Perdic | متقابل یا متقابله | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	mutual U	متقابل یا متقابله

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	back sight method U	روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
	counteroffensive U	تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
	recriminate U	اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
	counter memorial U	یادداشت متقابل اخطار متقابل
	mutual inductance U	اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
	reciprocal U	متقابله
	reciprocation U	معامله متقابله
	counter approach U	استحکامات متقابله
	countercharge U	تهمت متقابله
	counter attraction U	جاذبه متقابله
	counter charge U	تهمت متقابله
	counter-attacks U	حمله متقابله
	counterenarge U	تهمت متقابله
	reciprocal treatment U	معامله متقابله
	counter-attack U	حمله متقابله
	counter attack U	حمله متقابله
	reciprocal U	روانه کردن متقابله
	reciprocates U	معامله متقابله کردن
	reciprocated U	معامله متقابله کردن
	reciprocate U	معامله متقابله کردن
	reciprocal laying U	نشانه روی متقابله
	countered U	ضربت متقابله معامله به مثل
	reciprocal laying U	روانه کردن متقابله توپها
	counter U	ضربت متقابله معامله به مثل
	countering U	ضربت متقابله معامله به مثل
	second strike U	اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
	warsaw treaty U	پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
	countering U	متقابل
	opposed U	متقابل
	opposing U	متقابل
	polar U	متقابل
	reciprocative U	متقابل
	countered U	متقابل
	interactional U	متقابل
	correspounding U	متقابل
	interactive U	متقابل
	counter U	متقابل
	reciprocal U	متقابل
	mutual U	متقابل
	counterpawn U	پیاده متقابل
	counter attraction U	کشش متقابل
	cross purpose U	قصد متقابل
	counterpoise U	وزنه متقابل
	counterpoise U	سیم متقابل
	counter propaganda U	تبلیغ متقابل
	inter play U	اثر متقابل
	countermine U	توط ئه متقابل
	interaction curve U	خم کنش متقابل
	cross feed U	خورد متقابل
	intervisibility U	دید متقابل
	cross bill U	شکایت متقابل
	cross action U	دعوی متقابل
	interrelation U	رابطه متقابل
	counterwork U	عمل متقابل
	countervailing credit U	اعتبار متقابل
	counter purchase U	خرید متقابل
	interdependency U	اتکاء متقابل
	intercorrelation U	همبستگی متقابل
	counterrevolution U	انقلاب متقابل
	back pressure U	فشار متقابل
	cross index U	شاخص متقابل
	harmonic mean U	اعداد متقابل
	counter offensive U	حمله متقابل
	counter offer U	پیشنهاد متقابل
	counter offer U	عرضه متقابل
	counterclaim U	ادعای متقابل
	grid anode transconductance U	رسانایی متقابل
	counterclaim U	دعوای متقابل
	mutual terms U	شرایط متقابل
	counter trade U	تجارت متقابل
	counter transference U	انتقال متقابل
	counteraction U	اقدام متقابل
	eclipsed form U	شکل متقابل
	counterattack U	حمله متقابل
	counter offensive U	پدافند متقابل
	counter claim U	دعوی متقابل
	counter credit U	اعتبار متقابل
	counter current U	جریان متقابل
	transconductance U	رسانایی متقابل
	mutual conductance U	رسانایی متقابل
	crosstalk U	مکالمه متقابل
	crossecheck U	بررسی متقابل
	countermeasures U	اقدامات متقابل
	counter gambit U	گامبی متقابل
	countermeasure U	اقدام متقابل
	counterclaim U	دعوی متقابل
	counterbid U	پیشنهاد متقابل
	antitype U	نوع متقابل
	reciprocal U	عمل متقابل
	cross-reference U	مراجعه متقابل
	counter-measure U	اقدام متقابل
	cross-reference U	ارجاع متقابل
	cross-references U	مراجعه متقابل
	cross-references U	ارجاع متقابل
	interrelationship U	رابطه متقابل
	interrelationships U	رابطه متقابل
	cross check U	بررسی متقابل
	cross-check U	بررسی متقابل
	cross-checked U	بررسی متقابل
	cross-checking U	بررسی متقابل
	cross-checks U	بررسی متقابل
	interdependence U	اتکاء متقابل
	cross reference U	ارجاع متقابل
	counter fire U	اتش متقابل
	reciprocal U	متقابل معکوس
	recrimination U	اتهام متقابل
	recrimination U	تهمت متقابل
	recriminations U	اتهام متقابل
	recriminations U	تهمت متقابل
	interplay U	اثر متقابل
	interaction U	اثر متقابل
	interaction U	کنش متقابل
	interaction U	عمل متقابل
	counter-measures U	اقدام متقابل
	cross reference U	مراجعه متقابل
	interdependence U	وابستگی متقابل
	mutual induction U	القای متقابل
	mutual inductance U	القاگری متقابل
	mutual energy U	انرژی متقابل
	mutual consistency U	سازگاری متقابل
	proportional U	متقابل یا هماهنگ
	transfer characteristic U	مشخصه متقابل
	mutual characteristic U	مشخصه متقابل
	mutual assistance U	کمک متقابل
	m U	القاگری متقابل
	logrolling U	همکاری متقابل
	iteraction U	عمل متقابل
	counter U	ضربت متقابل
	countered U	ضربت متقابل
	countering U	ضربت متقابل
	mutual relationship U	رابطه متقابل
	reciprocity U	عمل متقابل
	set off U	دعوی متقابل
	retaliation U	عمل متقابل
	reciprocation U	عمل متقابل
	transinformation U	اگاهی متقابل
	reciprocal trading U	مبادله متقابل
	opposite phase U	فاز متقابل
	aircraft cross servicing U	سرویسهای متقابله دستگاههای هواپیما سرویس جنبی دستگاههای هواپیما
	cross fire U	اتش گلوله متقابل
	intervisibility U	قابلیت دید متقابل
	social interaction U	کنش متقابل اجتماعی
	cross magnetizing U	میدان مغناطیسی متقابل
	differential field winding U	سیمپیچ اهنربایی متقابل
	scandinavian defence U	دفاع متقابل مرکزی
	repost U	ضربه متقابل زدن
	cross reference table U	جدول ارجاع متقابل
	visual interaction U	کنش متقابل بصری
	crossfertilize U	لقاح متقابل کردن
	intract U	عمل متقابل کردن
	greco counter gambit U	گامبی متقابل گرکو
	counteracts U	عمل متقابل کردن
	counter current principle U	اصول جریان متقابل
	rebutted U	جواب متقابل دادن
	rebutting U	جواب متقابل دادن
	conversion transconductance U	رسانایی متقابل وارون
	compensation trading U	داد و ستد متقابل
	coefficient of mutual induction U	ضریب القای متقابل
	centre counter defence U	دفاع متقابل مرکزی
	counteract U	عمل متقابل کردن
	benoni counter gambit U	گامبی متقابل بنونی
	counteracted U	عمل متقابل کردن
	retorts U	جواب متقابل تلافی
	retorts U	جواب متقابل دادن
	retort U	جواب متقابل تلافی
	retort U	جواب متقابل دادن
	rebuttals U	عمل متقابل پس زنی
	counteracting U	عمل متقابل کردن
	riposted U	ضربه متقابل زدن
	rebuts U	جواب متقابل دادن
	rebut U	جواب متقابل دادن
	counter purchase U	داد وستد متقابل
	interaction U	عکس العمل متقابل
	counterplay U	بازی شطرنج متقابل
	internecine U	کشتار متقابل قاتل
	rebuttal U	عمل متقابل پس زنی
	countercheck U	سرزنش وتوبیخ متقابل
	counterattack U	حمله متقابل کردن
	ripostes U	ضربه متقابل زدن
	retaliation U	عکس العمل متقابل
	riposte U	ضربه متقابل زدن
	riposting U	ضربه متقابل زدن
	counter charge U	دعوی متقابل در امر جزایی
	unrequited U	بدون تلافی یا عمل متقابل
	opposed piston engine U	موتور پیستون روبرو متقابل
	queen's pawn counter gambit U	گامبی متقابل پیاده وزیرشطرنج
	countermine U	با دسیسه متقابل خنثی کردن
	end centered unit cell U	سلول واحد دو وجهی متقابل پر
	mutual exclusion U	ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
	staunton defence U	دفاع استاونتن در گامبی متقابل بنونی
	subcontrary U	مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
	simultaneous foul U	خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
	counteractive U	خنثی کننده دارای عمل متقابل
	countermeasures U	پیش گیریهای متقابل اقدامات کنترلی
	countermeasures U	اقدامات ضد عملیات دشمن عمل متقابل
	blamenfeld counter gambit U	گامبی متقابل بلومنفند دردفاع بنونی
	cross fertile U	اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
	cross reference U	مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
	falkbeer counter gambit U	گامبی متقابل فالکبیر درگامبی شاه شطرنج
	counterpose U	درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن