Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
champion
U
مبارزه دفاع کردن از
championed
U
مبارزه دفاع کردن از
championing
U
مبارزه دفاع کردن از
champions
U
مبارزه دفاع کردن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
combats
U
مبارزه کردن
joust
U
مبارزه کردن
jousted
U
مبارزه کردن
jousting
U
مبارزه کردن
combating
U
مبارزه کردن
combated
U
مبارزه کردن
combat
U
مبارزه کردن
jousts
U
مبارزه کردن
challengo
U
مبارزه کردن
to take up the gauntlet
U
قبول مبارزه کردن
to take up the glove
U
قبول مبارزه کردن
samisch variation
U
واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
to conduct
[run]
a campaign
U
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
to launch
[start]
a campaign
U
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
conflicted
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflict
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
bushwhack
U
ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
russian defence
U
دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
schleman defence
U
دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
appel
U
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
oppugn
U
مبارزه کردن با دعوا کردن
struggled
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggle
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggling
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggles
U
تلاش کردن مبارزه کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assert
U
دفاع کردن از
answered
U
دفاع کردن
to stick up for
U
دفاع کردن از
asserts
U
دفاع کردن از
answers
U
دفاع کردن
advocating
U
دفاع کردن
answering
U
دفاع کردن
asserting
U
دفاع کردن از
ward off
U
دفاع کردن
pleads
U
دفاع کردن
implead
U
دفاع کردن
plead
U
دفاع کردن
asserted
U
دفاع کردن از
pleaded
U
دفاع کردن
makki
U
دفاع کردن
say a good word for
U
دفاع کردن
answer
U
دفاع کردن
defend
U
دفاع کردن
to make a d.
U
دفاع کردن
fend
U
دفاع کردن
defended
U
دفاع کردن از
defending
U
دفاع کردن از
defends
U
دفاع کردن از
advocates
U
دفاع کردن
advocated
U
دفاع کردن
propugn
U
دفاع کردن از
defending
U
دفاع کردن
defended
U
دفاع کردن
defend
U
دفاع کردن از
deraign
U
دفاع کردن
defends
U
دفاع کردن
advocate
U
دفاع کردن
to defend
[from]
U
دفاع کردن
[از]
buckler
U
دفاع کردن
bayed
U
دفاع کردن درمقابل
parry
U
سد کردن دفاع مستقیم
bay
U
دفاع کردن درمقابل
breasts
U
باسینه دفاع کردن
speak out
<idiom>
U
دفاع کردن از چیزی
bays
U
دفاع کردن درمقابل
parried
U
سد کردن دفاع مستقیم
baying
U
دفاع کردن درمقابل
to keep at bay
U
دفاع کردن درمقابل
parries
U
سد کردن دفاع مستقیم
assert oneself
U
از حق خود دفاع کردن
defenses
U
دفاع کردن استحکامات
parrying
U
سد کردن دفاع مستقیم
breast
U
باسینه دفاع کردن
defense
U
دفاع کردن استحکامات
defence
U
دفاع کردن استحکامات
mayhen
U
ازوسیله دفاع محروم کردن
eot geo reo
U
باز کردن دفاع ضربدری
bield
U
شجاع شدن دفاع کردن
detachment parry
U
دفاع با دور کردن شمشیرحریف
to defend oneself
[against]
U
از خود دفاع کردن
[درمقابل]
to act in self-defence
U
دفاع از خود اقدام
[حرکت]
کردن
to vindicate a religion
U
دیانتی را بثبوت رساندن یاازان دفاع کردن
redundancy
U
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancies
U
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
one on one
U
دفاع یارگری دفاع تک به تک
defense
U
دفاع وزارت دفاع
vindicates
U
دفاع کردن از محقق کردن
vindicating
U
دفاع کردن از محقق کردن
vindicated
U
دفاع کردن از محقق کردن
vindicate
U
دفاع کردن از محقق کردن
blocking
U
سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
self defense
U
دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
kumite
U
مبارزه
campaign
U
مبارزه
campaigning
U
مبارزه
campaigned
U
مبارزه
turn to
U
مبارزه
campaigns
U
مبارزه
struggled
U
مبارزه
struggles
U
مبارزه
struggling
U
مبارزه
bu
U
مبارزه
struggle
U
مبارزه
fights
U
مبارزه
fight
U
مبارزه
combativeness
U
مبارزه طلبی
Anti – corruption campaign .
U
مبارزه با فساد
face down
<idiom>
U
به مبارزه طلبیدن
sensei
U
مبارزه مسابقهای
to take up the gauntlet
U
مبارزه راپذیرفتن
kyorougei
U
مبارزه تکواندو
defying
U
به مبارزه طلبیدن
the campaign against terrorism
U
مبارزه با تروریسم
kachi make
U
مبارزه تا مرگ
battling
U
مبارزه ستیز
defied
U
به مبارزه طلبیدن
defies
U
به مبارزه طلبیدن
literacy campaign
U
مبارزه با بی سوادی
battles
U
مبارزه ستیز
defy
U
به مبارزه طلبیدن
battled
U
مبارزه ستیز
defiance
U
مبارزه طلبی
braved
U
به مبارزه طلبیدن
press campaign
U
مبارزه مطبوعاتی
ippon kumite
U
مبارزه تک ضربهای
economic warfare
U
مبارزه اقتصادی
braver
U
به مبارزه طلبیدن
jisen
U
مبارزه واقعی
passives
U
مبارزه منفی
braves
U
به مبارزه طلبیدن
bravest
U
به مبارزه طلبیدن
braving
U
به مبارزه طلبیدن
challenger
U
مبارزه طلب
challengers
U
مبارزه طلب
brave
U
به مبارزه طلبیدن
passive
U
مبارزه منفی
class struggle
U
مبارزه طبقهای
election campaign
U
مبارزه انتخاباتی
budo
U
روش مبارزه
sambon kumite
U
مبارزه سه ضربهای
electioneering
U
مبارزه انتخاباتی
battle
U
مبارزه ستیز
outdare
U
به مبارزه طلبیدن
jiya kumite
U
مبارزه ازاد
class struggle
U
مبارزه طبقاتی
struggle for existence
U
مبارزه برای زندگی
go dan kumite
U
مبارزه با ضربههای 5 تایی
tatemi
U
میدان مبارزه کاراته
struggle for survival
U
مبارزه برای بقاء
campaigning
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigns
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
sparring match
U
مبارزه تمرینی بوکس
gage
U
مبارزه طلبی گروگذاشتن
fuku shiki kumite
U
بکارگیری کاتا در مبارزه
campaigned
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
challenge round
U
مبارزه با صاحب عنوان
swordplay
U
مبارزه زور ازمایی
hajime
U
اغاز مبارزه کاراته
combatants
U
جنگی مبارزه طلب
jia ippon kumite
U
مبارزه ازاد تک ضربهای
combatant
U
جنگی مبارزه طلب
pit
U
درگود مبارزه قرار دادن
pits
U
درگود مبارزه قرار دادن
in a battle for world domination
U
مبارزه برای سلطه جهان
attentions
U
شمشیرباز اماده برای مبارزه
attention
U
شمشیرباز اماده برای مبارزه
campaign
U
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
throw down the gauntlet
<idiom>
U
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
tilting yard
U
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard
U
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
crusade
[against somebody or something]
U
مبارزه
[با کسی یا چیزی]
[اصطلاح مجازی]
rematch
U
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
gantelope
U
باند برای دست دعوت به مبارزه
power struggle
U
مبارزه برای صاحب مقام شدن
trench knitfe
U
چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
press campaingn or stunt
U
مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The campaign was considered to have failed.
U
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
The
[main]
protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.
U
بریتانیا و فرانسه سردمداران
[اصلی]
در مبارزه مستعمراتی بودند.
jiujutsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
down
U
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jiujitsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jujitsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
briefer
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
advocation
U
دفاع
parried
U
دفاع
apologias
U
دفاع
defended
U
دفاع
czech defence
U
دفاع چک
fencing
U
دفاع
advocacy
U
دفاع
defenses
U
دفاع
defense
U
دفاع
apologia
U
دفاع
parry
U
دفاع
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com