Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
neural net
U
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
positive economics
U
شاخهای ازاقتصاد که دران پدیده هاانطوریکه وجود دارند موردبررسی قرارمیگیرند نه انطوریکه باید باشند
notations
U
قالب ریاضی که عملگها درون عملوندها توکار وجود دارند.
notation
U
قالب ریاضی که عملگها درون عملوندها توکار وجود دارند.
cruet stand
U
پایه تنگ هاوشیشه هاکه درسفره میگذارند
neuritis
U
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation
U
ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia
U
درد عصبی مرض عصبی
Act your age
[and not your shoe size]
!
U
به سن خودت رفتار بکن !
[مثل بچه ها رفتار نکن !]
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
phenomenon
U
پدیده
kerr magnetooptical effect
U
پدیده کر
phenomena
U
پدیده ها
kerr effect
U
پدیده کر
magnetooptical effect
U
پدیده کر
phi phenomenon
U
پدیده فی
v , series
U
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
seebeck effect
U
پدیده زبک
peltier effect
U
پدیده پلتیه
staircase phenomenon
U
پدیده پلکانی
schottky effect
U
پدیده شوتکی
aperiodic phenomenon
U
پدیده بی نوسان
cotton effect
U
پدیده کاتن
phenology
U
پدیده شناسی
phenomenalism
U
پدیده گرایی
aubert phenomenon
U
پدیده اوبرت
bandwag
U
پدیده همرنگی
bernoulli effect
U
پدیده برنولی
phenomenologist
U
پدیده شناس
tau effect
U
پدیده تائو
antecendent phenomenon
U
پدیده پیشین
adiabatic phenomena
U
پدیده ادیاباتیک
phenomenology
U
پدیده شناسی
kelvin effect
U
پدیده کلوین
meteors
U
پدیده هوایی
quantum phonomenon
U
پدیده کوانتومی
greenhose effect
U
پدیده گلخانهای
epiphenomenon
U
پدیده همایند
valsalva phenomenon
U
پدیده والسالوا
meteor
U
پدیده هوایی
volta effect
U
پدیده ولتا
tunnel effect
U
پدیده تونلی
zeigarnik effect
U
پدیده زایگارنیک
doppler effect
U
پدیده دوپلر
valsalva manever
U
پدیده والسالوا
reacting phenomenon
U
پدیده واکنشی
social phenomenon
U
پدیده اجتماعی
greenhouse effect
U
پدیده گلخانهای
purkinje phenomenon
U
پدیده پورکینجه
flywheel effect
U
پدیده چرخ لنگری
aubert forster phenomenon
U
پدیده اوبرت- فورستر
positive cotton effect
U
پدیده مثبت کاتن
charge exchange phenomenon
U
پدیده تبادل بار
phenology
U
زیست پدیده شناسی
phenomenological
U
وابسته به پدیده شناسی
statistical artifact
U
پدیده تصنعی اماری
thermionic emission
U
پدیده نشر گرمایونی
negative cotton effect
U
پدیده منفی کاتن
psychic
U
واسطه پدیده روحی
doppler shift
U
اندازه پدیده دوپلر
wever bray phenomenon
U
پدیده وور- بری
several
U
بعضی
divers
U
بعضی
cretain
U
بعضی
some
U
بعضی
synergy
U
پدیده تشدید یا تخفیف اثر
cynergy
U
پدیده تشدید یا تخفیف اثر
Observation of natural phenomena .
U
ملاحظه پدیده های طبیعی
frequently
[quite often]
<adv.>
U
بعضی ازاوقات
sometimes
U
بعضی اوقات
allegedly
U
بنابگفتهء بعضی
alleged
U
بنابگفتهء بعضی
occasionally
<adv.>
U
بعضی ازاوقات
sometimes
U
بعضی مواقع
once in a while
<adv.>
U
بعضی ازاوقات
aurora
U
پدیده تابناکی در لایههای فوقانی اتمسفر
diastase
U
دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
piezoelectric
U
ارتباط در بعضی موادکریستالی
cutin
U
پوشش خارجی بعضی گیاهان
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
bell-conopy
U
[سقف بعضی از ناقوسها با سنتوری]
hookup
U
تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
proconsul
U
افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
chitin
U
جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران
nurse a grudge
<idiom>
U
احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
megaspore
U
هاگدان بزرگ وغیرجنسی بعضی سرخسها
luminescence
U
پدیده نورافشانی جسمی پس ازقرار گرفتن درمعرض تابش اشعه
index number
U
مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
vanished
U
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
draft mode
U
چاپ با کیفیت پایین روی بعضی چاپگرها
vanish
U
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
hyposensitize
U
کم شدن حساسیت نسبت به بعضی مواد موجدحساسیت
vanishing
U
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
awn
U
الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها
vanishes
U
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
bote
U
حق مستاجر به برداشتن چوب برای بعضی مصارف
goat antelope
نوعی بز که از بعضی جهات شبیه بز کوهی است
zonate
U
واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
stenosis
U
تنگ شدن یا انقباض بعضی از مجراهای بدن
natural erosion
U
فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
... however sometimes it just can't be helped.
U
... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
myelin sheath
U
ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
neural
U
عصبی
overwrought
U
عصبی
uptight
U
عصبی
twitchy
U
عصبی
keyed up
<idiom>
U
عصبی
nervelessness
U
بی عصبی
abnerval
U
عصبی
nervous
U
عصبی
neurotic
U
عصبی
engram
U
رد عصبی
on pins and needles
<idiom>
U
عصبی
neurogram
U
رد عصبی
cabin blower
U
در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
filter
U
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filters
U
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
zone ride
U
کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
occasional
U
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
tuning pipe
U
نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی
anorexia nervosa
U
بی اشتهایی عصبی
sweat bullets/blood
<idiom>
U
عصبی بودن
nerves
U
رشته عصبی
shock
U
حمله عصبی
nervous systems
U
دستگاه عصبی
shocked
U
حمله عصبی
nerve
U
رشته عصبی
nervous system
U
دستگاه عصبی
causalgia
U
سوزش عصبی
neuron
U
یاخته عصبی
neurons
U
یاخته عصبی
shocks
U
حمله عصبی
Relax!
U
عصبی نشو!
nerve current
U
جریان عصبی
interneural
U
داخل عصبی
nerve deafness
U
کری عصبی
nerve ending
U
پایانه عصبی
nerve fibre
U
تار عصبی
neurofibril
U
تار عصبی
nerve impulse
U
تکانه عصبی
neuralgia
U
درد عصبی
nerve path
U
گذرگاه عصبی
interneuron
U
داخل عصبی
nerve center
U
مرکز عصبی
willies
U
حمله عصبی
neurocyte
U
یاخته عصبی
neuritis
U
التهاب عصبی
plexus
U
شبکه عصبی
lose temper
<idiom>
U
عصبی شدن
nerve block
U
وقفه عصبی
nerve cell
U
یاخته عصبی
nerve cell
U
سلول عصبی
nerve plexus
U
شبکه عصبی
neuroplexus
U
شبکه عصبی
nerve tissue
U
بافت عصبی
neural lesion
U
ضایعه عصبی
psychochemical agent
U
گاز عصبی
ganglion
U
غده عصبی
psychochemical agent
U
عامل عصبی
neural reverbration
U
ارتعاش عصبی
neural satiation
U
اشباع عصبی
neural induction
U
القای عصبی
neural discharge
U
تخلیه عصبی
neural conduction
U
رسانش عصبی
neural circuit
U
مدار عصبی
neural bond
U
پیوند عصبی
neural arc
U
قوس عصبی
nervelessly
U
از روی بی عصبی
neural network
U
شبکه عصبی
White Paper
U
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
autoharp
U
سنتوری که در ان بعضی ازسیمها را خفه میکنند تاسیمهای ازاد صدا کنند
White Papers
U
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
nerve agent
U
عامل شیمیایی عصبی
jittery
U
وحشت زده و عصبی
neuropsychiatric
U
مرض روانی و عصبی
neuroptera
U
حشرات عصبی الجناح
neurotransmitter
U
انتقال دهنده عصبی
sympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی سمپاتیک
parabiosis
U
وقفه رسانش عصبی
on edge
<idiom>
U
خیلی عصبی وخشمگین
parasympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
visceral nervous system
U
دستگاه عصبی احشایی
neuropsychiatric
U
درمان روانی عصبی
tensing
U
عصبی وهیجان زده
tensest
U
عصبی وهیجان زده
anorexic
U
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
hysteria
U
هیستری حمله عصبی
neuroblast
U
یاخته رویانی عصبی
unipolar
U
سلولهای عصبی یک قطبی
vegetative nervous system
U
دستگاه عصبی نباتی
neuromuscular coordination
U
هماهنگی عصبی- عضلانی
neuropath
U
دچار اختلالات عصبی
tense
U
عصبی وهیجان زده
tensed
U
عصبی وهیجان زده
neurogenic
U
دارای ریشه عصبی
tenses
U
عصبی وهیجان زده
tenser
U
عصبی وهیجان زده
tracts
U
دسته تار عصبی
tract
U
دسته تار عصبی
cns
U
دستگاه عصبی مرکزی
bradyarthria
U
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com