Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
slavicist
U
محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
slavist
U
محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
onomasticon
U
فرهنگ نامهای خاص فرهنگ اسامی مردم
Slavonic
U
اسلاوی
slavonian
U
اسلاوی
slavic
U
زبان اسلاوی
He has a glib (an oily, a persuasive,asmooth)tongue.
U
آدم سر وزبان داری است
English
U
مربوط به مردم وزبان انگلیسی
preens
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preened
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preen
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
scholars
U
محقق
proven
U
محقق
scholar
U
محقق
researcher
U
محقق
researchist
U
محقق
questionless
U
محقق
researchers
U
محقق
incontestable
U
محقق
academics
U
محقق ها
prober
U
محقق
established
U
محقق
positive
U
محقق
substantiative
U
محقق شده
prover
U
محقق کردن
established fact
U
امر محقق
to make sure
U
محقق کردن
ascertainable
U
محقق شدنی
anestablished fact
U
امر محقق
surest
U
مسلم محقق
propugn
U
محقق کردن
sure
U
مسلم محقق
surer
U
مسلم محقق
certain
U
محقق قطعی
unquestionable
U
محقق غیرقابل منازعه
risk actually incurred
U
خطر محقق شده
scholars
U
محقق اهل تتبع
scholar
U
محقق اهل تتبع
unquestioning
U
محقق غیرقابل منازعه
to prove a will
U
درستی و اعتباروصیت نامهای را محقق نمودن
lexicon
U
فرهنگ
lexicons
U
فرهنگ
culturing
U
فرهنگ
lowbrow
U
بی فرهنگ
dictionary
U
فرهنگ
cultures
U
فرهنگ
culture
U
فرهنگ
dictionaries
U
فرهنگ
kultur
U
فرهنگ
iranism
U
فرهنگ ایرانی
graecism
U
فرهنگ یونانی
gradus
U
فرهنگ عروضی
gazetteer
U
فرهنگ جغرافیایی
etymologicon
U
فرهنگ مشتقات
encyclopaedia
U
فرهنگ جامع
enculturation
U
فرهنگ اموزی
walking dictionary
U
فرهنگ متحرک
ministry education
U
وزارت فرهنگ
ministry of education
U
وزارت فرهنگ
glossary
U
فرهنگ لغات
dictionary
U
فرهنگ لغات
lexicon
[dictionary]
U
فرهنگ لغات
word book
U
فرهنگ لغات
wordbook
U
فرهنگ لغات
rhyming dictionary
U
فرهنگ قوافی
national culture
U
فرهنگ ملی
urbiculture
U
شهر فرهنگ
armenian
U
فرهنگ ارمنی
an a to a dictionary
U
ضمیمه فرهنگ
dictionary
U
فرهنگ لغات
acculturation
U
فرهنگ پذیری
acculturate
U
فرهنگ پذیرفتن
abclution
U
فرهنگ ناپذیری
folklore
U
فرهنگ قومی
lexicography
U
فرهنگ نویسی
subcultures
U
خرده فرهنگ
thesaurus
U
فرهنگ جامع
educative
U
فرهنگ بخش
thesauruses
U
فرهنگ جامع
subcultures
U
فرهنگ فرعی
subculture
U
فرهنگ فرعی
vocabulary
U
فرهنگ لغات
vocabularies
U
فرهنگ لغات
dictionaries
U
فرهنگ لغات
Arabic
U
فرهنگ عربی
data dictionary
U
فرهنگ داده ها
subculture
U
خرده فرهنگ
deculturation
U
فرهنگ زدایی
deculturation
U
فرهنگ باختگی
class culture
U
فرهنگ طبقهای
glossary
U
فرهنگ لغات دشوار
eeglish persian dictionary
U
فرهنگ انگلیسی به فارسی
glossaries
U
فرهنگ لغات دشوار
culture fair tests
U
ازمونهای فرهنگ- نابسته
lexical
U
وابسته به فرهنگ لغات
lexical
U
وابسته به فرهنگ نویسی
chung shin sooyak
U
فرهنگ اخلاقی تکواندو
an a to a dictionary
U
ذیل یاملحقات فرهنگ
hellenist
U
متخصص فرهنگ یونان
dictionary program
U
برنامه فرهنگ لغات
culture free tests
U
ازمونهای فرهنگ- نابسته
culture bound tests
U
ازمونهای فرهنگ- بسته
Brahmins
U
آدم با فرهنگ از طبقات بالا
Brahmin
U
آدم با فرهنگ از طبقات بالا
vocabular
U
مربوط به فرهنگ لغات زبان
glossary
U
فرهنگ لغات فنی سفرنگ
lexicography
U
فرهنگ نویسی واژه نگاری
occidentalism
U
پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
it is ministerial to culture
U
وسیله ترقی فرهنگ است
glossaries
U
فرهنگ لغات فنی سفرنگ
americanist
U
متخصص زبان یا فرهنگ امریکایی
germanist
U
دانشمند فرهنگ و زبان المانی
intercultural
U
وابسته به فرهنگ دو کشور بین فرهنگی
philistine
U
ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
philistines
U
ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
philistia
U
ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
culturist
U
فرهنگ خواه هواخواه تهذیب وپرورش
A dictionary tell you what words mean .
U
فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
Indian style
U
[سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
Don't touch me!; Don't you touch me!
U
به من خیلی نزدیک نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
humanism
U
مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
This dictionary has many examples of how idioms are used .
U
این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
Don't touch me!; Don't you touch me!
U
وارد منطقه شخصی من نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
acculturate
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
occidentalist
U
کسیکه فرهنگ و اداب باختریان را جستجو میکند باختر شناس
This dictionary is published(printed) in three volumes.
U
این فرهنگ زبان درسه جلد منتشر گردیده است
gradus
U
فرهنگ نظم ونثر لاتین و یونانی که سابقادر انگلستان تدریس میشده
lore
U
فرهنگ نژادی افسانه هاوروایات قومی فاصله بین چشم ومنقار
synonymize
U
الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
homestay
U
خانواده مهمان دار
[کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
vindicating
U
دفاع کردن از محقق کردن
vindicates
U
دفاع کردن از محقق کردن
vindicated
U
دفاع کردن از محقق کردن
vindicate
U
دفاع کردن از محقق کردن
ascertian
U
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
external symbol dictionary
U
فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
sinologue
U
چین شناس ویژه گر فرهنگ وادبیات وتاریخ چین
sinologist
U
چین شناس ویژه گر فرهنگ وادبیات وتاریخ چین
Japonaiserie
U
[از بعد از نیمه قرن نوزدهم میلادی طراحی ژاپنی متاثر از فرهنگ غرب بویژه در صنایع دستی و زیبایی شناسی بوجود آمد.]
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
grecism
U
طرز یونانی فرهنگ یونانی
tribial rugs
U
فرش های عشایری
[فرش های ایلی]
[اینگونه فرش ها ریشه در آداب و رسوم و فرهنگ هر منطقه داشته و تابلوئی از زندگی ایشان را به نقش می کشد.]
atlas
U
فرهنگ جهان نما نقشه جهان نما
atlases
U
فرهنگ جهان نما نقشه جهان نما
floral design
U
طرح گل و بته
[قدیمی ترین فرش بافته شده با این طرح مربوط به قرن هجدهم میلادی در منطقه قفقاز روسیه می باشد. این طرح به گونه های مختلف بافته شده و ریشه در فرهنگ کشور دارد مثل گل لاله در فرش ترکیه.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com