English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hatcheries U محل تخم ریزی ماهی
hatchery U محل تخم ریزی ماهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
milter U ماهی نر هنگام تخم ریزی
Other Matches
linear programming U برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
pomfret U یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse U موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck U ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar U نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
fished U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
mackerel U ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
fish U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fishes U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppy U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
haddock U ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
guppies U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
moulting U پر ریزی موی ریزی
grayfish U نوعی ماهی روغن سگ ماهی
planning directive U دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning factor U معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning comission U هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method U روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
sea calf U گوساله ماهی سگ ماهی
pickerel U اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
planning guidance U راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
teleost U ماهی استخوانی وابسته به ماهی استخوانی
foundation U پی ریزی
inpouring U تو ریزی
molt U پر ریزی
tininess U ریزی
shrouding U شن ریزی
deplumation U پر ریزی
gravelling U شن ریزی
budgeting U بودجه ریزی
suffusion U زیر ریزی
projecting U طرح ریزی
bloodbath U خون ریزی
concrete work U بتن ریزی
bloodbaths U خون ریزی
modelling U طرح ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
egestion U بیرون ریزی
planning U طرح ریزی
actification U سرکه ریزی
acting out U برون ریزی
designment U طراح ریزی
bellfounding U زنگ ریزی
placing concrete U بتن ریزی
cast iron U چدن ریزی
programming U برنامه ریزی
earthwork U خاک ریزی
chumming U طعمه ریزی
evacuation U برون ریزی
landslips U فرو ریزی
scheming U طرح ریزی
discharge U برون ریزی
projection U طرح ریزی
projections U طرح ریزی
schematization U برنامه ریزی
schematization U طرح ریزی
perspiration U عرق ریزی
rip rap U سنگ ریزی
retropulsion U درون ریزی
landslip U فرو ریزی
circumfusion U دور ریزی
foundation soil U پی ریزی ساختمان
libations U ساغر ریزی
libation U ساغر ریزی
management U برنامه ریزی
effusions U برون ریزی
discharges U برون ریزی
green sand molding U قالب ریزی تر
fineness modulus U مدول ریزی
effusion U برون ریزی
outflow U بیرون ریزی
grouting U دوغاب ریزی
managements U برنامه ریزی
filling U خاک ریزی
fillings U خاک ریزی
gravelling U سنگ ریزی
fineness U ریزی دانه ها
purge U برون ریزی
minuteness U ریزی ناچیزی
sweating U عرق ریزی
foundry U چدن ریزی
modeller U طرح ریزی
sweat U عرق ریزی
casting U چدن ریزی
purged U برون ریزی
purges U برون ریزی
iron foundry U اهن ریزی
foundation U پی ریزی اساس
foundries U چدن ریزی
outflows U بیرون ریزی
sweats U عرق ریزی
national planning U برنامه ریزی ملی
curriculum development U برنامه ریزی درسی
ex ante U برنامه ریزی شده
corporate planning U برنامه ریزی شرکت
plot U طرح ریزی کردن
fineness of lime U نرمی و ریزی اهک
personnel development U برنامه ریزی استخدامی
contrive U طرح ریزی کردن
consolidated planning U برنامه ریزی تلفیقی
planning principles U اصول برنامه ریزی
programmed U برنامه ریزی شده
fineness modulus U مدول نرمی و ریزی
found U قالب ریزی کردن
planning model U الگوی برنامه ریزی
planning horizon U مدت برنامه ریزی
planning horizon U افق برنامه ریزی
founds U قالب ریزی کردن
gun metal U فلز توپ ریزی
mold U قالب ریزی کردن
planning cycle U دوره برنامه ریزی
embank U خاک ریزی کردن
contract scheduling U برنامه ریزی قرارداد
goal programming U برنامه ریزی ارمانی
plots U طرح ریزی کردن
discharge of affect U برون ریزی هیجانی
dynamic programming U برنامه ریزی پویا
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
contrives U طرح ریزی کردن
contriving U طرح ریزی کردن
financial planning U برنامه ریزی مالی
imperative planning U برنامه ریزی اجباری
fineness modulus U مدول ریزی و نرمی
sow U مجرای شمش ریزی
macroplanning U برنامه ریزی کلان
linear programming U برنامه ریزی خطی
sowed U مجرای شمش ریزی
sows U مجرای شمش ریزی
timing U برنامه ریزی زمانی
schedules U برنامه ریزی کردن
plotted U طرح ریزی کردن
contrived U طرح ریزی کردن
development planning U برنامه ریزی توسعه
gun bronz U برنز توپ ریزی
dietetics U برنامه ریزی غذایی
overall planning U برنامه ریزی کلی
optimal planning U برنامه ریزی مطلوب
schedule U برنامه ریزی کردن
economic planning U برنامه ریزی اقتصادی
optimal planning U برنامه ریزی بهینه
scheduled U برنامه ریزی کردن
fire planning U طرح ریزی اتش
educational planning U برنامه ریزی اموزشی
swage U قالب ریزی کردن
square away <idiom> U برنامه ریزی کردن
work out <idiom> U برنامه ریزی کردن
explosion U بیرون ریزی سروصدا
jettisoning U به دریا ریزی محموله
explosions U بیرون ریزی سروصدا
jettisons U به دریا ریزی محموله
projects U کاربرنامه ریزی شده
To lay the foundation. U پی نهادن ( پی ریزی کردن )
construct U طرح ریزی کردن
system planning U طرح ریزی سیستم
to fill up an excavation U خاک ریزی کردن
transfer molding U قالب ریزی انتقالی
type metal U فلز حروف ریزی
structuring U پی ریزی کردن ساختار
structure U پی ریزی کردن ساختار
constructs U طرح ریزی کردن
constructing U طرح ریزی کردن
constructed U طرح ریزی کردن
projects U طرح ریزی کردن
projected U کاربرنامه ریزی شده
mould U قالب ریزی کردن
molds U قالب ریزی کردن
molded U قالب ریزی کردن
jettison U به دریا ریزی محموله
jettisoned U به دریا ریزی محموله
outlining U طرح ریزی کردن
outlines U طرح ریزی کردن
outlined U طرح ریزی کردن
outline U طرح ریزی کردن
moulded U قالب ریزی کردن
moulds U قالب ریزی کردن
projected U طرح ریزی کردن
project U کاربرنامه ریزی شده
programs U برنامه ریزی کردن
program U برنامه ریزی کردن
structures U پی ریزی کردن ساختار
planning system U نظام برنامه ریزی
centeralized planning U برنامه ریزی متمرکز
career planning U طرح ریزی مشاغل
bottom pouring plate U صفحه سری ریزی
bloodguiltiness U خون ریزی ناحق
product planning U برنامه ریزی محصولات
project U طرح ریزی کردن
agricultural planning U برنامه ریزی کشاورزی
adhoc planning U برنامه ریزی روزمره
metals U : سنگ ریزی کردن
production planning U برنامه ریزی تولید
plan U طرح ریزی کردن
plan U برنامه ریزی کردن
comprehensive planning U برنامه ریزی جامع
population planning U برنامه ریزی جمعیت
preplanned U طرح ریزی شده
designs U طرح ریزی کردن
centralized planning U برنامه ریزی متمرکز
design U طرح ریزی کردن
plans U برنامه ریزی کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com