Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
financial centers
U
مراکز مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fiscal drag
U
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement
U
صورت مالی گزارش مالی
growth centers
U
مراکز رشد
active centers
U
مراکز فعال
higher brain centers
U
مراکز عالی مغز
face centered cubic
U
مکعب مراکز وجوه پر
telephone switching technique
U
تکنیک مراکز تلفن خودکار
telephone plant
U
تشکیلات مراکز تلفن خودکار
fcc lattice
U
شبکه مکعبی مراکز وجوه پر
urban
U
مربوط به شهر مراکز شهری
face centered cubic lattice
U
شبکه مکعبی مراکز وجوه پر
telephone switchboard
U
قفسه اتصالات مراکز تلفن خودکار
rivet pitch
U
فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
opening hours
ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
probation
U
کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
quando acciderint
U
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere
U
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
Alcaraz
U
یکی از مراکز بافت فرش در اسپانیا مربوط به قرن ۱۵ تا ۱۷ میلادی با طرح های شبکه ای و بندی
pitch line
U
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
Tianjan
U
شهر تیانجان
[شهری در شمال چین که از مراکز اصلی تولید فرش در چین بشمار رفته. زمینه اکثر فرش ها آبی رنگ به همراه طرح های زرد و طلایی می باشد.]
financial
U
مالی
finances
U
مالی
pecuniary
U
مالی
finance
U
مالی
financing
U
مالی
financed
U
مالی
monetary
U
مالی
fiscal
U
مالی
accounting classification
U
کد مالی
Anatolia
U
منطقه آناتولی که بین دریای سیاه و دریای مدیترانه قرار داشته و یکی از مراکز عمده قالیبافی ترکی، کردی، ارمنی و یونانی است. بیشتر به بافت فرش با گره ترکی معروف بوده و به دوران سلجوقیان باز می گردد.
self support
U
استقلال مالی
subsidization
U
کمک مالی
committee of ways and means
U
کمیسیون مالی
sparge
U
گل مالی کردن
snow job
U
ماست مالی
pecuniary penalty
U
مجازات مالی
subvention
U
کمک مالی
financial e.
U
متخصص مالی
capital commitment
U
تعهدات مالی
fiscal years
U
دوره مالی
rough usage
U
دست مالی
anointment
U
پماد مالی
sustentation
U
استعانت مالی
non pecuniary
U
غیر مالی
financial assets
U
دارائیهای مالی
financial assets
U
موجودی مالی
financial secretary
U
مشاور مالی
financial budget
U
بودجه مالی
financial capital
U
سرمایه مالی
financial circles
U
محافل مالی
financial crisis
U
بحران مالی
financial relations
U
روابط مالی
financial data
U
اطلاعات مالی
financial expenses
U
هزینههای مالی
financial feasibility
U
امکان مالی
financial intermediary
U
واسطه مالی
financial position
U
وضعیت مالی
financial inventory
U
ذخایر مالی
financial policy
U
سیاست مالی
financial management
U
مدیریت مالی
financial affairs
U
امور مالی
judgment debt
U
محکوم به مالی
inunction
U
روغن مالی
in low water
U
در تنگی مالی
illinition
U
روغن مالی
financial plan
U
برنامه مالی
fiscally
U
ازلحاظ مالی
fiscal policy
U
سیاست مالی
fiscal control
U
کنترل مالی
fiscal control
U
نظارت مالی
financial status
U
وضع مالی
felting
U
نمد مالی
finance house
U
موسسه مالی
finance markets
U
بازارهای مالی
finance officer
U
افسر مالی
financial ability
U
تمکن مالی
financial adviser
U
مشاور مالی
financial period
U
دوره مالی
subsidy
U
کمک مالی
embrocation
U
روغن مالی
embrocations
U
روغن مالی
chamberlain
U
نافر مالی
chamberlains
U
نافر مالی
roughcast
U
گل مالی شده
financial bill
U
لایحه مالی
fund
U
اعتبار مالی
funded
U
اعتبار مالی
crediting
U
اعتبار مالی
padding
U
لگد مالی
mart
U
بازار مالی
credit
U
اعتبار مالی
credited
U
اعتبار مالی
credits
U
اعتبار مالی
financial market
U
بازار مالی
subsidies
U
کمکهای مالی
waxing
U
موم مالی
sustention
U
استعانت مالی
fiscal
U
سال مالی
financier
U
متخصص مالی
financiers
U
متخصص مالی
financially
U
از نظر مالی
slobbery
U
لجن مالی
Mali
U
کشور مالی
unction
U
روغن مالی
spiel
U
شیره مالی
financial year
U
سال مالی
financial years
U
سال مالی
fiscal years
U
سال مالی
fiscal year
U
دوره مالی
taction
U
دست مالی
fiscal year
U
سال مالی
Senneh
U
سنه
[نام قدیم سنندج و از مراکز بزرگ تولید فرش در غرب ایران. گره فارسی به دلیل شباهت زیاد با گره فرش این ناحیه به گره سنه نیز معروف است.]
to come into a property
U
مالی را صاحب شدن
functional finance
U
سیاست مالی اصولی
aid package
U
بسته کمک مالی
inuct
U
روغن مالی کردن
financial planning
U
برنامه ریزی مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
U
ماست مالی کردن
spiel
U
شیره مالی کردن
pure fiscal policy
U
سیاست مالی خالص
mud bath
U
گل مالی تن برای درمان
financial statement
U
صورت وضعیت مالی
means test
U
سنجش استطاعت مالی
tallow
U
پیه مالی کردن
means tests
U
سنجش استطاعت مالی
corporate treasurer
U
مدیر امور مالی
chief financial officer
[CFO]
U
مدیر امور مالی
austere fiscal policy
U
سیاست مالی مضیق
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
salvage
U
مالی را از خطرنجات دادن
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
contractionary fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
anoints
U
روغن مالی کردن
restrictive fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
anointing
U
روغن مالی کردن
salvaged
U
مالی را از خطرنجات دادن
salvages
U
مالی را از خطرنجات دادن
rough
U
دست مالی کردن
fiscal
U
مربوط به مالی یامالیه
roughest
U
دست مالی کردن
accountable disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
active fiscal policy
U
سیاست مالی فعال
salvaging
U
مالی را از خطرنجات دادن
annual financial statement
U
گزارش مالی سالانه
anointment
U
روغن مالی تدهین
anoint
U
روغن مالی کردن
financial mission
U
هئیت مامورین مالی
discretionary fiscal policy
U
سیاست مالی اختیاری
embrocate
U
روغن مالی کردن
expansionary fiscal policy
U
سیاست مالی انبساطی
finance company
U
شرکت تامین مالی
disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
financial accounts
حساب های مالی
scrabbled
U
دست مالی کردن
tools of fiscal policy
U
ابزار سیاست مالی
scrabbles
U
دست مالی کردن
financial investment
U
سرمایه گذاری مالی
financial intermediary
U
موسسه مالی واسطه
scrabble
U
دست مالی کردن
current income
U
درامد یک سال مالی
felt
U
نمد مالی کردن
compensatory fiscal policy
U
سیاستهای مالی ترمیمی
scrabbling
U
دست مالی کردن
subsidies
U
مکهای مالی دولت , سوبسید
waxer
U
کسیکه موم مالی میکند
gropes
U
دست مالی کورمالی کردن
feel the pinch
<idiom>
U
در تنگنای مالی قرار گرفتن
groping
U
دست مالی کورمالی کردن
grope
U
دست مالی کورمالی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
U
موضوعی را ماست مالی کردن
administrative(financial,legal)process.
U
جریان اداری (مالی .حقوقی )
Monetary systems.
U
سیستم های پولی ( مالی )
groped
U
دست مالی کورمالی کردن
passive fiscal policy
U
سیاست مالی غیر فعال
financial planning system
U
سیستم برنامه ریزی مالی
jigger
U
ماشین نم مالی جرثقیل ابی
anele
U
تدهین یا روغن مالی کردن
deficit financing
U
اداره امور مالی با کسرموازنه
financial data
U
اطلاعات مربوط به امور مالی
company secretary
U
مسئول مالی و حقوقی شرکت
in the hole
<idiom>
U
قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
deforciant
U
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
scrabbling
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing
U
تامین مالی از راه کسر بودجه
scrabbled
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabble
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
bill
U
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bills
U
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financier
U
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
financiers
U
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
reciprocal border
U
حاشیه قرینه
[گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
larceny petty
U
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
procurators
U
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
industrial wealth
U
مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
To drive someone up the wall.
U
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
merger
U
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
mergers
U
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com