Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to be in the opposition
U
مخالف بودن
at odds
<idiom>
U
مخالف بودن
take a dim view of
<idiom>
U
مخالف بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
disagree
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
contradict
U
مخالف بودن با
contradicted
U
مخالف بودن با
contradicts
U
مخالف بودن با
shack up with
<idiom>
U
هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
Other Matches
antisocial
U
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
resistent
U
مخالف
adversary
U
مخالف
oppositive
U
مخالف
adversaries
U
مخالف
averse
U
مخالف
foe
U
مخالف
oppositionist
U
ضد مخالف
opponents
U
مخالف
oppugner
U
مخالف
gainst
U
مخالف
dissenting
U
مخالف
foes
U
مخالف
out of keeping
U
مخالف
anie
U
مخالف
unfavorable
U
مخالف
adverse
U
مخالف
opposit
U
مخالف
opponent
U
مخالف
dissident
U
مخالف
dissidents
U
مخالف
non content
U
مخالف
gyaku
U
مخالف
antipodal
U
مخالف
contradictions
U
مخالف
against
U
مخالف
conversing
U
مخالف
converses
U
مخالف
conversed
U
مخالف
converse
U
مخالف
by the ears
U
مخالف
hostile
U
مخالف
antagonist
U
مخالف
contradiction
U
مخالف
oppugnant
U
مخالف
dissidence
U
مخالف
at d.
U
مخالف
at outs
U
مخالف
conflicting
U
مخالف
inadvisable
U
مخالف
contra
U
مخالف
with
U
مخالف
gainsayer
U
مخالف
contrary
U
مخالف
antagonists
U
مخالف
irreconcilable
U
مخالف
alien
U
مخالف
aliens
U
مخالف
contradictory
U
مخالف
contradictive
U
مخالف
repugnant
U
مخالف
contrariant
U
مخالف
contrary to
U
مخالف
controvertist
U
مخالف
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
contralateral muscles
U
عضلات مخالف
antagonize
U
مخالف کردن
antagonising
U
مخالف کردن
antagonises
U
مخالف کردن
antagonised
U
مخالف کردن
contrary to the law
U
مخالف قانون
contraposition
U
مفهوم مخالف
antagonized
U
مخالف کردن
antagonizes
U
مخالف کردن
antagonizing
U
مخالف کردن
antipapal
U
مخالف پاپ
vetoed
U
رای مخالف
antislavery
U
مخالف بردگی
reluctance
U
بیزاری مخالف
diverse
U
مختلف مخالف
vetoes
U
رای مخالف
illegal
U
مخالف قانون
vetoing
U
رای مخالف
bucking voltage
U
ولتاژ مخالف
vice versa
U
در جهت مخالف
conflictive
U
مغایر مخالف
contra flow
U
جهت مخالف
antimonaechical
U
مخالف سلطنت
counter ion
U
یون مخالف
countersuggestion
U
تلقین مخالف
counterview
U
عقیده مخالف
anti-Semitism
U
مخالف با یهودیان
reverse
U
شکستنی مخالف
reversed
U
شکستنی مخالف
obscurantist
U
مخالف اصلاحات
reverses
U
شکستنی مخالف
reversing
U
شکستنی مخالف
windbound
U
باد مخالف
oppositely
U
بطور مخالف
dis-
U
مخالف کردن
the a party
U
طرف مخالف
overthwart
U
بطور مخالف
overthwart
U
بالحن مخالف
standpat
U
مخالف تغییر
reluctate
U
مخالف کردن
reluctancy
U
بیزاری مخالف
anti semitism
U
مخالف با یهودیان
ill humored
U
مخالف ترشرو
anti-
U
به معنای "مخالف "
crosscurrent
U
جریان مخالف
defier
U
مخالف کننده
disaccord
U
مخالف کردن
dissentient
U
مخالف معاند
dissenting opinion
U
نظر مخالف
antitrust
U
مخالف تشکیل
divert action
U
عملیات مخالف
veto
U
رای مخالف
The opposition parties .
U
احزاب مخالف
In the opposite direction .
U
درجهت مخالف
in the opposite direction.
U
در جهت مخالف
loggerheads
U
مخالف - جنگجو
headwinds
U
باد مخالف
head wind
U
باد مخالف
prevailing wind
U
باد مخالف
clashing
U
برخوردکننده مخالف
opponent
U
طرف مخالف
dissents
U
رای مخالف
conned
U
رای مخالف
conning
U
رای مخالف
cons
U
رای مخالف
antipathy
U
احساس مخالف
antagonist
U
عضله مخالف
aversely
U
بطور مخالف
dissenters
U
مخالف ناراضی
dissenter
U
مخالف ناراضی
adversely
U
بطور مخالف
crosswinds
U
باد مخالف
countered
U
درجهت مخالف
defiant
U
معاند مخالف
countering
U
درجهت مخالف
crosswind
U
باد مخالف
dissenting
U
مخالف معاند
against nature
U
مخالف طبیعت
con
U
رای مخالف
antagonists
U
عضله مخالف
anti
U
مخالف علیه
upstream
<adj.>
<adv.>
U
مخالف جریان
dissent
U
رای مخالف
against the current
<adv.>
U
مخالف جریان
against the stream
<adv.>
U
مخالف جریان
dissented
U
رای مخالف
counter
U
درجهت مخالف
opponents
U
طرف مخالف
anti parallel feeding
U
تغذیه مخالف
no
U
منفی مخالف
impolitic
U
مخالف مصلحت
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
unusual
U
غریب مخالف عادت
anticonstitutional
U
مخالف اصول مشروطیت
to set at variance
U
با هم بد کردن باهم مخالف ت
reversed series generator
U
مولد با میدانهای مخالف
c.c.c
U
countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
vetoer
U
رای مخالف دهنده
leeward
U
بسمت مخالف باد
lee ward
U
در جهت مخالف باد
nonconformist
U
مخالف کلیسای رسمی
nonconformists
U
مخالف کلیسای رسمی
wind bound
U
دچار باد مخالف
An inclement wind .
U
باد مخالف(نامساعد )
anti-Semitic
U
مخالف نژاد سامی
opposition party
U
حزب مخالف
[سیاست]
anti-Semites
U
مخالف اقوام سامی
paradoxical
U
مخالف عقاید عمومی
anti-Semite
U
مخالف اقوام سامی
veto
U
رای مخالف دادن
obscurantist
U
مخالف روشنی فکر
obscurant
U
بغرنج مخالف اصلاحات
anti semite
U
مخالف اقوام سامی
heterosexuality
U
علاقه بجنس مخالف
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com