English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
proclamatory U متضمن اگهی یا اعلام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
alerting service U قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
informational U متضمن
embodied U متضمن
embodies U متضمن
underlying U متضمن
embody U متضمن
embodying U متضمن
containing U متضمن
embodies U متضمن بودن
presuppose U متضمن بودن
pergnant U حاصلخیز متضمن
embody U متضمن بودن
mission type U متضمن ماموریت
fatidic U متضمن پیشگویی
expositorv U متضمن تفسیر
presupposes U متضمن بودن
inclusively U بطور متضمن
exonerative U متضمن معافیت
presupposing U متضمن بودن
embodied U متضمن بودن
interdictory U متضمن نهی
invitatory U متضمن دعوت
presupposed U متضمن بودن
declaratory U متضمن بیان
retaliator U متضمن تلافی
comprising U دربرگیرنده متضمن
purposive U متضمن مقصود
punitory U متضمن مجازات
prophetical U متضمن پیشگویی
embodying U متضمن بودن
torturous U متضمن زجروشکنجه
retributive U متضمن مکافات جزایی
theorematic U متضمن برهان قضیهای
premonitory U متضمن اخطار قبلی
tortuose U متضمن شبه جرم
entails U متضمن بودن دربرداشتن
entailed U متضمن بودن دربرداشتن
entailing U متضمن بودن دربرداشتن
telic U متضمن نتیجه غایی
gestural U متضمن حرکات واشارات
good humoured U متضمن خوش خلقی
good-humoured U متضمن خوش خلقی
directive U متضمن دستور امریه
directives U متضمن دستور امریه
modificatory U متضمن تعدیل یااصلاح
invocatory U متضمن دعا استمدادی
entail U متضمن بودن دربرداشتن
refutative U تکذیب کننده متضمن جواب رد
exclamatory U شگفت اور متضمن فریاد
refutatory U تکذیب کننده متضمن جواب رد
sinecures U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecure U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
it spells ruin to the workmen U متضمن خانه خرابی کارگران است
gesticulatory U متضمن اشارات وحرکات بادست وسر
advertisements U اگهی
acknowledgments U اگهی
posters U اگهی
poster U اگهی
warning U اگهی
affiche U اگهی
acknowledgement U اگهی
caveat U اگهی
notices U اگهی
noticed U اگهی
notice U اگهی
noticing U اگهی
tickets U اگهی
proclamation U اگهی
indigitation U اگهی
Annunciation U اگهی
infore U اگهی به
warnings U اگهی
indiction U اگهی
caveats U اگهی
announcement U اگهی
announcements U اگهی
proclamations U اگهی
ticket U اگهی
acknowledgements U اگهی
prognosticative or ticatory U خبر دهنده متضمن نشانه برای پیشگویی
announces U اگهی دادن
announced U اگهی دادن
advertises U اگهی دادن
announcing U اگهی دادن
advertised U اگهی دادن
announce U اگهی دادن
prospectus U خلاصه اگهی
proclamations U اگهی دادن
inform U اگهی دادن
advertisement U اگهی تبلیغاتی
informs U اگهی دادن
prospectuses U خلاصه اگهی
advertisements U اگهی تبلیغاتی
proclamation U اگهی دادن
pin-up U الصاق اگهی
forewarning U پیش اگهی
bans U اگهی احضار
obituaries U اگهی در گذشت
obituary U اگهی در گذشت
play bill U اگهی نمایش
banning U اگهی احضار
ban U اگهی احضار
notice to mariner U اگهی دریایی
annunciate U اگهی دادن
assertion U بیانیه اگهی
gazette U اعلان و اگهی
fly bill U اگهی دستی
billsticker U اگهی چسبان
handbill U اگهی دستی
previous notice U پیش اگهی
advertize U اگهی دادن
handbills U اگهی دستی
warning order U دستور اگهی
prognosis U پیش اگهی
pin up U چسبانیدن اگهی
pin up U الصاق اگهی
pin-up U چسبانیدن اگهی
informing U اگهی دادن
pin-ups U چسبانیدن اگهی
pin-ups U الصاق اگهی
tender notice U اگهی دعوت به مناقصه
fliers U اگهی روی کاغذکوچک
flier U اگهی روی کاغذکوچک
flyer U اگهی روی کاغذکوچک
press agent U مامور اگهی و تبلیغ
to paste up a playbill U اگهی نمایش بدیوارزدن
prognostic tests U ازمونهای پیش اگهی
flyers U اگهی روی کاغذکوچک
reclame U اگهی اغراق امیز
bulletins U اگهی نامه رسمی
bulletin U اگهی نامه رسمی
necrology U ثبت اموات اگهی فوت
ballyhoo U اگهی پر سرو صدا کردن
caveatemptor U اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
escapism U هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
publicised U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicises U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicising U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
the public are hereby notified U بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
publicizing U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicizes U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
to proclaim meetings U بوسیله اگهی اجتماعات راقدغن کردن
publicized U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicize U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
exclaims U بعموم اگهی دادن بانگ زدن
exclaim U بعموم اگهی دادن بانگ زدن
exclaiming U بعموم اگهی دادن بانگ زدن
exclaimed U بعموم اگهی دادن بانگ زدن
injunctions U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
to put a notice on a door U اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
top billing U بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
fly sheet U اگهی ها واعلاناتی که روی کاغذ کوچک چاپ شده ودستی پخش میشود
air alert warning U اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
declaratory judgment U حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
reports U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reported U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
enunciation U اعلام
meld U اعلام
indigitation U اعلام
indiction U اعلام
annunciator U اعلام گر
predication U اعلام
enouncement U اعلام
promulgator U اعلام
acknowledgments U اعلام
acknowledgements U اعلام
acknowledgement U اعلام
proclamations U اعلام
proclamation U اعلام
Annunciation U اعلام
promulgation U اعلام
intimation U اعلام
intimations U اعلام
notification U اعلام
declarations U اعلام
declaration U اعلام
necrologist U متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
screamer U اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
declarations U اعلامیه اعلام
statements U اعلام کردن
warning U اعلام خطر
warnings U اعلام خطر
statement U اعلام کردن
proclaimer U اعلام کننده
declaration U اعلامیه اعلام
promulgator U اعلام دارنده
promulge U اعلام کردن
touche U اعلام برخورد
quotes U اعلام کردن
quoted U اعلام کردن
quote U اعلام کردن
statement of charge U اعلام اتهامات
indictments U اعلام جرم
indictment U اعلام جرم
impeachment U اعلام جرم
pronouncer U اعلام کننده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com