English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
aversion U مخالفت ناسازگاری
aversions U مخالفت ناسازگاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discord U ناسازگاری
inconsistencies U ناسازگاری
disagreeability U ناسازگاری
incongruence U ناسازگاری
paradoxes U ناسازگاری
paradox U ناسازگاری
inconsistence U ناسازگاری
insalubrity U ناسازگاری
intransigeance U ناسازگاری
maladaptation U ناسازگاری
inconsistency U ناسازگاری
maladjustment U ناسازگاری
incongruity U ناسازگاری
incongruities U ناسازگاری
repugnance U ناسازگاری
variance U ناسازگاری
maladjustments U ناسازگاری
incongruousness U ناسازگاری
disagreements U اختلاف ناسازگاری
conflicts U ناسازگاری تضاد
disagreement U اختلاف ناسازگاری
inconsistence U ناسازگاری ناهماهنگی
incongrvity U ناجوری ناسازگاری
inconsistencies U ناسازگاری ناهماهنگی
inconsistency U ناسازگاری ناهماهنگی
antipathy U ناسازگاری انزجار
contrariness U ناجوری ناسازگاری
contrariety U مغایرت ناسازگاری
conflicted U ناسازگاری تضاد
conflict U ناسازگاری تضاد
inconvenienced U دردسر ناسازگاری
eris U الهه ناسازگاری
inconveniencing U دردسر ناسازگاری
inconveniences U دردسر ناسازگاری
vocational maladjustment U ناسازگاری شغلی
social maladjustment U ناسازگاری اجتماعی
inconvenience U دردسر ناسازگاری
incoherence U عدم تطابق ناسازگاری
to be in disagreement [with somebody] U ناسازگاری کردن [با کسی]
intransigence U سخت گیری در سیاست ناسازگاری
mutual exclusion U ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
inadaptability U عدم قابلیت توافق ناسازگاری
intransigency U سخت گیری در سیاست ناسازگاری
to be split [over something] [with somebody] U ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something] U ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) U ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
disagreements U مخالفت
contrariness U مخالفت
divided <adj.> U در مخالفت
opposition U مخالفت
antagonism U مخالفت
disagreement U مخالفت
defiance U مخالفت
contrariety U مخالفت
factions U مخالفت
oppugnation U مخالفت
oppugnancy U مخالفت
recusance or sancy U مخالفت
opposeless U بی مخالفت
opponency U مخالفت
renitency U مخالفت
obj U مخالفت
gainsaid U مخالفت
gainsay U مخالفت
faction U مخالفت
disaccord U مخالفت
disgreement U مخالفت
remonstrance U مخالفت
gainsays U مخالفت
gainsaying U مخالفت
to kick against a proposal U با پیشنهادی مخالفت
repugn U مخالفت کردن با
abolitionism U مخالفت با بردگی
to set ones face against U مخالفت کردن با
oppugn U مخالفت کردن با
opposable U مخالفت کردنی
oppugner U مخالفت کننده
incongruousness U تباین مخالفت
paradoxy U مخالفت با عقایدعمومی
contrarious U مخالفت امیز
vetoing U نشانه مخالفت
blackballing U مخالفت کردن
blackball U مخالفت کردن
objects U مخالفت کردن
defiantly U از روی مخالفت
buck U مخالفت کردن با
bucks U مخالفت کردن با
resisted U مخالفت کردن با
resist U مخالفت کردن با
resisting U مخالفت کردن با
veto U نشانه مخالفت
vetoed U نشانه مخالفت
vetoes U نشانه مخالفت
repugnance U تناقض مخالفت
resistance U سختی مخالفت
blackballs U مخالفت کردن
objecting U مخالفت کردن
object U مخالفت کردن
antagonistic U مخالفت امیز
obscurantism U مخالفت باروشنفکری
resists U مخالفت کردن با
indirect objects U مخالفت کردن
direct objects U مخالفت کردن
indulging U مخالفت نکردن
indulges U مخالفت نکردن
indulge U مخالفت نکردن
objected U مخالفت کردن
blackballed U مخالفت کردن
indulged U مخالفت نکردن
objections U مخالفت استدلال مخالف
objection U مخالفت استدلال مخالف
to be in disagreement [with somebody] U مخالفت کردن [با کسی]
adversarial U وابسته به مخالفت یا دشمنی
negative voice U منع نشانه مخالفت
obscurantism U مخالفت با علم ومعرفت
antagonistically U از روی مخالفت یا دشمنی
disagrees U نساختن با مخالفت کردن با
disagreeing U نساختن با مخالفت کردن با
disagreed U نساختن با مخالفت کردن با
disagree U نساختن با مخالفت کردن با
paradoxicality U مخالفت باعقاید عمومی
reactionary U مخالفت گرای بی منطق
reactionaries U مخالفت گرای بی منطق
thwart U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) U مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] U مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something] U مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
thwarted U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
withstood U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstands U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
nem con U بدون مخالفت کسی است
withstand U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
withstanding U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
mc carthyism U سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
flag discrimination U مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
anti dumping U مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
retrorocket U راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
voter U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voters U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
controvert U هم ستیز کردن مخالفت کردن
opposes U ضدیت کردن مخالفت کردن
oppose U ضدیت کردن مخالفت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com