English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
incidental expenses U مخارج اتفاقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
program cost U مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
inseparable cost U حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
outlays U مخارج
outgoing U مخارج
expenditures U مخارج
expenses U مخارج
disbursements U مخارج
spending U مخارج
aggregate expenditures U مخارج کل
operating cost U مخارج عملیاتی
national spending U مخارج ملی
national expenditures U مخارج ملی
operating expenses U مخارج عملیاتی
portage U مخارج باربری
reasonable scale U مخارج متعارفه
rate of spending U نرخ مخارج
rate of spending U میزان مخارج
public expenditures U مخارج عمومی
porterage U مخارج باربری
municipal spending U مخارج شهرداری
military spending U مخارج نظامی
cost estimate U تخمین مخارج
expenditure approach U روش مخارج
estimate of costs U تخمین مخارج
freight charges U مخارج حمل
holding costs U مخارج نگهداری
indirect expenses U مخارج غیرمستقیم
capital expenditure U مخارج سرمایهای
licence fee U مخارج پروانه
budget expenditures U مخارج بودجه
luxury spending U مخارج تجملی
management expenses U مخارج مدیریت
management expenses U مخارج اداری
marginal outlays U مخارج نهائی
military expenditure U مخارج نظامی
costs of proceedings U مخارج عدلیه
expenditure U مخارج صرف
wage costs U مخارج دستمزد
foot U پرداختن مخارج
welfare expenditures U مخارج رفاهی
travelling expenses U مخارج سفر
tax expenditures U مخارج مالیاتی
superstitious uses U مخارج خرافاتی
wasteful expenditures U مخارج بیهوده
social outlays U مخارج اجتماعی
expense accounts U حساب مخارج
expense account U حساب مخارج
actual expenses U مخارج واقعی
postage U مخارج پستی
marginal propensity to spend U میل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend U تمایل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend U میل نهائی به مخارج
free of all charges U بدون هیچگونه مخارج
noncash expenditures U مخارج غیر نقدی
outlays U هزینههای سرمایهای مخارج
sumptuary law U قانون تحدید مخارج
deduction of expenses U کسر مخارج [اقتصاد]
overhead U مخارج کلی سرجمع
unfinanced U مخارج پرداخت نشده
all the expenses fell on him U تمام مخارج به گردن اوافتاد
support a family U متکفل مخارج خانوادهای بودن
time cost curve U منحنی مخارج برحسب زمان
You need spare no expense . U نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
To cut down expenses . U خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
postpaid U مخارج پستی قبلا پرداخت شده
self support U اتکاء بخود تکفل مخارج خود
stochastic <adj.> U اتفاقی
even tual U اتفاقی
stochastical <adj.> U اتفاقی
extrinsic U اتفاقی
flukey U اتفاقی
pick up <idiom> U اتفاقی
contingent [accidental] <adj.> U اتفاقی
casual [not planned] <adj.> U اتفاقی
accidents U اتفاقی
adventitious <adj.> U اتفاقی
coincidental <adj.> U اتفاقی
chanceful U اتفاقی
chancier U اتفاقی
randomly U اتفاقی
casuale U اتفاقی
chanciest U اتفاقی
haphazard <adj.> U اتفاقی
adventive U اتفاقی
adventitiouse U اتفاقی
chancy U اتفاقی
accidentalism U اتفاقی
casualness U اتفاقی
accidental <adj.> U اتفاقی
casual U اتفاقی
incidental <adj.> U اتفاقی
eventual U اتفاقی
chances U اتفاقی
chancing U اتفاقی
fluky U اتفاقی
fortuitous <adj.> U اتفاقی
episodic U اتفاقی
contingencies U اتفاقی
episodical U اتفاقی
accident U اتفاقی
random <adj.> U اتفاقی
chance U اتفاقی
haphazardly U اتفاقی
occasional U اتفاقی
contingency U اتفاقی
chanced U اتفاقی
stochatic procedures U رویههای اتفاقی
crop up <idiom> U اتفاقی پدیدارشدن
by accident <adv.> U بطور اتفاقی
windfall gains U منافع اتفاقی
accidently <adv.> U بطور اتفاقی
as it happens <adv.> U بطور اتفاقی
at random <adv.> U بطور اتفاقی
by a coincidence <adv.> U بطور اتفاقی
by chance <adv.> U بطور اتفاقی
by happenstance <adv.> U بطور اتفاقی
by hazard <adv.> U بطور اتفاقی
coincidentally <adv.> U بطور اتفاقی
accidentally <adv.> U بطور اتفاقی
incidentally <adv.> U بطور اتفاقی
windfall loss U زیان اتفاقی
windfall profits U سود اتفاقی
come across <idiom> U اتفاقی دیدن
stretch a point <idiom> U اتفاقی پذیرفتن
randomly U اتفاقی الکی
contingent liability U بدهی اتفاقی
random U اتفاقی الکی
fortuitously <adv.> U بطور اتفاقی
stochastic process U فرایند اتفاقی
incidentals time U زمان اتفاقی
fortuitcus distortion U اعوجاج اتفاقی
fortuitousness U اتفاقی بودن
accidental reinforcement U تقویت اتفاقی
incidental errors U خطاهای اتفاقی
happenstance U وقایع اتفاقی
accidental war U جنگ اتفاقی
incidental learning U یادگیری اتفاقی
accidentalness U حالت اتفاقی
fortuitcus fault U نقص اتفاقی
incidental memory U حافظه اتفاقی
adventitiously U بطور اتفاقی
incidental works U کارهای اتفاقی
chromatic U تصادفی اتفاقی
casual labour U کارگر اتفاقی
circumstantial evidence U اماره اتفاقی
accidental error U خطای اتفاقی
contingent profit U سود اتفاقی
f.o.b U قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
jitter U حرکت نامنظم اتفاقی
by accident or d. U بطور اتفاقی یا عمدی
charring U کار روزمزد و اتفاقی
accidental sepcies گونه های اتفاقی
accidental fall U ضربه فنی اتفاقی
chars U کار روزمزد و اتفاقی
chare U کار روزمزد و اتفاقی
char U کار روزمزد و اتفاقی
hazardous U معاملات قماری اتفاقی
bareboat charter U ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
postpaid U پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
accident damage to property U خسارت اتفاقی وارده بردارایی
sideshow U موضوع فرعی انحراف اتفاقی
randomize U بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
sideshows U موضوع فرعی انحراف اتفاقی
to happen to somebody U برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
It was a mere accident that we met. U ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
come hell or high water <idiom> U هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
drop a hint <idiom> U فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
random U بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
His coming here was quite accidental. U آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
randomly U بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
wait up for <idiom> U به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
I'm dying to know what happened. U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
chance medley U ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
Can count on the fingers of one hand <idiom> U رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
real balance effect U اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
optimum schedule U مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
sumptuary law U قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
charges forward U هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
dead U دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
fumbled U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
wagners law U براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
gold washing U شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com