English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
anthropogenic U مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
metaphisical U مربوط به علم ماوراء طبیعت
lusus natarae U بازی طبیعت خوش مزگی طبیعت
lusus naturae U بازی طبیعت خوشمزگی طبیعت
channels U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
head crash U برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
natures U طبیعت
nature U طبیعت
consubstantial U هم طبیعت
physio U طبیعت
physios U طبیعت
Mother Nature U طبیعت
inclination U طبیعت
qualities U طبیعت
temperament U طبیعت
temperaments U طبیعت
quality U طبیعت
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
freaks of nature U غرائب طبیعت
cycle of water U گردش اب در طبیعت
contrary to nature U بر خلاف طبیعت
naturalism U طبیعت پردازی
naturalism U طبیعت گرایی
earthiness U طبیعت خاکی
human nature U طبیعت انسان
second nature U طبیعت ثانوی
nature U طبیعت سرشت
hyperphysical U فوق طبیعت
hyperphyscal U مافوق طبیعت
natural endowments U بخششهای طبیعت
lusus natarae U غرابت طبیعت
naturalist U طبیعت گرا
naturalists U طبیعت گرا
naturalists U طبیعت شناس
still life U طبیعت بیجان
landscape architecture U معماری طبیعت
hydraulic cycle U گردش اب در طبیعت
hu man nature U طبیعت انسانی
natures U طبیعت سرشت
naturalist U طبیعت شناس
gift of nature U نعمت طبیعت
gift of nature U هدیه طبیعت
navigating U طبیعت ذات
navigates U طبیعت ذات
navigated U طبیعت ذات
navigate U طبیعت ذات
lusus naturae U غرابت طبیعت
tao U مسیر طبیعت
Mother Nature U طبیعت مهربان
animality U طبیعت حیوانی
against nature U مخالف طبیعت
metaphsical U طبیعت حکمتی
naturalistic U مبنی بر طبیعت بازی
metaphsics U دانش ماورای طبیعت
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
i a the beauties of nature U من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
collision U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collisions U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
all nature looked green U طبیعت سراسر سبز بود
natural phenomena U حوادث طبیعی تجلیات طبیعت
they are cured by nature U طبیعت انها را درمان میکند
four forces of nature U چهار نیروی بنیادی طبیعت
fantasticality U طبیعت خیالی یاوسواسی بوالهوسی
natural selection U فلسفه انتخاب اصلح در طبیعت
humanist U مطالعه کننده طبیعت یا امورانسانی
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical U مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic U مربوط به صدا مربوط به سامعه
naturalism U فلسفه یا مذهب طبیعی اصالت طبیعت
it occurs in nature as a gas U در طبیعت بشکل گاز یافت میشود
Pre-Raphaelite U مکتب بازنمایی طبیعت آنطور که هست
nature [of things] U سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
herbescent U اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
anthroposophy U علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
denature U طبیعت یا ماهیت چیزی راعوض کردن
Pre-Raphaelites U مکتب بازنمایی طبیعت آنطور که هست
earthliness U دنیوی بودن مادیت طبیعت زمینی یاخاکی
natural philosopher U فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
metaphysically U از روی علم ماورای طبیعت بطور معنوی یا مبهم
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
catastrophism U اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
civil appropriation U اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
physiocrat U کسیکه معتقداست که زمین یگانه سرچشمه ثروت است وحکومت بایدتابع طبیعت باشد
desert U [طراحی محوطه سازی در قرن هجدهم میلادی با نگاه کردن به طبیعت وحشی و دست نخورده]
physiocrats U اقتصاددانان فرانسوی قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است
strikes U برخورد
intersects U برخورد
intersect U برخورد
clashes U برخورد
clashed U برخورد
clash U برخورد
collisions U برخورد
osculation U برخورد
intersected U برخورد
criss-crossing U برخورد
criss-crosses U برخورد
criss-cross U برخورد
strike U برخورد
striking U برخورد
criss-crossed U برخورد
incidence U برخورد
strikingly U برخورد
impact U برخورد
impacts U برخورد
appulse U برخورد
reception U برخورد
confliction U برخورد
approached U برخورد
contacted U برخورد
stop U برخورد
approach U برخورد
contacting U برخورد
stopped U برخورد
contact U برخورد
stopping U برخورد
stops U برخورد
tangency U برخورد
ill favored U بد برخورد
receptions U برخورد
approaches U برخورد
contacts U برخورد
conflicted U برخورد
conflict U برخورد
attitude U برخورد
attitudes U برخورد
collision U برخورد
conflicts U برخورد
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
impact test U ازمون برخورد
impact strength U استحکام برخورد
zone of contact U محل برخورد
fall on <idiom> U برخورد (بامشکلات)
knock-ups U برخورد کردن
impact sound U صدای برخورد
jct U محل برخورد
touche U اعلام برخورد
impact parameter U پارامتر برخورد
greets U درود برخورد
intersection point U محل برخورد
chatters U برخورد کردن
meeter U برخورد کننده
meet U برخورد کردن
chattered U برخورد کردن
chatter U برخورد کردن
My pride was wounded ( hurt) . U به غیرتم برخورد
chattering U برخورد کردن
affable U خوش برخورد
greet U درود برخورد
inelastic collision U برخورد ناکشسان
greeted U درود برخورد
crossing points U محل برخورد دو خط
affects U احساسات برخورد
conflux U همریزگاه برخورد
conflict of interest U برخورد منافع
collision rate U سرعت برخورد
take the blade U برخورد شمشیرها
collision rate U نرخ برخورد
affect U احساسات برخورد
collision rate U میزان برخورد
unsporting conduct U برخورد ناجوانمردانه
meets U برخورد کردن
head on collision U برخورد رودررو
tilt U منازعه برخورد
tilted U منازعه برخورد
tilts U منازعه برخورد
crossing point U محل برخورد دو خط
probability of collision U احتمال برخورد
effective collision U برخورد موثر
elastic collision U برخورد کشسان
elastic collision U برخورد الاستیک
electron impact U برخورد الکترونها
contiguity U برخورد تماس
accessible U خوش برخورد
coincidences U تطبیق برخورد
coincidence U تطبیق برخورد
collision frequency U فراوانی برخورد
impact hardness U سختی برخورد
impact force U نیروی برخورد
impact factor U ضریب برخورد
impact U برخورد کردن
impact effect U اثر برخورد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com