English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
capital expenditure U مخارج سرمایهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
outlays U هزینههای سرمایهای مخارج
Other Matches
assemble capital stock U بقیه سرمایهای که به محض تقاضا قابل پرداخت است سرمایهای که بر مبنای ان مالیات محاسبه میشود
program cost U مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
inseparable cost U حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
capital asset U دارائی سرمایهای
capital assets U اموال سرمایهای
capital assistance U کمک سرمایهای
capital budget U بودجه سرمایهای
capital equipments U تجهیزات سرمایهای
capital goods U کالاهای سرمایهای
capital expenditure U هزینههای سرمایهای
capital share U سهم سرمایهای
capital value U ارزش سرمایهای
capitalized cost U هزینه سرمایهای
fixed costs U هزینههای سرمایهای
producer goods U کالاهای سرمایهای
capital expenditures U هزینههای سرمایهای
investment goods U کالاهای سرمایهای
capital gains U منافع سرمایهای
capitalized value U ارزش سرمایهای
capital expenditure U هزینه سرمایهای
capital net worth U دارائی خالص سرمایهای
liquid capital U سرمایهای که پول نقد باشد
pooled U سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
pool U سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
pools U سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
expenses U مخارج
disbursements U مخارج
spending U مخارج
expenditures U مخارج
outgoing U مخارج
outlays U مخارج
aggregate expenditures U مخارج کل
military spending U مخارج نظامی
municipal spending U مخارج شهرداری
porterage U مخارج باربری
portage U مخارج باربری
operating expenses U مخارج عملیاتی
operating cost U مخارج عملیاتی
national expenditures U مخارج ملی
tax expenditures U مخارج مالیاتی
public expenditures U مخارج عمومی
wage costs U مخارج دستمزد
social outlays U مخارج اجتماعی
wasteful expenditures U مخارج بیهوده
welfare expenditures U مخارج رفاهی
reasonable scale U مخارج متعارفه
foot U پرداختن مخارج
rate of spending U نرخ مخارج
rate of spending U میزان مخارج
superstitious uses U مخارج خرافاتی
military expenditure U مخارج نظامی
marginal outlays U مخارج نهائی
incidental expenses U مخارج اتفاقی
holding costs U مخارج نگهداری
freight charges U مخارج حمل
travelling expenses U مخارج سفر
actual expenses U مخارج واقعی
budget expenditures U مخارج بودجه
expense account U حساب مخارج
expenditure approach U روش مخارج
estimate of costs U تخمین مخارج
costs of proceedings U مخارج عدلیه
cost estimate U تخمین مخارج
expenditure U مخارج صرف
indirect expenses U مخارج غیرمستقیم
expense accounts U حساب مخارج
postage U مخارج پستی
management expenses U مخارج اداری
management expenses U مخارج مدیریت
luxury spending U مخارج تجملی
licence fee U مخارج پروانه
national spending U مخارج ملی
deduction of expenses U کسر مخارج [اقتصاد]
sumptuary law U قانون تحدید مخارج
unfinanced U مخارج پرداخت نشده
overhead U مخارج کلی سرجمع
free of all charges U بدون هیچگونه مخارج
noncash expenditures U مخارج غیر نقدی
marginal propensity to expend U میل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend U تمایل نهائی به مخارج
marginal propensity to spend U میل نهائی به مخارج
support a family U متکفل مخارج خانوادهای بودن
time cost curve U منحنی مخارج برحسب زمان
You need spare no expense . U نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
all the expenses fell on him U تمام مخارج به گردن اوافتاد
self support U اتکاء بخود تکفل مخارج خود
To cut down expenses . U خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
postpaid U مخارج پستی قبلا پرداخت شده
f.o.b U قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
bareboat charter U ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
postpaid U پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
capital outlays U هزینههای تاسیساتی هزینههای سرمایهای
producer's goods U کالاهای سرمایهای کالاهای تولیدی
real balance effect U اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
optimum schedule U مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
sumptuary law U قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
charges forward U هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
wagners law U براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com