Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
uniservice
U
متشکل ازیک نوع یکان یا یک نوع نیروی مسلح
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
force augmentation
U
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
open loop system
U
مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
branch
U
در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
branches
U
در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
reconstitution site
U
قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
service component
U
نیروی مسلح
mailed fist
U
نیروی مسلح
joint task force
U
نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
service component
U
نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
european atomic energy community
U
جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
detachment
U
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
U
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
european essembly
U
مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
carrier striking force
U
نیروی ضربتی متشکل ازناوهای هواپیمابر ناوگان هواپیمابر ضربتی
task unit
U
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
zeroed out
U
ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
tenants
U
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
visit of courtesy
U
بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
tenant
U
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
designation
U
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
detailing
U
شرح مفصل یکان بقیه یکان
line replacement
U
یکان تعویض کننده یکان جبهه
detail
U
شرح مفصل یکان بقیه یکان
designations
U
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
combat arms
U
یکان رزمی یکان درگیر در رزم
parent
U
یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
subactivity
U
یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
armed services
U
قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
transfer processing
U
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element
U
یکان رزمی یکان تاکتیکی
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
unit mill
U
سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
shadower
U
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
command information program
U
برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
reenforceŠetc
U
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity
U
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school
U
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
torque
U
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
U
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut
U
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts
U
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
air force personnel with the army
U
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
U
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
readiness condition
U
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit
U
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
electromotive force
U
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
formant
U
متشکل
organized
U
متشکل
organizes
U
متشکل کردن
organises
U
متشکل کردن
organize
U
متشکل کردن
unaligned
U
غیر متشکل
organizing
U
متشکل کردن
endarch
U
متشکل در خارج
organising
U
متشکل کردن
on one hand
U
ازیک طرف
from pillar to post
U
ازیک دربدردیگر
ex parte
U
ازیک طرف
uniparental
U
ازیک ولی
osmosis
U
ازیک پرده
of the same leaven
U
ازیک جنس
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
reorganised
U
دوباره متشکل کردن
reorganises
U
دوباره متشکل کردن
gimmal
U
متشکل ازقطعات مرتبط
reorganizing
U
دوباره متشکل کردن
reorganizes
U
دوباره متشکل کردن
reorganising
U
دوباره متشکل کردن
reorganized
U
دوباره متشکل کردن
reorganize
U
دوباره متشکل کردن
bitty
U
متشکل از قطعات ریز
party
U
دسته متشکل جمعیت
army landing forces
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force
U
نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force
U
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy
U
نیروی بالابر نیروی شناوری
from stem to stern
U
ازیک سربسر دیگر
extravaganza
U
ازیک شخصیت خیالی
itineration
U
ازیک جابجایی دیگر
dual
U
استفاده ازیک جفت
extravaganzas
U
ازیک شخصیت خیالی
aliunde
U
ازیک جای دیگر
Ask each and every one of them .
U
ازیک یک آنها بپرسید
to lose an eye
U
ازیک چشم نابیناشدن
consubstantiate
U
ازیک جنس شدن
to solicit an office
U
درخواست ازیک شرکت
council of entent
U
متشکل از جمهوریهای افریقایی داهومی
stanzaic
U
متشکل از چند بند شعر
tetraspore
U
گروهی متشکل ازچهار هاگ
nation state
U
حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
geodesic dome
U
گنبد متشکل ازسطوح هندسی
nation-state
U
حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
nation-states
U
حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
e c s c (european coal & steel commissio
U
سازمان متشکل ازنمایندگان بلژیک
personal computing
U
استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
lobectomy
U
برداشتن قسمتی ازیک عضو
beam column framing
U
ساختمان با قابهای متشکل ازتیر و ستون
lignocellulose
U
مواد سلولزی متشکل بافتهای چوبی
diarchy
U
سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
aeromedical unit
U
یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
casualty staging unit
U
یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
it is useful in a way
U
ازیک جهت سودمنداست تاندازهای مفیداست
gybe
U
ازیک سوبسوی دیگرجنبیدن تغییرجهت دادن
out fall
U
محلی که اب ازیک مجرابه مجرای بزرگترمیریزد
jo bolt
U
نوعی پرچ با دندانههای داخلی متشکل از سه قسمت
DNA double helix
U
[یک ساختار دو رشته ایی متشکل از ۴ نوکلئوتید است. ]
craft union
U
اتحادیه متشکل از متخصصین فن یاصنعت یا حرفه خاص
nordic council
U
شورای اسکاندیناوی مجمع متشکل ازنمایندگان دانمارک
recombinant
U
موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
division slice
U
یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
cellular unit
U
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
guiden
U
پرچم یکان پرچم نماینده یکان
staging unit
U
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
self propulsion
U
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
nutcrackers
U
تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
replays
U
خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
replaying
U
خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
replay
U
خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
replayed
U
خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
nutcracker
U
تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
association for women in computing
U
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
bilateral infrastructure
U
سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
entrance head
U
بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
polyoestrous
U
دارای بیش ازیک وهله جفت گیری در سال
eponymy
U
اشتقاق اسم قبیله یا شخص یاعشیره ازیک کلمه
retrospective search
U
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
counter force
U
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
roll forward
U
تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
reproduced
U
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproducing
U
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
scrimmage
U
بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
scrimmages
U
بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
reproduces
U
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduce
U
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
Sept
U
دسته یا اجتماعی که افرادش معتقداند ازیک جد یا نیا بوجودامده اند
outdegree
U
تعداد رئوس جهت داری که ازیک گره خارج می شوند
relocates
U
انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
relocating
U
انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
round robin (meeting or discussion)
<idiom>
U
جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
paragram
U
جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
relocated
U
انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
metastasize
U
گسترش یافتن مرض ازیک نقطهء بدن به نقطه دیگر
relocate
U
انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
geomagnetism
U
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation
U
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower
U
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
free gyroscope
U
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
master slave computer system
U
یک سیستم کامپیوتری متشکل از یک کامپیوتر اصلی متصل شده به یک یا چندین کامپیوترکارپذیر
in arms
U
مسلح
mailed
U
مسلح
ripe
U
مسلح
reinforced
U
مسلح
flat
U
مسلح
weaponed
U
مسلح
armoured
U
مسلح
flattest
U
مسلح
armor bearer
U
مسلح
ripest
U
مسلح
riper
U
مسلح
armed
U
مسلح
systematic theology
U
بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
distortion
U
اختلاف ناطلوب بین قبل و بعد از عبور سیگنال ازیک قطعه
distortions
U
اختلاف ناطلوب بین قبل و بعد از عبور سیگنال ازیک قطعه
capacitor intel filter
U
شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
cellulose nitrate
U
ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درمواد منفجره دوپها وپلاستیکهای ساختمانی بکارمیرود
wrap round engine
U
موتور توربوجت متشکل ازقسمت مرکزی ان که با کانال رم جت مجزایی احاطه شده است
reed valve
U
شیری متشکل از ورقه فولادی نازکی که جریان یکطرفه سیال را سبب میشود
arming
U
مسلح شدن
gunship
U
هلیکوپتر مسلح
equips
U
مسلح کردن
equipping
U
مسلح کردن
equip
U
مسلح کردن
to be packing
[heat]
[colloquial]
U
مسلح بودن
armed to the teeth
U
کاملا` مسلح
weapon
U
مسلح کردن
arming
U
مسلح کردن
weapons
U
مسلح کردن
reinforced concrete
U
بتن مسلح
reinforced concrete
U
بتون مسلح
armed peace
U
صلح مسلح
armed mine
U
مین مسلح
privateer
U
کشتی مسلح
reinforces
U
مسلح کردن
reinforce
U
مسلح کردن
to pack a weapon
[colloquial]
U
مسلح بودن
to take up arms
U
مسلح شدن
weapon
U
مسلح شده
ferroconcrete
U
بتون مسلح
armement
U
مسلح کردن
pistoleer
U
مسلح به طپانچه
heavily armed
U
کاملا مسلح
poised mine
U
مین مسلح
to carry a weapon
U
مسلح بودن
weapons
U
مسلح شده
services
U
نیروهای مسلح
reenforce
U
مسلح کردن
armed ammunition
U
مهمات مسلح
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com