Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
municipal spending
U
مخارج شهرداری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
program cost
U
مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
inseparable cost
U
حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
municipalities
U
شهرداری
City Hall
U
شهرداری
municipality
U
شهرداری
town council
U
انجمن شهرداری
municipal
U
مربوط به شهرداری
guildhalls
U
عمارت شهرداری
dump car
U
ماشین شهرداری
burgomaster
U
اعضای شهرداری
guildhall
U
عمارت شهرداری
municipally
U
بوسیله شهرداری
municipal court
U
دادگاه شهرداری
municipal revenue
U
درامد شهرداری
mayorship
U
ریاست شهرداری
mayoralty
U
ریاست شهرداری
municipally
U
از لحاظ شهرداری
municipally
U
از راه شهرداری
jurat
U
رئیس شهرداری
municipal council
U
انجمن شهرداری
municipal budget
U
بودجه شهرداری
town halls
U
کاخ شهرداری
City Hall
U
ساختمان شهرداری
town halls
U
عمارت شهرداری
town hall
U
کاخ شهرداری
town hall
U
عمارت شهرداری
municipalize
U
بدست شهرداری دادن
councilman
U
عضو انجمن شهرداری
town hall
U
تالار شهرداری یا فرمانداری
dump truck
U
کامیون زباله بر شهرداری
municipalist
U
متخصص درامور شهرداری
town halls
U
تالار شهرداری یا فرمانداری
town clerk
U
کارمند شهرداری یافرمانداری
municipalities
U
شهریا بخشی که دارای شهرداری است
municipality
U
شهریا بخشی که دارای شهرداری است
podesta
U
رئیس شهرداری در برخی شهرهای ایتالیا
borough
U
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
guild hall
U
عمارت شهرداری که اصناف یارسته هادران انجمن می کنند
boroughs
U
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
expenditures
U
مخارج
outlays
U
مخارج
expenses
U
مخارج
disbursements
U
مخارج
outgoing
U
مخارج
spending
U
مخارج
aggregate expenditures
U
مخارج کل
welfare expenditures
U
مخارج رفاهی
superstitious uses
U
مخارج خرافاتی
foot
U
پرداختن مخارج
wasteful expenditures
U
مخارج بیهوده
rate of spending
U
میزان مخارج
wage costs
U
مخارج دستمزد
social outlays
U
مخارج اجتماعی
reasonable scale
U
مخارج متعارفه
porterage
U
مخارج باربری
portage
U
مخارج باربری
public expenditures
U
مخارج عمومی
operating expenses
U
مخارج عملیاتی
tax expenditures
U
مخارج مالیاتی
operating cost
U
مخارج عملیاتی
national spending
U
مخارج ملی
rate of spending
U
نرخ مخارج
national expenditures
U
مخارج ملی
postage
U
مخارج پستی
holding costs
U
مخارج نگهداری
freight charges
U
مخارج حمل
expenditure approach
U
روش مخارج
costs of proceedings
U
مخارج عدلیه
cost estimate
U
تخمین مخارج
expense accounts
U
حساب مخارج
capital expenditure
U
مخارج سرمایهای
budget expenditures
U
مخارج بودجه
actual expenses
U
مخارج واقعی
expenditure
U
مخارج صرف
expense account
U
حساب مخارج
travelling expenses
U
مخارج سفر
incidental expenses
U
مخارج اتفاقی
management expenses
U
مخارج مدیریت
military expenditure
U
مخارج نظامی
estimate of costs
U
تخمین مخارج
marginal outlays
U
مخارج نهائی
management expenses
U
مخارج اداری
luxury spending
U
مخارج تجملی
military spending
U
مخارج نظامی
indirect expenses
U
مخارج غیرمستقیم
licence fee
U
مخارج پروانه
marginal propensity to expend
U
تمایل نهائی به مخارج
marginal propensity to spend
U
میل نهائی به مخارج
unfinanced
U
مخارج پرداخت نشده
free of all charges
U
بدون هیچگونه مخارج
sumptuary law
U
قانون تحدید مخارج
overhead
U
مخارج کلی سرجمع
marginal propensity to expend
U
میل نهائی به مخارج
outlays
U
هزینههای سرمایهای مخارج
noncash expenditures
U
مخارج غیر نقدی
deduction of expenses
U
کسر مخارج
[اقتصاد]
time cost curve
U
منحنی مخارج برحسب زمان
all the expenses fell on him
U
تمام مخارج به گردن اوافتاد
support a family
U
متکفل مخارج خانوادهای بودن
You need spare no expense .
U
نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
To cut down expenses .
U
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
postpaid
U
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
self support
U
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
corporation
U
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations
U
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
f.o.b
U
قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
bareboat charter
U
ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
postpaid
U
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
aldermen
U
نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
alderman
U
نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
real balance effect
U
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
optimum schedule
U
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
sumptuary law
U
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
submarginal land
U
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
charges forward
U
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
wagners law
U
براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
dynamic condition
U
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com