English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
node U محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
nodes U محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
acceptance sampling U نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
sampling U نمونه برداری
samplery U نمونه برداری
auger U مته نمونه برداری
sample U نمونه برداری کردن
autopolling U خود نمونه برداری
sampled U نمونه برداری کردن
sampling rate U نرخ نمونه برداری
bottle silt sampler U نمونه برداری با بطری
core drilling U نمونه برداری با مته
biased sampling U نمونه برداری غیرتصادفی
bed load sampling U نمونه برداری از بار کف
polling list U سیاهه نمونه برداری
split spoon U قاشق نمونه برداری
acceptance sampling U پذیرش کالاپس از نمونه برداری
sampling in motion U نمونه برداری در حال انتقال
sampling U نمونه برداری مزه کردن
aliasing U اثرات بصری نامطلوب تصاویرتولید شده کامپیوتری درنتیجه استفاده از روشهای نادرست نمونه برداری staircasing
modules U اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module U اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
xerography U عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
xerographic U عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
stencilling U الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencilled U الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencils U الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stenciling U الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stenciled U الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencil U الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
sample U نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampled U نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
hectograph U ماشین کپیه برداری یارونوشت برداری
channels U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
sampling U نمونه گیری برداشت نمونه
undisturbed sample U نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
natural dyes U رنگینه های طبیعی [که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
geodesy U نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
head crash U برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
common control U کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
geodetic datum U سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
collisions U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
bench mark U شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
trig list U لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
survey station U ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
contacts U برخورد
contacting U برخورد
attitude U برخورد
attitudes U برخورد
conflicted U برخورد
criss-crossing U برخورد
contacted U برخورد
contact U برخورد
collision U برخورد
osculation U برخورد
criss-crosses U برخورد
strikes U برخورد
strike U برخورد
criss-cross U برخورد
criss-crossed U برخورد
intersects U برخورد
intersect U برخورد
clashes U برخورد
striking U برخورد
receptions U برخورد
reception U برخورد
intersected U برخورد
conflicts U برخورد
incidence U برخورد
ill favored U بد برخورد
clashed U برخورد
clash U برخورد
strikingly U برخورد
impact U برخورد
impacts U برخورد
approached U برخورد
confliction U برخورد
stop U برخورد
stopped U برخورد
approaches U برخورد
conflict U برخورد
stopping U برخورد
approach U برخورد
stops U برخورد
appulse U برخورد
collisions U برخورد
tangency U برخورد
conflict of interest U برخورد منافع
impact effect U اثر برخورد
effective collision U برخورد موثر
impacts U برخورد کردن
collision energy U انرژی برخورد
knock-ups U برخورد کردن
impact U برخورد کردن
knock-up U برخورد کردن
tolerating U برخورد هموارکردن
tolerates U برخورد هموارکردن
tolerated U برخورد هموارکردن
tolerate U برخورد هموارکردن
impact factor U ضریب برخورد
impact force U نیروی برخورد
impact hardness U سختی برخورد
probability of collision U احتمال برخورد
contiguity U برخورد تماس
conflux U همریزگاه برخورد
knock up U برخورد کردن
impact parameter U پارامتر برخورد
collision rate U میزان برخورد
impact sound U صدای برخورد
greets U درود برخورد
impact strength U استحکام برخورد
affable U خوش برخورد
greeted U درود برخورد
greet U درود برخورد
impact test U ازمون برخورد
chatters U برخورد کردن
chattering U برخورد کردن
chattered U برخورد کردن
chatter U برخورد کردن
collision rate U سرعت برخورد
coincidences U تطبیق برخورد
collision frequency U فراوانی برخورد
inelastic collision U برخورد ناکشسان
affects U احساسات برخورد
electron impact U برخورد الکترونها
tilts U منازعه برخورد
tilted U منازعه برخورد
tilt U منازعه برخورد
osculate U برخورد کردن
meets U برخورد کردن
head on collision U برخورد رودررو
meeter U برخورد کننده
meet U برخورد کردن
touche U اعلام برخورد
head oncollision U برخورد رویاروی
crossing points U محل برخورد دو خط
collision rate U نرخ برخورد
crossing point U محل برخورد دو خط
affect U احساسات برخورد
elastic collision U برخورد کشسان
coincidence U تطبیق برخورد
unsporting conduct U برخورد ناجوانمردانه
zone of contact U محل برخورد
take the blade U برخورد شمشیرها
fall on <idiom> U برخورد (بامشکلات)
My pride was wounded ( hurt) . U به غیرتم برخورد
jct U محل برخورد
elastic collision U برخورد الاستیک
intersection point U محل برخورد
accessible U خوش برخورد
field control U نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
chatter U ضربه زدن برخورد
meeting U اتصال برخورد میتینگ
spume U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
meetings U اتصال برخورد میتینگ
beach foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sea foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
inelastic cross section U مقطع برخورد ناکشسان
smashes U برخورد خرد کردن
smash U برخورد خرد کردن
he was provoked by my words U سخنان من باو برخورد
noncontact sports U ورزشهای بدون برخورد
ocean foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
maladdress U برخورد بد ترک ادب
collision of the second kind U برخورد نوع دوم
collision of the first kind U برخورد نوع اول
warm up <idiom> U دوستانه برخورد کردن
contacted U اتصال الکتریکی برخورد
contacting U اتصال الکتریکی برخورد
front U نما طرز برخورد
encounters U رویاروی شدن برخورد
encountered U رویاروی شدن برخورد
encounter U رویاروی شدن برخورد
fronting U نما طرز برخورد
glad hand <idiom> U بااهمییت برخورد کردن
absence of blade U عدم برخورد شمشیرها
snag U بمانعی برخورد کردن
snagging U بمانعی برخورد کردن
snags U بمانعی برخورد کردن
contact U اتصال الکتریکی برخورد
encountering U رویاروی شدن برخورد
contacts U اتصال الکتریکی برخورد
meets U : برخورد کردن یافتن
criterion U مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
meet U : برخورد کردن یافتن
chattering U ضربه زدن برخورد
incidence U برخوردکردن میدان برخورد
chattered U ضربه زدن برخورد
chatters U ضربه زدن برخورد
sideswipes U برخورد کردن به پهلوی چیزی
breasts U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
breast U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
swishing U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishes U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
to run upon any one U بکسی برخورد یا تصادف کردن
swish U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
near collision U حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com