Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
spruce up
<idiom>
U
مجددا آراستن ،تمیز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
restate
U
مجددا بیان کردن
restated
U
مجددا بیان کردن
reintegrate
U
مجددا برقرار کردن
restating
U
مجددا بیان کردن
restates
U
مجددا بیان کردن
reallocation
U
مجددا واگذار کردن
re claim
U
مجددا ادعا کردن
retool
U
مجددا با ابزار تجهیز کردن
reconsider
U
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidered
U
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidering
U
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsiders
U
مجددا درامری مطالعه کردن
to cross-check the result with a calculator
U
حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
reforested
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
recompile
U
کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
do the cleaning
U
تمیز کردن
wisp
U
تمیز کردن
cleanest
U
تمیز کردن
cleans
U
تمیز کردن
grooming
U
تمیز کردن
replotting
U
تمیز کردن
clean
U
تمیز کردن
cleaned
U
تمیز کردن
clean house
U
تمیز کردن
cleansed
U
تمیز کردن
wisps
U
تمیز کردن
cleanse
U
تمیز کردن
cleanses
U
تمیز کردن
clean
U
تمیز کردن
pick up
<idiom>
U
تمیز ،مرتب کردن
scrubs
U
خراشیدن تمیز کردن
cleanest
U
تمیز کردن چیزی
clean
U
تمیز کردن چیزی
scrub
U
خراشیدن تمیز کردن
cleans
U
تمیز کردن چیزی
scrubbing
U
خراشیدن تمیز کردن
scrubbed
U
خراشیدن تمیز کردن
cleaned
U
تمیز کردن چیزی
clean up
U
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up
U
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
dry clean
U
لباس را بابخار تمیز کردن
smug
U
تمیز کردن سروصورت دادن به
smugness
U
تمیز کردن سروصورت دادن به
absterge
U
تمیز کردن شستشو دادن
smugly
U
تمیز کردن سروصورت دادن به
tassels
U
پارچه برای تمیز کردن تیر
tassel
U
پارچه برای تمیز کردن تیر
racking
U
تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
mops
U
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped
U
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping
U
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop
U
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
realigning
U
آراستن
realigns
U
آراستن
realigned
U
آراستن
realign
U
آراستن
graving dock
U
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
to equip something
U
چیزی را آراستن
to lop a tree
U
درختی را آراستن
to prune a tree
U
درختی را آراستن
fleuron
U
[آراستن ساختمان با گل]
I am a great believer in using natural things for cleaning.
U
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
scavenge
U
سپوری کردن تمیز کردن
scavenges
U
سپوری کردن تمیز کردن
scavenged
U
سپوری کردن تمیز کردن
adorn
بازر و زیور آراستن
beadings
U
آراستن لباس با دانههای مروارید
beading
U
آراستن لباس با دانههای مروارید
to be groomed in all finery
U
با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
de novo
U
مجددا
realigned
U
مجددا متحد شدن
reprinting
U
مجددا بطبع رساندن
realigns
U
مجددا متحد شدن
realigning
U
مجددا متحد شدن
reprint
U
مجددا بطبع رساندن
reprints
U
مجددا بطبع رساندن
reprinted
U
مجددا بطبع رساندن
realign
U
مجددا متحد شدن
encarpus
U
[در معماری کلاسیک آراستن تمثیل ها بوسیله هلال گل، میوه و برگ]
embriodery
U
[آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
head
U
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
redefinable
U
انچه مجددا قابل تعریف است
go devil
U
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
vacuum
U
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuums
U
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed
U
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuuming
U
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
point
U
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
eerom
U
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
halted
U
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halt
U
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halts
U
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
resuming
U
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
reentry vehicle
U
مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
resume
U
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resets
U
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
reset
U
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
resumed
U
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumes
U
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
age of discretion
U
سن تمیز
distinctions
U
تمیز
mense
U
حس تمیز
cleans
U
تمیز
cleaned
U
تمیز
distinction
U
تمیز
cassation
U
تمیز
discretion
U
تمیز
discernment
U
تمیز
secernment
U
تمیز
age of reason
U
سن تمیز
neatest
U
تمیز
dapper
U
تمیز
spiffy
U
تمیز
purer
U
تمیز
cleanest
U
تمیز
pure
U
تمیز
clean
U
تمیز
purest
U
تمیز
contradistinction
U
تمیز
discrimination
U
تمیز
scrubby
U
تمیز
dinky
U
تمیز
neat and tidy
U
تر و تمیز
neater
U
تمیز
neat
U
تمیز
cleanly
U
تمیز
identification
U
تطبیق تمیز
high court of
U
دیوانعالی تمیز
discerned
U
تمیز دادن
discriminable
U
قابل تمیز
discriminating intellect
U
قوه تمیز
discern
U
تمیز دادن
differentiate
U
تمیز دادن
clean bill of lading
U
بارنامه تمیز
sensory discrimination
U
تمیز حسی
epicritic
U
تمیز دهنده
scourers
U
تمیز کننده
indiscernible able
U
تمیز ندادنی
refined
U
تمیز کرده
individuate
U
تمیز دادن
indiscreet
U
بی تمیز بی احتیاط
differentiating
U
تمیز دادن
distinguishable
U
قابل تمیز
indiscriminately
U
بدون تمیز
superior court
U
دادگاه تمیز
discriminator
U
تمیز دهنده
discernible
U
قابل تمیز
differentiates
U
تمیز دادن
squeaky clean
U
بسیار تمیز
stimulus discrimination
U
تمیز محرک
supreme court
U
دیوان تمیز
discerns
U
تمیز دادن
scourer
U
تمیز کننده
scouring
U
تمیز کاری
discreet
U
دارای تمیز وبصیرت
spic and span
<idiom>
U
خیلی تمیز ومرتب
This isn't clean.
این تمیز نیست.
emblazoned
U
تمیز چاپیا دوختهشده
antiseptic
U
تمیز و پاکیزه مشخص
prim
U
خیلی محتاط تمیز
antiseptics
U
تمیز و پاکیزه مشخص
discriminative
U
وابسته به تبعیض یا تمیز
hight court of cassetion
U
دیوان عالی تمیز
high court of cassation
U
دیوان عالی تمیز
cleanser
U
وسیله یا ماده تمیز کننده
cleansers
U
وسیله یا ماده تمیز کننده
distinctively
U
بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
indistinguishable
U
غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
I want these clothes cleaned.
من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
denotative
U
دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
secern
U
تجزیه طلب شدن تمیز دادن
halted
U
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halt
U
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halts
U
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
epicritic
U
تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
differentiation
U
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
individualizing
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualized
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualises
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualize
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes
U
تمیز دادن تشخیص دادن
decern
U
تشخیص دادن تمیز دادن
focus
U
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focuses
U
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussed
U
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focused
U
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussing
U
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focusses
U
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com