English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lopsided U متمایل بیک طرف بی قرینه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
presumption hominis U قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
reciprocal border U حاشیه قرینه [گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
asymmetrical U بی قرینه
conpanion U قرینه
circumstantial evidence U قرینه
asummetric U بی قرینه
symmetrically U با قرینه
proportions U قرینه
proportion U قرینه
symmetry U قرینه
dissymmetrical U بی قرینه
proprotionable U با قرینه
lop sided U بی قرینه
pendant to each other U قرینه هم
indication U قرینه
mirror image U تصویر قرینه
reflection response U پاسخ قرینه
skew polygon U چندضلعی بی قرینه
symmetrical exchange U تعویض قرینه
symmetry U قرینه تناسب
indirect evidence U قرینه و اماره
mirror images U تصویر قرینه
presumption juris tantum U قرینه کافیه
presumption U فن قوی قرینه
presumptions U فن قوی قرینه
double U تصویر قرینه
presumption juris et de jure U قرینه قویه
homolographic U دارای قرینه
asymmetric U نامتقارن بی قرینه
paralleling U همگام قرینه
parallelled U همگام قرینه
parallel U همگام قرینه
parallelling U همگام قرینه
paralleled U همگام قرینه
parallels U همگام قرینه
halogeton U علف قلیاب قرینه
context sensitive help U کمک حساس به قرینه
symmetry U قرینه سازی همسنجی
context switching U راه گزینی قرینه
keratome U چاقوی قرینه شکافی
proportionably U بطور متناسب یا با قرینه
symmetrize U باهم قرینه کردن
minded U متمایل
oriented U متمایل به
amenable U متمایل
prone U متمایل
inclinable U متمایل
inclinatory U متمایل
propense U متمایل
avid U متمایل
swept U متمایل
partial U متمایل به
homocercal U دارای دم قرینه متقارن الذنب
match U قرینه سازی در طرح یا بافت
longish U متمایل به درازی
likes U متمایل به تساوی
grayish U متمایل به خاکستری
fattish U متمایل به چاق
fain U متمایل بخشنودی
dermotropic U متمایل به پوست
greenish U متمایل به سبز
apt U متمایل اماده
inclines U متمایل کردن
inclines U متمایل شدن
incline U متمایل کردن
swimmy U متمایل بگیجی
incline U متمایل شدن
trepan U متمایل شدن
cephalad U متمایل بطرف سر
yellowy U متمایل به زردی
dancy U متمایل به رقص
runny U متمایل بدویدن
tendentious U متمایل متوجه
like U متمایل به تساوی
expansive U متمایل به توسعه
liked U متمایل به تساوی
biassed U متمایل بیکسو
contractive U متمایل به انقباض
downward U متمایل بپایین
adaxial U متمایل بطرف محور
gravitating U متمایل شدن بطرف
pneumotropic U متمایل به نسج ریوی
bossiness U متمایل به ریاست مابی
mind to do a thing U متمایل کردن به کاری
zenkatsu dachi U ایستادن متمایل به جلو
gravitate U متمایل شدن بطرف
bossy U متمایل به ریاست مابی
cephalad U متمایل بطرف راس
gravitated U متمایل شدن بطرف
forward slope U شیب متمایل به جلو
gravitates U متمایل شدن بطرف
deasil U متمایل بطرف راست
suicidal U وابسته یا متمایل به خودکشی
pruplish U متمایل به رنگ ارغوانی
antrorse U خمیده بجلو یا متمایل ببالا
south wards U بطرف جنوب متمایل بجنوب
biases U بیک طرف متمایل کردن
tends U متمایل بودن به گرایش داشتن
soiuth ward U بطرف جنوب متمایل بجنوب
bias U بیک طرف متمایل کردن
tended U متمایل بودن به گرایش داشتن
tend U متمایل بودن به گرایش داشتن
sways U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
coral pink U رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
swayed U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
tending U متمایل بودن به گرایش داشتن
lie over U بتاخیر افتادن متمایل شدن
lie over U متمایل بودن منتظر ماندن
sway U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
neologian U متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
drop repeat U واگیره [تکرار یک نقش بصورت قرینه و در طول فرش]
the odds are in our favour U احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
tint U [هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
beryl U سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
keeping house U در خانه ماندن تاجرورشکسته و عدم حضورش در محل کسب خود که قرینه ورشکستگی او محسوب میشود
divan cover U [قالیچه رومبلی که معمولا دو تکه قرینه بوده و در یک طرف بدون ریشه می باشد تا در کنار هم بصورت یک قطعه به نظر آید.]
Family prayer rug U فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
fullwrite professional U یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
Jangle Arjuk U طرح جنگلی ارجوک [این گل در طرح فرش های افغانی بصورت قرینه بافی بکار می رود.]
quatrefoil U چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
blae U ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
lattice design U طرح شبکه ای [این طرح بصورت قرینه و تکرار کل متن فرش را در بر می گیرد و از اشکال شش وجهی، نه وجهی، مربع شکل و طاق رومی برای بدنه گل ها استفاده می کند.]
Miri design U طرح بته میری [طرح بته جقه] [این طرح که جلوه ای از درخت سرو را نشان می دهد بصورت ردیف های تکراری و قرینه کل فرش را در بر می گیرد.]
Zel-i Sultan vase U طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
kikalak design U طرح قوچ [در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
saddle bag U خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
Mina-khani design U طرح میناخانی [این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com