English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
speculative U مربوط به اندیشه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cogitative U مربوط به اندیشه وتفکر
Other Matches
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical U مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic U مربوط به صدا مربوط به سامعه
by rote U بی اندیشه
meditation U اندیشه
mentality U اندیشه
notional U اندیشه
excogitation U اندیشه
incogitant U بی اندیشه
extemporal U بی اندیشه
solicitude U اندیشه
afterthoughts U پس اندیشه
afterthought U پس اندیشه
rapt in meditation U اندیشه
reflexion U اندیشه
ponderation U اندیشه
conception U اندیشه
devisal U اندیشه
on the impluse of the moment U بی اندیشه
offhandedly U بی اندیشه
offhanded U بی اندیشه
ideas U اندیشه
mentalities U اندیشه
extemporarily U بی اندیشه
concept U اندیشه
brainchild U اندیشه
ideas U اندیشه ها
anxiety U اندیشه
anxieties U اندیشه
idea U اندیشه
second thoughts U اندیشه
thoughts U اندیشه
thought U اندیشه
internal conception U اندیشه
concepts U اندیشه ها
delib erator U اندیشه کننده
otherworldiness U اندیشه عاقبت
worries U اندیشه نگرانی
overwhelmed with reflection U مستغرق اندیشه
worry U اندیشه نگرانی
devisable U شایسته اندیشه
ponderingly U اندیشه کنان
forethought U اندیشه قبلی
prenotion U پیش اندیشه
conspiratress U اندیشه کردن در
premeditatedly U با اندیشه قبلی
ponder U اندیشه کردن
idiographic U اندیشه نگار
immersed in thinking U غرق اندیشه
bubbled U اندیشه پوچ
bubbles U اندیشه پوچ
intellectual history U تاریخ اندیشه ها
musingly U در حال اندیشه
plans U تدبیر اندیشه
ideation U اندیشه پردازی
bubble U اندیشه پوچ
ideality U اندیشه گرایی
plan U تدبیر اندیشه
ponders U اندیشه کردن
economic thought U اندیشه اقتصادی
deliberation U اندیشه تامل
pondering U اندیشه کردن
pondered U اندیشه کردن
deliberations U اندیشه تامل
ideational fluency U سیالی اندیشه
considered U با اندیشه صحیح
telepathy U اندیشه خوانی
bethink U اندیشه کردن
brooder U اندیشه کننده
mentalities U شیوه اندیشه
mentality U شیوه اندیشه
woriless U بی غم اسوده بی اندیشه
cerebrotonia U اندیشه ورزی
cerebrotonic U اندیشه ورز
trow U اندیشه کردن
cogitating U اندیشه کردن
an absurd notion U اندیشه پوچ
muses U اندیشه کردن
mused U اندیشه کردن
muse U اندیشه کردن
bubbling U اندیشه پوچ
association of ideas U تداعی اندیشه ها
cogitate U اندیشه کردن
cogitated U اندیشه کردن
cogitates U اندیشه کردن
to set one's affection U اندیشه کردن
thinkable U اندیشه پذیر
thought reading U اندیشه خوانی
reflection U بازتاب اندیشه
opinion U رای اندیشه
meditated U اندیشه کردن
cogitation U اندیشه وتفکر
syntaxic thought U اندیشه منطقی
notions U اندیشه فکر
notion U اندیشه فکر
meditates U اندیشه کردن
meditating U اندیشه کردن
refelectingly U اندیشه کنان
thought stopping technique U فن بازداری اندیشه
cogitativeness U قوه اندیشه
meditate U اندیشه کردن
cogitable U اندیشه پذیر
opinions U رای اندیشه
to bethink oneself U اندیشه کردن
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
the seat thought U مرکز اندیشه یا فکر
homo sapiens U انسان اندیشه ورز
pursuance of a plan U تعقیب اندیشه یا نقشهای
to r.over something U درچیزی اندیشه کردن
thinking type U سنخ اندیشه ورز
ideographs U حروف اندیشه نگاری
extemporizing U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
conceptualize U تصور یا اندیشه چیزی راکردن
extemporizes U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminating U اندیشه کردن دوباره جویدن
to ruminate on something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
to contemplate about/on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
to take counsel of one'spillow U شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
ruminates U اندیشه کردن دوباره جویدن
to form a notion U اندیشه کردن خیال بستن
ruminated U اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminate U اندیشه کردن دوباره جویدن
to go off half U بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to meditate on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
civil appropriation U اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
to open one's mind U اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to consult one's pillow U هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to speak one's mind U اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
intrusive thoughts U اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
hypobaric U مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
deliberating U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberate U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberates U اندیشه کردن کنکاش کردن
condequent U مربوط
vespertinal U مربوط به شب
apposite U مربوط
pertaining U مربوط به
pertinent U مربوط
for U مربوط به
as for U مربوط به
irrelevant U نا مربوط
lineal U مربوط به خط
caprine U مربوط به بز
pertinent U مربوط به
related U مربوط
germane U مربوط
coordinate U مربوط
correspondent U مربوط به
coherent U مربوط
correspondents U مربوط به
hydraulic U مربوط به اب
pertinenet U مربوط
curatorial U مربوط به
proper U مربوط
affined U مربوط
eight bit system U مربوط به یک
relevant U مربوط
cretaceous U مربوط به گچ
commercial U مربوط به تجارت
attached U مربوط متعلق
fractional U مربوط به بخشهایی
existential U مربوط به هستی
valedictory U مربوط به خداحافظی
Americans U مربوط بامریکا
American U مربوط بامریکا
textual U مربوط به متن یا نص
budgetary U مربوط به بودجه
adulterous U مربوط به زنا
electrically U مربوط به الکتریسیته
achaian U مربوط به اخائیه
achaean U مربوط به اخائیه
acetarious U مربوط به سالاد
fossils U مربوط بادوارگذشته
fossil U مربوط بادوارگذشته
racing U مربوط بمسابقه
familial U مربوط به خانواده
municipal U مربوط به شهرداری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com