English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
axis of rotation U محور دوران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
pin U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinned U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinning U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
roll U دوران حول محور طولی غلطش
rolled U دوران حول محور طولی غلطش
rolls U دوران حول محور طولی غلطش
twist U دوران حول محور افقی پیچش
twisting U دوران حول محور افقی پیچش
twists U دوران حول محور افقی پیچش
coordinated turn U دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
disturbing moment U گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
gyro U برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
lathe center U مرکز یا محور دوران ماشین تراش
pitch control U کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
rate integration gyro U ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
Other Matches
sight alinement U تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
countershaft U محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
wheelbase U فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbases U فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
nose up U چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
axis of signal communication U محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
Safavid period U دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
rotation U دوران
cycles U دوران
swimming U دوران
cycled U دوران
cycle U دوران
era U دوران
gyrations U دوران
circulations U دوران
periods U دوران
circulation U دوران
gyration U دوران
eras U دوران
vertigo U دوران
period U دوران
space age U دوران کیهان
peacetime U دوران صلح
wifehood U دوران زوجیت
off season U در دوران کسادی
rotation U چرخش دوران
off season U در دوران کم کاری
the whirligig of fashion U دوران دایمی مد
rotated U دوران کردن
rotates U دوران کردن
dizzy U دچار دوران سر
rotate U دوران کردن
revolutions U دوران شورش
revolution U دوران شورش
revolution U چرخش دوران
races U دوران مسیر
raced U دوران مسیر
race U دوران مسیر
wartime U دوران جنگ
revolutions U چرخش دوران
distance between centers U طول دوران
paleozoic U دوران اول
sense of rotation U جهت دوران
climacteric U دوران یائسگی زن
rotation about a line U دوران دور یک خط
life U دوران زندگی
lives U دوران زندگی
qyaternary U دوران چهارم
fulcrum U نقطه دوران
circulation U دوران خون
aftertime U دوران پیری
till in old [great] age U تا در دوران سالمندی
circulations U دوران خون
plane of rotation U سطح دوران
lucid interval U دوران افاقه
angle of rotation U زاویه دوران
stound U دوران درد
iceman U یخی بستر دوران یخ
circulatory U مربوط یه دوران خون
revolution U دور دوران کامل
obligated tour U دوران مشمولیت وفیفه
instantaneous center of rotation U مرکز دوران لحظهای
revolutions U دور دوران کامل
geriatrist U امراض دوران پیری
geriatrician U امراض دوران پیریgyrfalcon
rotation around [about] a point U دوران دور نقطه ای
geocentric U دوران زمین مرکزی
rotational U دوران گردش بدور
azoic U دوران ماقبل تاریخ
spinning U چرخش [گردش] [دوران ]
off season U وابسته به این دوران
rotation U دوران گردش بدور
golden age U دوران رونق و رفاه
vertiginous U سرگیجهای دوران کننده
golden ages U دوران رونق و رفاه
jumped-up U تازه به دوران رسیده
rotation about a point U دوران دور یک نقطه
seasons U دوران چاشنی زدن
seasoned U دوران چاشنی زدن
season U دوران چاشنی زدن
yawed U دوران هواپیما حول محورقائم
age earnings profile U برنامه درامد در دوران زندگی
yaw U دوران هواپیما حول محورقائم
anthropic U مربوط به دوران پیدایش انسان
mesozoic era U دوران دوم زمین شناسی
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
unemployment benefit U کمک دریافتی در دوران بیکاری
long run period U دوران محاسبه بلند مدت
whirled U چرخش یا دوران جریان سیال
Victoriana U وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
peripheral course U دوران پیش دانشگاهی نظامی
whirls U چرخش یا دوران جریان سیال
gyrates U چرخ زدن دوران داشتن
gyrated U چرخ زدن دوران داشتن
gyrate U چرخ زدن دوران داشتن
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
protectorates U دوران حکومت کرامول درانگلستان
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
protectorate U دوران حکومت کرامول درانگلستان
gyrating U چرخ زدن دوران داشتن
whirl U چرخش یا دوران جریان سیال
whirling U چرخش یا دوران جریان سیال
Early Christian architecture U سبک معماری دوران مسیحیت
The whirligig of time revolves. U دوران دایمی زمان می چرخد.
whirligig of something U دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
vorticity U میزان برداری دوران موضعی سیال
paleocene U قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
paleontology U مبحث زیست شناسی دوران قدیم
Pre-Raphaelites U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
Pre-Raphaelite U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
periods U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
period U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
hallstatt U وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
Edwardian U معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
Edwardian U ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
quadrangle U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
quadrangles U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
golden ages U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
paleontologist U ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
golden age U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
rhythm method U روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
ornithopter U هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
mastodon U پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
inertia welding U جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
wheel mode U ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
rotor incidence U زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
shamanism U پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
hunger cloth U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
lenten veil U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
autumns U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
mandrel U محور
journal U سر محور
pedestals U محور
pivots U محور
trunnion U سر محور
mandril U محور
coaxial U هم محور
spindle U محور
dam axis U محور سد
arbor U محور
azimuth U محور
pintle U محور
interaxial U محور
spindles U محور
coaxal U هم محور
concentric U هم محور
pivot U محور
center line U خط محور
rachis U محور
interaxal U محور
pedestal U محور
pivoted U محور
stemming U محور
y axis U محور y
cranks U محور
pin U محور
cranking U محور
pinned U محور
pinning U محور
axis U خط محور
axis U محور
stem U محور
z axis U محور "زد"
cranked U محور
crank U محور
axles U محور
stems U محور
stemmed U محور
axle U محور
z axis U محور z
shaft head U محور
shafts U محور
x axis U محور x
shaft U محور
pitch speed U حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
normal axis U محور عمودی
optical axis U محور اپتیکی
key starter shaft U محور استارتر
ordinate U محور عرضها
mass axis U محور جرم
shaft tube U خروجی محور
inclined axis U محور مورب
lift axis U محور برا
timeline U محور زمان
lift shaft U محور بالابر
main shaft U محور اصلی
main axis U محور اصلی
magnetic axis U محور مغناطیسی
longitudinal axis U محور طولی
megneto crank U محور اندوکتور
misalignment U غیرهم محور
line of collimation U خط محور عکاسی
neutral axis U محور خنثی
megneto crank U محور میگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com