English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
struggle for existence U مبارزه برای زندگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
struggle for survival U مبارزه برای بقاء
attention U شمشیرباز اماده برای مبارزه
attentions U شمشیرباز اماده برای مبارزه
in a battle for world domination U مبارزه برای سلطه جهان
gantelope U باند برای دست دعوت به مبارزه
rematch U مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
power struggle U مبارزه برای صاحب مقام شدن
jiujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
vital to life U واجب برای زندگی
light is necessary to life U روشنایی برای زندگی لازم است
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
micronutrient U ترکیبات اصلی ومغذی که بمقدار خیلی کمی برای زندگی لازمست
Don't let making a living prevent you from making a life. U اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
it is impossible to live there U نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
subsistence theory of wages U نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
struggling U مبارزه
struggled U مبارزه
struggle U مبارزه
campaign U مبارزه
struggles U مبارزه
turn to U مبارزه
bu U مبارزه
fight U مبارزه
fights U مبارزه
campaigning U مبارزه
campaigned U مبارزه
kumite U مبارزه
campaigns U مبارزه
budo U روش مبارزه
challenger U مبارزه طلب
passives U مبارزه منفی
combativeness U مبارزه طلبی
class struggle U مبارزه طبقهای
class struggle U مبارزه طبقاتی
challengo U مبارزه کردن
combating U مبارزه کردن
defiance U مبارزه طلبی
passive U مبارزه منفی
the campaign against terrorism U مبارزه با تروریسم
challengers U مبارزه طلب
literacy campaign U مبارزه با بی سوادی
jousted U مبارزه کردن
sensei U مبارزه مسابقهای
electioneering U مبارزه انتخاباتی
election campaign U مبارزه انتخاباتی
sambon kumite U مبارزه سه ضربهای
outdare U به مبارزه طلبیدن
press campaign U مبارزه مطبوعاتی
economic warfare U مبارزه اقتصادی
Anti – corruption campaign . U مبارزه با فساد
braves U به مبارزه طلبیدن
braving U به مبارزه طلبیدن
ippon kumite U مبارزه تک ضربهای
bravest U به مبارزه طلبیدن
braver U به مبارزه طلبیدن
braved U به مبارزه طلبیدن
brave U به مبارزه طلبیدن
face down <idiom> U به مبارزه طلبیدن
defying U به مبارزه طلبیدن
defy U به مبارزه طلبیدن
defies U به مبارزه طلبیدن
defied U به مبارزه طلبیدن
combats U مبارزه کردن
combated U مبارزه کردن
combat U مبارزه کردن
jousting U مبارزه کردن
battled U مبارزه ستیز
joust U مبارزه کردن
kachi make U مبارزه تا مرگ
battles U مبارزه ستیز
jousts U مبارزه کردن
to take up the gauntlet U مبارزه راپذیرفتن
battling U مبارزه ستیز
kyorougei U مبارزه تکواندو
battle U مبارزه ستیز
jiya kumite U مبارزه ازاد
jisen U مبارزه واقعی
campaigning U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigned U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
championing U مبارزه دفاع کردن از
champions U مبارزه دفاع کردن از
campaign U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
champion U مبارزه دفاع کردن از
championed U مبارزه دفاع کردن از
hajime U اغاز مبارزه کاراته
challenge round U مبارزه با صاحب عنوان
gage U مبارزه طلبی گروگذاشتن
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
jia ippon kumite U مبارزه ازاد تک ضربهای
sparring match U مبارزه تمرینی بوکس
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
combatant U جنگی مبارزه طلب
swordplay U مبارزه زور ازمایی
go dan kumite U مبارزه با ضربههای 5 تایی
fuku shiki kumite U بکارگیری کاتا در مبارزه
campaigns U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
tatemi U میدان مبارزه کاراته
combatants U جنگی مبارزه طلب
to conduct [run] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
to launch [start] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
pits U درگود مبارزه قرار دادن
conflicted U ناسازگار بودن مبارزه کردن
campaign U رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
conflict U ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts U ناسازگار بودن مبارزه کردن
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
pit U درگود مبارزه قرار دادن
trench knitfe U چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
tilting yard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
crusade [against somebody or something] U مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
bushwhack U ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
press campaingn or stunt U مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. U بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
appel U پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
living U زندگی
life U زندگی
existences U زندگی
existence U زندگی
habitance U زندگی
wile a U در زندگی
vivification U زندگی
lifelines U خط زندگی
eau de vie U اب زندگی
togetherness U زندگی با هم
lifeline U خط زندگی
lives of great men U زندگی
lives U زندگی
vita U زندگی
habitancy U زندگی
third area conflict U جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
fire fighting U عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
To stay the course . U تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible U دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
standards of living U سطح زندگی
going U مشی زندگی
life cycle U دوره زندگی
standard of living U معیار زندگی
life insurance U بیمه زندگی
life chance U مجال زندگی
level of living U سطح زندگی
life expectancies U امید به زندگی
living standard U سطح زندگی
easy circumstances U زندگی راحت
standards of living U معیار زندگی
standards of living U استاندارد زندگی
life experiences U تجارب زندگی
temporal life U زندگی موقت
life style U سبک زندگی
standard of living U سطح زندگی
bane U مخرب زندگی
life sustenance U گذران زندگی
cost of living U هزینه زندگی
firesides U زندگی خانگی
life motto U شعار زندگی
lifestyles U شیوهی زندگی
life history U تاریخچه زندگی
life instinct U غریزه زندگی
taedium vitae U بیزاری از زندگی
lives U دوران زندگی
symbiosis U زندگی تعاونی
life U دوران زندگی
standard of living U استاندارد زندگی
fireside U زندگی خانگی
habits U زندگی کردن
Shame on you ! U تف بر این زندگی
biography U تاریخچه زندگی
lark U روش زندگی
larks U روش زندگی
happy life U زندگی باخوشدل
biographies U تاریخچه زندگی
incertitude U ناپایداری زندگی
facts of life <idiom> U حقایق زندگی
cohabitation U زندگی باهم
enliven U زندگی بخشیدن
social life زندگی اجتماعی
pieds-a-terre U جای زندگی
pied-a-terre U جای زندگی
lifestyle U شیوهی زندگی
joie de vivre U نشاط زندگی
he lives on air U زندگی میکند
hutment U زندگی در کلبه
happy life U زندگی اسوده
enlivened U زندگی بخشیدن
enlivening U زندگی بخشیدن
a life full of incidents U زندگی پر رویداد
vital energy U نیروی زندگی
uterine life U زندگی زهدانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com