English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5004 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
anticlimactic U مربوط به بیان قهقرایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
anticlimax U بیان قهقرایی
anticlimaxes U بیان قهقرایی
anticlimaxes U بیان قهقرایی نمودن
anticlimax U بیان قهقرایی نمودن
rhetorical question U مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
ethernet U مربوط به استاندارد jeee که بیان کننده روش ارسال سیگنال و پروتکلهای شبکه محلی است
aback U قهقرایی
retrogressive U قهقرایی
pernicious trend U روند قهقرایی
throwbacks U سیر قهقرایی
throwback U سیر قهقرایی
reflux U سیر قهقرایی فروکشی
backward notion U حرکت قهقرایی یا وارونه
retrogression U پس روی حرکت قهقرایی
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic U مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical U مربوط به صدا مربوط به سامعه
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
civil appropriation U اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
hypobaric U مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
recitation U بیان
statements U بیان
exposition U بیان
declaration U بیان
declarations U بیان
averment U بیان
choice of words U بیان
recitations U بیان
statement U بیان
explanation U بیان
say-so U بیان
say-so U حق بیان
say so U بیان
say so U حق بیان
word choice U بیان
wording U بیان
diction U بیان
verbiage [American English] U بیان
expositions U بیان
locutions U بیان
dite U بیان
rhetorically U بیان
diction U بیان
wording U بیان
explication U بیان
dit U بیان
expression U بیان
quotation U بیان
interpretation U بیان
quotations U بیان
interpretations U بیان
explanations U بیان
experssion U بیان
expressions U بیان
pronunciations U بیان
pronunciation U بیان
locution U بیان
intonations U بیان با الحان
mouths U مدخل بیان
utter U بیان کردن
restatements U بیان مجدد
apposition U عطف بیان
expressing U بیان یا شرح
shibboleth U بیان رایج
expresses U بیان یا شرح
statements U بیان وضعیت
expressed U بیان یا شرح
mouthed U مدخل بیان
mouth U مدخل بیان
frame U بیان کردن
self-expression U بیان حال
presentment U بیان حضور
formulation U بیان ریاضی
said U بیان شده
express U بیان یا شرح
mouthing U مدخل بیان
restatement U بیان مجدد
tell U بیان کردن
telling-off U بیان کردن
intonation U بیان با الحان
fluidity U روانی بیان
tells U بیان کردن
fluidity U سلاست بیان
voice U بیان کردن
licorice U شیرین بیان
statement U بیان وضعیت
dictograph U بیان نگار
number U بیان کیفیت
numbers U بیان کیفیت
sweet root U شیرین بیان
expressible U به بیان درامدنی
stater U بیان کننده
fair spoken U خوش بیان
termed <adj.> <past-p.> U بیان شده
stated <adj.> <past-p.> U بیان شده
named <adj.> <past-p.> U بیان شده
mentioned <adj.> <past-p.> U بیان شده
freedom of experssion U ازادی بیان
appositive U عطف بیان
impart U بیان کردن
remarks U افهار بیان
remarking U افهار بیان
say U بیان کردن
declaratory U متضمن بیان
says U بیان کردن
enunciative U بیان کننده
verbalization U بیان شفاهی
verbalization U بیان کلامی
to set forth U بیان کردن
expessible U قابل بیان
eloquence U علم بیان
expounder U بیان کننده
account U بیان علت
remark U افهار بیان
remarked U افهار بیان
imparting U بیان کردن
inexpressibility U بیان ناپذیری
liquorice U شیرین بیان
diction U طرز بیان
simply stated U به بیان کوتاه
imparts U بیان کردن
paradox U بیان مغایر
set out U بیان کردن
set forth U بیان کردن
imparted U بیان کردن
lip U سخن بیان
shibboleths U بیان رایج
paradoxes U بیان مغایر
bubble U بیان کردن حباب
circumlocutions U بیان غیر مستقیم
circumlocution U بیان غیر مستقیم
enigmas U رمز بیان مبهم
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
enigma U رمز بیان مبهم
smooth tongued U خوش بیان چاپلوس
expressed U بیان کردن اداکردن
expresses U بیان کردن اداکردن
word picture U بیان یا شرح روشن
quantifying U چندی بیان کردن
expressing U بیان کردن اداکردن
detail U یات را بیان کردن
quantify U چندی بیان کردن
detailing U یات را بیان کردن
quantified U چندی بیان کردن
rhetorician U اموزگار معانی بیان
rhetoricians U اموزگار معانی بیان
restating U مجددا بیان کردن
bubbling U بیان کردن حباب
rhetor U اموزگار معانی بیان
sound off <idiom> U عقاید را بیان کردن
sound off U ازادانه بیان کردن
restates U مجددا بیان کردن
restated U مجددا بیان کردن
bubbled U بیان کردن حباب
inexpressible U نا گفتنی غیرقابل بیان
quantifies U چندی بیان کردن
riddles U تفسیریا بیان کردن
riddle U تفسیریا بیان کردن
pomfret cake U کلوچه شیرین بیان
bubbles U بیان کردن حباب
restate U مجددا بیان کردن
run on U بتفصیل بیان کردن
express U بیان کردن اداکردن
inenarrable U غیر قابل بیان
word U بالغات بیان کردن
below-mentioned <adj.> U بیان شده در پایین
worded U بالغات بیان کردن
abovementioned <adj.> U بیان شده در بالا
last word U بیان یا رفتار قاطع
undermentioned <adj.> U بیان شده در پایین
causal U بیان کننده علت
above-quoted <adj.> U بیان شده در بالا
aforementioned <adj.> U بیان شده در بالا
afore-mentioned <adj.> U بیان شده در بالا
k U نشانه بیان یک هزار
academic freedom آزادی عمل و بیان
misstate U درست بیان نردن
Recent search history Forum search
2مهرآسا
1This clause summarizes general aspects on AT commands and issues related to them. For further information, refer to ITU-T Recommendation V.25ter
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1The outright abolition of the death penalty.
2تعریف فونتیک چیست؟
1معنی کنید: Residential Demand Side Management
1life cycle ceremonies
1It's not business to you
1afterbody and a forebody; at least one activatable flow effector on the missile or aircraft afterbody;
2شما اهل کجا هستید
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com