English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
peine for et dure U مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bill of indictment U کیفر خواست
bill of indicment U کیفر خواست
arraign U با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
punishment U کیفر مجازات
punish U مجازات کردن کیفر دادن
punishes U مجازات کردن کیفر دادن
punished U مجازات کردن کیفر دادن
corporal punishment U کیفر بدنی مجازات بدنی
capital punishment U کیفر اعدام مجازات اعدام
criminal investigation U شعبه بازجویی جنایی تحقیقات جنایی
reply [answer] U پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
foulest U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
answers U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answered U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answering U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
punitive damages U خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
criminals U جنایی
criminous U جنایی
criminal U جنایی
voice answer back U یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
state's evidence U گواه جنایی
assize U محکمهء جنایی
criminals U جنایی کیفری
assize court U دادگاه جنایی
criminal low U حقوق جنایی
criminal court U دادگاه جنایی
criminal conviction U محکومیت جنایی
criminal U جنایی کیفری
retribution U کیفر
punishment U کیفر
penalty U کیفر
penalties U کیفر
pains and penalties U کیفر
assize court U محاکم سیار جنایی
criminal U جانی جنایتکار جنایی
criminal court division U بخش دادگاه جنایی
state's evidence U گواه دادگاه جنایی
criminals U جانی جنایتکار جنایی
disciplinary punishment U کیفر انضباطی
the penalty of death U کیفر اعدام
punishable U سزاوار کیفر
under pain of death U با کیفر اعدام
to be duly punished for U به کیفر ..... رسیدن
death penalty U کیفر اعدام
with impunity U بی کیفر بهدر
originates U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
contempt of court U اهانت به دادگاه [جرم جنایی]
contempt [criminal offence] U توهین به دادگاه [جرم جنایی]
contempt [criminal offence] U اهانت به دادگاه [جرم جنایی]
contempt of court U توهین به دادگاه [جرم جنایی]
assize town U شهر مقر دادگاه جنایی
chargeable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
penal <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
penal <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
penal <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
lextalionis U قانون کیفر عینی
trial lawyer U وکیل دادگستری که دردادگاههای جنایی حضورمییابد
volition U خواست
wanted U خواست
want U خواست
wills U خواست
willed U خواست
demand U خواست
demanded U خواست
desideratum U خواست
disposition U خواست
demands U خواست
wishes U خواست
wished U خواست
wish U خواست
will U خواست
punishes U کیفر دادن قصاص کردن
pay off U جزای کیفر نتیجه نهایی
punished U کیفر دادن قصاص کردن
punish U کیفر دادن قصاص کردن
to revisit a criminal case [judicial proceedings] U یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
interpellation U باز خواست
voluntary U داوطلبانه به خواست
tantalizingly U خواست انگیز
tantalizing U خواست انگیز
impetration U در خواست التماس
traverse of an indictment U رد کفیر خواست
subpoena U خواست برگ
subpoenaed U خواست برگ
subpoenaing U خواست برگ
subpoenas U خواست برگ
to makes suit U در خواست کردن
on demand U به در خواست به مجرد تقاضا
to pray permission U در خواست اجازه کردن
to serve with a summons U با خواست برگ خواندن
summons U خواست برگ احضارنامه
summonsed U خواست برگ احضارنامه
summonses U خواست برگ احضارنامه
he wished to be private U می خواست در خلوت باشد
of one's own volition U از روی خواست خود
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
in an a to escape he U چون خواست بگریزد
summonsing U خواست برگ احضارنامه
the precatory form U صیغه تمنی یا در خواست
indicts U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicted U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicting U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indict U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
his appeal met no response U پاسخی پدر خواست که اوترسید
suit U خواست دادن تعقیب کردن
suited U خواست دادن تعقیب کردن
suits U خواست دادن تعقیب کردن
demand [of] U درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
Sara always wanted a puppy. U سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
indict U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
background U اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
backgrounds U اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
to serve a subpoena on U با خواست برگ فراخواندن احضاریه برای
This is the very thing I wanted. U این همان چیزی است که دلم می خواست
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
She had the never to ask for cash . U اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
address for service of a summons [address where a summons may be served] U آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق]
contempt U در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
signalled U پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signaled U پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signal U پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
constructive trust U منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
punishment U مجازات
rocket [British E] U مجازات
reprimands U مجازات
penalty U مجازات
reprimanding U مجازات
reprimanded U مجازات
penalties U مجازات
reprimand U مجازات
retribution U مجازات
the lash U مجازات
sanctioning U مجازات
sanctioned U مجازات
sanction U مجازات
pains and penalties U مجازات
wite U مجازات
sanctions U مجازات
castigation U مجازات
theories of punishment U فلسفه مجازات
communication of punishment U ابلاغ مجازات
punish U مجازات کردن
commutation U تخفیف مجازات
punitory U متضمن مجازات
disciplinary punishment U مجازات انضباطی
punishment of a minor offence U مجازات تکدیری
fasces U قدرت مجازات
suspended sentence U مجازات تعلیقی
punishability U مجازات کردنی
suspended sentences U مجازات تعلیقی
castigator U مجازات کننده
principal punishment U مجازات اصلی
theories of punishment U اهداف مجازات
punishability U قابلیت مجازات
to death penalty U اعدام مجازات
forfeitable U قابل مجازات
agravation of punishment U تشدید مجازات
punished U مجازات کردن
sanctioning U مجازات کردن
reprieval U تعلیق مجازات
culpability U قابلیت مجازات
suspension of punishment U تعلیق مجازات
supplementary punishment U مجازات تکمیلی
accessory punishment U مجازات تبعی
criminous U مستحق مجازات
severe punishment U مجازات شاق
divine legislation U تشدید مجازات
sanctions U مجازات کردن
reformative punishment U مجازات تادیبی
sanction U مجازات کردن
pecuniary pumishment U مجازات نقدی
pecuniary penalty U مجازات مالی
deterrent punishment U مجازات ارعابی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com