English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
public expenditures U مخارج عمومی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
program cost U مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
inseparable cost U حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
general quarters U اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduced U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware U ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
general orders U دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general porpose U کارهای عمومی مصارف عمومی
aggregate expenditures U مخارج کل
expenses U مخارج
disbursements U مخارج
spending U مخارج
expenditures U مخارج
outlays U مخارج
outgoing U مخارج
national expenditures U مخارج ملی
management expenses U مخارج اداری
marginal outlays U مخارج نهائی
military expenditure U مخارج نظامی
travelling expenses U مخارج سفر
operating cost U مخارج عملیاتی
military spending U مخارج نظامی
municipal spending U مخارج شهرداری
postage U مخارج پستی
national spending U مخارج ملی
management expenses U مخارج مدیریت
luxury spending U مخارج تجملی
licence fee U مخارج پروانه
actual expenses U مخارج واقعی
budget expenditures U مخارج بودجه
capital expenditure U مخارج سرمایهای
cost estimate U تخمین مخارج
expenditure approach U روش مخارج
estimate of costs U تخمین مخارج
freight charges U مخارج حمل
costs of proceedings U مخارج عدلیه
incidental expenses U مخارج اتفاقی
indirect expenses U مخارج غیرمستقیم
expenditure U مخارج صرف
operating expenses U مخارج عملیاتی
portage U مخارج باربری
reasonable scale U مخارج متعارفه
social outlays U مخارج اجتماعی
expense account U حساب مخارج
superstitious uses U مخارج خرافاتی
expense accounts U حساب مخارج
tax expenditures U مخارج مالیاتی
foot U پرداختن مخارج
wage costs U مخارج دستمزد
welfare expenditures U مخارج رفاهی
rate of spending U نرخ مخارج
rate of spending U میزان مخارج
wasteful expenditures U مخارج بیهوده
porterage U مخارج باربری
holding costs U مخارج نگهداری
marginal propensity to spend U میل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend U تمایل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend U میل نهائی به مخارج
unfinanced U مخارج پرداخت نشده
free of all charges U بدون هیچگونه مخارج
deduction of expenses U کسر مخارج [اقتصاد]
noncash expenditures U مخارج غیر نقدی
outlays U هزینههای سرمایهای مخارج
sumptuary law U قانون تحدید مخارج
overhead U مخارج کلی سرجمع
support a family U متکفل مخارج خانوادهای بودن
all the expenses fell on him U تمام مخارج به گردن اوافتاد
time cost curve U منحنی مخارج برحسب زمان
You need spare no expense . U نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
postpaid U مخارج پستی قبلا پرداخت شده
To cut down expenses . U خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
self support U اتکاء بخود تکفل مخارج خود
consolidated dining facility U تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
f.o.b U قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
bareboat charter U ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
postpaid U پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
real balance effect U اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
optimum schedule U مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
sumptuary law U قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
common carrier U موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
charges forward U هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
wagners law U براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
common control U کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
wide U عمومی
oecumenical U عمومی
widest U عمومی
rife U عمومی
hackneyed U عمومی
ecumenic U عمومی
common user U عمومی
generic U عمومی
the public voice U عمومی
general porpose U عمومی
popular U عمومی
wider U عمومی
public U عمومی
overt U عمومی
general U عمومی
commoners U :عمومی
outlining U خط عمومی
commoners U عمومی
outlines U خط عمومی
common U عمومی
outlined U خط عمومی
commonest U عمومی
commonest U :عمومی
universal U عمومی
generals U عمومی
outline U خط عمومی
common U :عمومی
open court U محکمه عمومی
official submission U مناقصه عمومی
common user items U اقلام عمومی
common labour U کارگر عمومی
common language U زبان عمومی
common user U خدمات عمومی
bussing U مسیر عمومی
busses U مسیر عمومی
common nuisance U اضرار عمومی
common purse U وجوه عمومی
common parts U قطعات عمومی
overhead costs U هزینههای عمومی
public affairs U روابط عمومی
public amnsement U نمایشگاه عمومی
public benefits U منافع عمومی
public borrowing U استقراض عمومی
public cost U هزینه عمومی
alameda U گردشگاه عمومی
public decency U عفت عمومی
public deposits U سپردههای عمومی
public domain U خط مشی عمومی
public enterprises U موسسات عمومی
bus U مسیر عمومی
public facilities U تسهیلات عمومی
public finance U مالیه عمومی
public goods U کالاهای عمومی
public image U تصور عمومی
public a U وکیل عمومی
bused U مسیر عمومی
potlatch U جشن عمومی
common items U قطعات عمومی
common hardware U قطعات عمومی
common grid U شبکه عمومی
collective call sign U معرف عمومی
pissoir U مستراح عمومی
checkup U معاینه عمومی
plaza U میدان عمومی
central war U جنگ عمومی
cameralistic science U مالیه عمومی
bussed U مسیر عمومی
busing U مسیر عمومی
buses U مسیر عمومی
vogue U عمومی ورایج
general quarters U اسایشگاههای عمومی
general staff U ستاد عمومی
general intelligence U هوش عمومی
general stock U سهام عمومی
general grant U کمک عمومی
general factor U عامل عمومی
general equilibrium U تعادل عمومی
general education U اموزش عمومی
general supplies U تدارکات عمومی
general depot U امادگاه عمومی
general depot U انبار عمومی
general damage U خسارت عمومی
general meeting U گردهمایی عمومی
general meeting U جلسه عمومی
general psychology U روانشناسی عمومی
general plan U نقشه عمومی
general paresis U فلج عمومی
general paralysis U فلج عمومی
general register U ثبات عمومی
general outpatient clinic U درمانگاه عمومی
general relativity U نسبیت عمومی
general reserve U احتیاط عمومی
general mobilization U بسیج عمومی
general message U پیام عمومی
general meeting U مجمع عمومی
general concepts U تدبیر عمومی
general cargo U بار عمومی
general supplies U اماد عمومی
folkway U طرزفکر عمومی
encyclic U عمومی دوری
fourth estate U مطبوعات عمومی
prosecture U وکیل عمومی
counsel for the crown U وکیل عمومی
mass poverty U فقر عمومی
generality U افهار عمومی
mintster of public works U وزیرکارهای عمومی
generalities U افهار عمومی
consolidated annuities U دیون عمومی
comulative action U اثر عمومی
folkway U احساسات عمومی
in the sight of the public U در انظار عمومی
general support U پشتیبانی عمومی
general assembly U مجمع عمومی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com