English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
clear U مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearer U مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearest U مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clears U مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
surcharge of common U استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
maximum U بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
invalid U شخصی که مجاز به استفاده از کامپیوتر یا اتصال به یک شبکه نیست
invalids U شخصی که مجاز به استفاده از کامپیوتر یا اتصال به یک شبکه نیست
accessed U مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
accesses U مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
accessing U مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
access مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایل های ذخیره شده
piggyback U دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggybacks U دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
authorized U در اختیار قرار داده شده مجاز به اجازه استفاده داده شده
legit U نمایش مجاز تاتر مجاز
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
legitimises U مجاز کردن
permit U مجاز کردن
legitimizes U مجاز کردن
legitimizing U مجاز کردن
permitting U مجاز کردن
legitimised U مجاز کردن
legitimization U مجاز کردن
legitimized U مجاز کردن
legitimize U مجاز کردن
legitimising U مجاز کردن
permits U مجاز کردن
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
lincense or cence U مجاز کردن پروانه دادن
defect skipping U روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
solenoid sweep U پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
collective goods U کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
reed U شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
usage U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usages U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
encroaches U تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
encroach U تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
encroached U تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
authorized level of organization U سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
spoliation U تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
job U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
jobs U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
junk U پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
cable weft U پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
fans U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
seize U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seized U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
dead time U زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight U کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
operate U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
vertical U نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
frees U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idles U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
capacities U استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
capacity U استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
freeing U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
freed U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idlest U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
free U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idled U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
bitmap U معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
fourth generation computers U فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
quad U چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quads U چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
composite demand U تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
band U شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
bands U شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
ill treat U سوء استفاده کردن ضایع کردن
shareware U نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
ieee U که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود
put upon U استفاده کردن از
utilised U استفاده کردن از
to a. one self of U استفاده کردن از
utilize U استفاده کردن از
to trade on U سو استفاده کردن از
utilizing U استفاده کردن از
employing U استفاده کردن
to make much of U استفاده کردن از
utilising U استفاده کردن از
employ U استفاده کردن
put-upon U استفاده کردن از
to play upon U سو استفاده کردن از
employed U استفاده کردن
employs U استفاده کردن
to make use of U استفاده کردن از
utilizes U استفاده کردن از
to take a of U استفاده کردن از
utilises U استفاده کردن از
exerciser U وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
joint tenants U در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
duplex U دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplexes U دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
common use U مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
use up <idiom> U استفاده کامل کردن
to seize the opportunity U ازموقع استفاده کردن
misuse U سوء استفاده کردن از
to tread on somebody's foot <idiom> U از کسی سو استفاده کردن
with open arms <idiom> U با گرمی استفاده کردن
To take advantage of an opportunity. U از فرصت استفاده کردن
play on U سوء استفاده کردن از
misuses U سوء استفاده کردن از
misused U سوء استفاده کردن از
misusing U سوء استفاده کردن از
do up U اماده استفاده کردن
uses U مصرف استفاده کردن
make much of U استفاده زیاد کردن از
to work out U منتهای استفاده را کردن از
solarize U استفاده کردن از نورافتاب
impose upon U سوء استفاده کردن از
to profit by the accasion U از موقع استفاده کردن
exercise one's veto U از حق وتو استفاده کردن
trade on U سوء استفاده کردن از
strain U سوء استفاده کردن از
strains U سوء استفاده کردن از
reuse U دوباره استفاده کردن
use U مصرف استفاده کردن
take advantage U سوء استفاده کردن از
commissioned U مجاز
allowed U مجاز
rated U مجاز
permissive U مجاز
permissible U مجاز
admissibll U مجاز
admittable U مجاز
authorrized U مجاز
legal U مجاز
allowable U مجاز
authorised U مجاز
licensable U مجاز
toluene U حد مجاز
lawful U مجاز
at liberty U مجاز
certified U مجاز
tropologic U مجاز
admissible U مجاز
metonymy U مجاز
licensed U مجاز
authorized U مجاز
permitted U مجاز
wimps U نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
wimp U نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
PPP U که معمولا برای ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه Tcp/Ip استفاده میشود
to use these rules U از این قاعده ها استفاده کردن
to play it U با وسائل پست سو استفاده کردن از
to play U با وسائل پست سو استفاده کردن
talk down to someone <idiom> U از کلمات ساده استفاده کردن
To pick other peoples brains. U از افکار دیگران استفاده کردن
done with <idiom> U تمام کردن استفاده از چیزی
to lay hold on U استفاده ازضعف کسی کردن
troplogy U مجاز گوئی
trope U مجاز استعاره
prescribed load U بار مجاز
speed limits U سرعت مجاز
complement U حد مجاز مکمل
complements U حد مجاز مکمل
impermissible U غیر مجاز
circuit allocated use U مدارچانلهای مجاز
not allowed U غیر مجاز
speed limit U سرعت مجاز
dosed U مقدار مجاز
accredited U مجاز معتبر
dose U مقدار مجاز
tolerance limit U خطای مجاز
complementing U حد مجاز مکمل
complemented U حد مجاز مکمل
revocable contract U عقد مجاز
delegation of authority U مجاز شمردن
tolerance U تفاوت مجاز
tolerance U خطای مجاز
authorized manpower U استعدادپرسنلی مجاز
authorized program U برنامه مجاز
authorized strength U استعداد مجاز
safe load U بار مجاز
lawfully U به طور مجاز
allowed vibrations U ارتعاشهای مجاز
permissible velocity U تندی مجاز
working stress U تنش مجاز
allowable stress U تنش مجاز
allowable load U بار مجاز
allowable level U تراز مجاز
authorized bank U بانک مجاز
tolerances U خطای مجاز
maximum prr ermissible U مجاز حداکثر
permissible deviation U تفاوت مجاز
permissible dosage U دوز مجاز
permissible load U بار مجاز
figuratively U بطور مجاز
metonym U مجاز مرسل
fair game U شکار مجاز
authorise U مجاز نمودن
authorised clerk U واسطه مجاز
authorized allowance U سهمیه مجاز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com