English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It's over. U به پایان رسید.
i am through with my work U کارم به پایان رسید
The project was terminated as of July 1. U پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
to pay against receipt U در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
eol U پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminate U پایان دادن پایان یافتن
terminated U پایان دادن پایان یافتن
terminates U پایان دادن پایان یافتن
ceremonies U مراسم
ceremony U مراسم
rituals U مراسم
exequies U مراسم تدفین
burial service U مراسم دفن
morning parade U مراسم صبحگاه
goblet U جام [در مراسم]
chalice U جام [در مراسم]
pageants U مراسم مجلل
pageant U مراسم مجلل
ceremonies U مراسم نظامی
ceremony U مراسم نظامی
funeral U مراسم دفن
funerals U مراسم دفن
massing U مراسم عشاء ربانی
Commemoration services were held . U مراسم یاد بودانجام شد
karma U سرنوشت مراسم دینی
masses U مراسم عشاء ربانی
funerals U مراسم تشییع جنازه
mass U مراسم عشاء ربانی
general muster U مراسم اجتماعی عمومی
calebrate U بجا اوردن مراسم
funeral U مراسم تشییع جنازه
sacramental U وابسته به مراسم مذهبی
goblet U گیلاس شراب [در مراسم]
chalice U گیلاس شراب [در مراسم]
rite U مراسم تشریفات مذهبی
personal salute U مراسم سلام افراد برجسته
solemnity U ایین تشریفات مراسم سنگین
betroth U مراسم نامزدی بعمل اوردن
swear in U با مراسم تحلیف وارد کردن
funerary U وابسته به مراسم تشییع جنازه
To perform the marriage ceremony. U مراسم عقد راجاری کردن
christening U مراسم تعمید ونامگذاری بچه
side honors U مراسم ادای احترام در میزپاس
guard mount U مراسم تعویض پاسدار قدیم یاجدید
events to mark the Day of German Unity U مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
last rites U مراسم دفن و کفن و دعای ختم
check-ins U نام نویسی کردن مراسم ورود
check-in U نام نویسی کردن مراسم ورود
check in U نام نویسی کردن مراسم ورود
maturity U سر رسید
due date U سر رسید
when it came to a push U رسید
receipt statement U رسید
receipt U رسید
quittance U رسید
receipts U رسید
communicants U اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
sacramentalism U اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
communicant U اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
taperer U حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
Langhing is improper at a funeral. U خندیدن در مراسم تدفین کار صحیحی نیست
It crossed my mind. U به نظرم رسید.
scrip U رسید موقتی
it crossed my mind U بنظرم رسید
quittance U رسید مفاصا
to a receipt U رسید گرفتن
It crossed my mind. U به فکرم رسید.
chitty U یادداشت-رسید
the post has come U پست رسید
official receipt U رسید رسمی
What time do we arrive? U کی خواهیم رسید؟
It occurred to me. U به فکرم رسید.
matured U سر رسید شده
dock warrant U رسید لنگرگاه
dock receipt U رسید لنگرگاه
It occurred to me. U به نظرم رسید.
certificate of receipt U گواهی رسید
to fall due U سر رسید شدن
It came home to me. U به فکرم رسید.
It came home to me. U به نظرم رسید.
warehouse receipt U رسید انبار
world came that U خبر رسید که
hand receipt U رسید دستی
debit note U رسید بدهکار
summer is in U تابستان رسید
voucher U قبض رسید
receipt U قبض رسید
receipts U قبض رسید
vouchers U قبض رسید
binders U رسید بیعانه
binder U رسید بیعانه
true <adj.> U شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> U شایسته
convenient <adj.> U شایسته
functional <adj.> U شایسته
practicable <adj.> U شایسته
meritorious U شایسته
fittest U شایسته
qua U شایسته
apropos U شایسته
exact <adj.> U شایسته
fit U شایسته
pertinent U شایسته
meet U شایسته
competent U شایسته
fits U شایسته
seemly U شایسته
good U شایسته
inept U نا شایسته
practical <adj.> U شایسته
purpose-built <adj.> U شایسته
suitable <adj.> U شایسته
qualified U شایسته
meets U شایسته
worthiest U شایسته
useful <adj.> U شایسته
purposeful <adj.> U شایسته
worthier U شایسته
purposive <adj.> U شایسته
utilitarian [useful] <adj.> U شایسته
worthy U شایسته
correct <adj.> U شایسته
real <adj.> U شایسته
proper U شایسته
proper <adj.> U شایسته
accurate [correct] <adj.> U شایسته
blessed sacrament U مراسم عشاء ربانی که با نان وشراب برگزار میشود
burial U زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
burials U زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
last rites U مراسم مذهبی که کمی پیش از مرگ انجام میشود
accolade U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolades U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
mate's receipt U رسید کاپیتان کشتی
the hour has struck U موقع بحران رسید
receipt U رسید پیام دریافت شد
receipt U دریافت رسید دادن
railway receipt U رسید راه اهن
At that point [stage] , ... U وقتی که موقعش رسید...
acknowledgement U اعلام وصول رسید
acknowledgements U اعلام وصول رسید
acknowledgments U اعلام وصول رسید
air mail receipt U رسید پست هوایی
appropriation receipt U رسید سپرده قانونی
receipts U دریافت رسید دادن
point of intersection U نقطه بهم رسید
appropriation receipt U رسیدسپرده رسید اعتبار
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
dock warrant U رسید انبار بارانداز
receipts U رسید پیام دریافت شد
data fright receipt U رسید اماری حمل
He was sick to death . He was fed up to the back teeth . U جانش به لب آمد ( رسید )
data freight receipt U رسید اماری حمل
i am in receipt of your letter U نامه شما به من رسید
it received royal assent U به توشیح ملوکانه رسید
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
mate's receipt U رسید معاون ناخدا
clean receipt U رسید بی قید و شرط
he thought out a plan U فکری بنظرش رسید
he was overtake by a storm U طوفانی باودر رسید
it was signed by his majesty the shah U به توشیح همایونی رسید
proper dress U جامه شایسته
devisable U شایسته تامل
ogr U شایسته غول
discreditable U شایسته بی اعتباری
befitting U درخور شایسته
devisable U شایسته اندیشه
christianlike U شایسته مسیحیت
ought not U شایسته نیست
fitly U بطور شایسته
derisible U شایسته ریشخند
rightly <adv.> U بطور شایسته
rightfully <adv.> U بطور شایسته
meet for a man U شایسته است که
by fits and starts U شایسته لایق
justly <adv.> U بطور شایسته
beseem U شایسته بودن
behove U شایسته بودن
behoove U شایسته بودن
as it deserves U بطور شایسته
duly <adv.> U بطور شایسته
correctly <adv.> U بطور شایسته
meetly U بطور شایسته
in due form U بطرز شایسته
meritorious U شایسته ترین
aright <adv.> U بطور شایسته
properly <adv.> U بطور شایسته
fit U لایق شایسته
fittest U لایق شایسته
apt U مناسب شایسته
courtly U شایسته دربار
courtliest U شایسته دربار
courtlier U شایسته دربار
properly U بطور شایسته
worshipful U شایسته احترام
worthful U شایسته مستحق
to be proper for U شایسته بودن
adequate U شایسته بودن
conditioning U شایسته سازی
fits U لایق شایسته
eligible U شایسته انتخاب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com