Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
claim
U
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed
U
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claiming
U
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims
U
مدعی به مطالبات ادعا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
right of begin
U
حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
the burden of proof rests with
U
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
defense
U
دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
acclaimed
U
ادعا کردن
acclaiming
U
ادعا کردن
profess
U
ادعا کردن
asserts
U
ادعا کردن
contended
U
ادعا کردن
assert
U
ادعا کردن
acclaims
U
ادعا کردن
lay claim to
U
ادعا کردن
to put in for
U
ادعا کردن
professes
U
ادعا کردن
asserted
U
ادعا کردن
contends
U
ادعا کردن
asserting
U
ادعا کردن
contend
U
ادعا کردن
acclaim
U
ادعا کردن
professing
U
ادعا کردن
maintain
U
حمایت کردن از مدعی بودن
maintained
U
حمایت کردن از مدعی بودن
maintains
U
حمایت کردن از مدعی بودن
profess
U
ادعا یا افهار کردن
re claim
U
مجددا ادعا کردن
pretend to
U
دعوی یا ادعا کردن
have it
<idiom>
U
گفتن ،ادعا کردن
call someone's bluff
<idiom>
U
ثابت کردن ادعا
professing
U
ادعا یا افهار کردن
professes
U
ادعا یا افهار کردن
pleads
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
claims
U
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claimed
U
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming
U
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
waiver
U
صرف نظر کردن از ادعا
claim
U
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
bluser out
U
با لاف گزاف ادعا کردن
outstanding claims
U
مطالبات
levy a sum on a person's property
U
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
verification of debt
U
تشخیص مطالبات
vertification of debts
U
تشخیص مطالبات
collecting books
U
وصول مطالبات
collecting debts
U
وصول مطالبات
debt collecting agency
U
نماینده وصول مطالبات
collection charge
U
هزینه وصول مطالبات
remembrancer
U
مامور وصول مطالبات سلطنتی
reviving
U
وصول مطالبات سوخت شده
settlement by abandonment
U
تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
balance of external
U
liabilities and claims مانده مطالبات و بدهیهای خارجی
statement of affairs
U
وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
hierarchy of claims
U
اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
bad debt
U
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
bad debts
U
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
plaintiff
U
مدعی
remedy sought by plaintiff
U
مدعی به
object of claim
U
مدعی به
assertive
U
مدعی
actor
U
مدعی
actors
U
مدعی
asserter
U
مدعی
plaintiffs
U
مدعی
letter of attorney
U
مدعی
pursuer
U
مدعی
attorneys
U
مدعی
accuser
U
مدعی
claimant
U
مدعی
maintainer
U
مدعی
pursuers
U
مدعی
accusers
U
مدعی
pretendant
U
مدعی
attorney
U
مدعی
pretenders
U
مدعی من غیر حق
defendants
U
مدعی علیه
adversary
U
مدعی متخاصم
adversaries
U
مدعی متخاصم
lord a
U
مدعی العموم
defendant
U
مدعی علیه
plaintiff
U
مدعی
[قانون]
pursuer
[Scottish English]
U
مدعی
[قانون]
complainant
U
عارض مدعی
pretender
U
مدعی من غیر حق
complainant
[British E]
U
مدعی
[قانون]
petitioner
[divorce proceedings]
U
مدعی
[قانون]
encumbrancer
U
مدعی ملک
public prosecutors
U
مدعی العموم
rightful claimant
U
مدعی محق
professed
U
متعهد مدعی
relator
U
مدعی خصوصی
professed
U
مدعی مقر به
prosecuting attorney
U
مدعی العموم
complainants
U
عارض مدعی
attorneygeneralship
U
مدعی العمومی
attorneygeneral
U
مدعی العموم
respondent
U
مدعی علیه
respondents
U
مدعی علیه
Attorney General
U
مدعی العموم
Attorneys General
U
مدعی العموم
claimant
[arbitration proceedings]
U
مدعی
[قانون]
dirctor of public prosecutions
U
مدعی العموم
public prosector
U
مدعی العموم
public prosecutor
U
مدعی العموم
the a party
U
مدعی خصم
he claims to
U
او مدعی است که
asseveration
U
ادعا
claim
U
ادعا
postulated
U
ادعا
pretension
U
ادعا
averment
U
ادعا
postulate
U
ادعا
posit
U
ادعا
allegations
U
ادعا
pretensions
U
ادعا
protestation
U
ادعا
protestations
U
ادعا
postulating
U
ادعا
postulates
U
ادعا
claimed
U
ادعا
cl
U
ادعا
unassuming
U
بی ادعا
allegation
U
ادعا
pleas
U
ادعا
claiming
U
ادعا
claims
U
ادعا
plea
U
ادعا
assertion
U
ادعا
know it all
U
مدعی علم الیقین
pretender
U
مدعی تاج وتخت
know-it-all
U
مدعی علم الیقین
know-it-alls
U
مدعی علم الیقین
pretenders
U
مدعی تاج وتخت
object of claim
U
مدعی به متنازع فیه
suitors
U
عرضحال دهنده مدعی
claimant
U
طلب کننده مدعی
contender
U
مدعی دربرابر قهرمان
contenders
U
مدعی دربرابر قهرمان
elegit
U
حکم تامین مدعی به
suitor
U
عرضحال دهنده مدعی
pretenses
U
بهانه ادعا
pretences
U
بهانه ادعا
pretence
U
بهانه ادعا
estopel
U
مانع ادعا
reclaimable
U
ادعا پذیر
pretense
U
بهانه ادعا
bill of indicment
U
ادعا نامه
professed
U
ادعا شده
purporst
U
مفاد ادعا
claimable
U
قابل ادعا
assertive
U
ادعا کننده
assertor
U
ادعا کننده
put in a claim for something
U
مدعی مالکیت چیزی شدن
demurring
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
demur
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurred
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurs
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
professed love
U
محبت ادعا شده
assertion
U
تایید ادعا افهارنامه
burden of proof
U
مسئوولیت اثبات ادعا
replication
U
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
libelee
U
مدعی علیه شخص مورد افترا
libellee
U
مدعی علیه شخص مورد افترا
disclaimer
U
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimers
U
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
i do not pretend to sing well
U
من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
nemo potest esse simul actor et judex
U
هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
del credere agent
U
نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
prescribe to
U
استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
state attorney
U
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney
U
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
Did I say anything different?
U
مگر من چیز دیگری گفتم
[ادعا کردم]
؟
venire facias tot matrons
U
دستور تشکیل هیات منصفهای از زنان برای زنی که مدعی ابستنی است
He is seriously claiming
[trying to tell us]
that the problems are all the fault of the media.
U
او
[مرد]
به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
demurs
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
exigible
U
قابل تقاضا قابل ادعا
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com