English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (665 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
herd U متحد کردن گروه
herded U متحد کردن گروه
herding U متحد کردن گروه
herds U متحد کردن گروه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nexus U گروه متحد
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
federate U متحد کردن
accrete U متحد کردن
unite U متحد کردن
federating U متحد کردن
unites U متحد کردن
unifies U متحد کردن
unifying U متحد کردن
federated U متحد کردن
bands U متحد کردن
allying U متحد کردن
band U متحد کردن
uniting U متحد کردن
unify U متحد کردن
federates U متحد کردن
ally U متحد کردن
leagues U اتحاد متحد کردن
joined U گراییدن متحد کردن
joins U گراییدن متحد کردن
consociate U متحد کردن پیوستن
reassociate U دوباره متحد کردن
join U گراییدن متحد کردن
league U اتحاد متحد کردن
to unionize [American E] U متحد کردن [مثال کارگران]
to unionise [British E] U متحد کردن [مثال کارگران]
leagues U مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
unionize U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizes U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
league U مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
unionized U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionises U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionised U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
uniting U متحد کردن ترکیب کردن
unite U متحد کردن ترکیب کردن
unites U متحد کردن ترکیب کردن
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
to form into groups U گروه بندی کردن
group U جمعیت گروه بندی کردن
skulked U گروه دزدکی حرکت کردن
groups U جمعیت گروه بندی کردن
skulks U گروه دزدکی حرکت کردن
skulk U گروه دزدکی حرکت کردن
skulking U گروه دزدکی حرکت کردن
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
federating U متحد
unified U متحد
in league U متحد
federated U متحد
federal U متحد
associates U متحد
confederate U متحد
corporate U متحد
associating U متحد
federate U متحد
one U متحد
united U متحد
conjunct U متحد
married U متحد
confederates U متحد
allied U متحد
federates U متحد
ones U متحد
associate U متحد
associated U متحد
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde U گروه بیشمار گروه
hordes U گروه بیشمار گروه
realigns U متحد شدن
realigned U متحد شدن
concentric U متحد المرکز
realigning U متحد شدن
unified command U فرماندهی متحد
feudist U متحد دشمن
unifier U متحد کننده
close-knit U صمیمی و متحد
running mate U متحد انتخاباتی
band U متحد شدن
bands U متحد شدن
realign U متحد شدن
uniform U متحد الشکل
unitive U متحد کننده
to make common cause U متحد شدن
uniforms U متحد الشکل
running mates U متحد انتخاباتی
unified U متحد شده
vetoing U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
trigraph U سه حرف متحد التلفظ
realigns U مجددا متحد شدن
unified U یکپارچه فرماندهی متحد
realigning U مجددا متحد شدن
realigned U مجددا متحد شدن
united nations organization U سازمان ملل متحد
u.n. U سازمان ملل متحد
United Nations U سازمان ملل متحد
realign U مجددا متحد شدن
charter of the united nations U منشور ملل متحد
federalization U تشکیل کشورهای متحد
federative U مبنی بر سازمان کشورهای متحد
federate U تشکیل کشورهای متحد دادن
federated U تشکیل کشورهای متحد دادن
federating U تشکیل کشورهای متحد دادن
federates U تشکیل کشورهای متحد دادن
federates U متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
annulus U فضای بین دوایر متحد المرکز
federated U متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federating U متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
general assmbly of the united nations U مجمع عمومی سازمان ملل متحد
security council U شورای امنیت سازمان ملل متحد
federate U متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
battery of tests U گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
peace force U نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
hominy grits U ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
united nations high commissioner U مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
redliner U خصوصیتی در گروه کاری یا نرم افزای کلمه پرداز که امکان رنگی کردن نوشتار متن در جاهای مختلف میدهد
homage U اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
trust territory U ناحیه تحت قیمومت شورای امنیت سازمان ملل متحد
united court of customs U appeals patent and دادگاه متحد استیناف و امورگمرکی و ثبت اختراعات
dumbarton oaks conference U شوروی و چین ضمن مذاکراتی شالوده سازمان ملل متحد را ریختند
tractor group U گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
unified command U نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
sodalist U عضو دسته برادران مذهبی عضو متحد ویکرنگ
international court of justice U دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
league of nations U تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
unesco (= united nations educational U ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
covey U گروه
groups U گروه
bunching U گروه
bunches U گروه
companies U گروه
bunched U گروه
hosts U گروه
hosting U گروه
hosted U گروه
party U گروه
multitude U گروه
multitudes U گروه
group U گروه
swarmed U گروه
swarm U گروه
special interest group U گروه
corps U گروه
crowd U گروه
host U گروه
swarms U گروه
t group U گروه T
sets U گروه
herd U گروه
trooping U گروه
clusters U گروه
ring U گروه
trooped U گروه
herded U گروه
troop U گروه
crowds U گروه
shoal U گروه
shoals U گروه
cluster U گروه
cluster bomb U گروه
concourse U گروه
cluster bombs U گروه
concourses U گروه
gangs U گروه
assembly U گروه
platoon U گروه
lot U گروه
congregation U گروه
congregations U گروه
platoons U گروه
bunch U گروه
gang U گروه
school U گروه
attack group U گروه تک
herding U گروه
herds U گروه
batch U گروه
schools U گروه
batches U گروه
teams U گروه
team U گروه
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com