English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 228 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ibm computer U ماشین حساب ای بی ام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
calculator U ماشین حساب
calculators U ماشین حساب
desktop U ماشین حساب
sidekick U برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
sidekicks U برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
computer U ماشین حساب کامپیوتر
computer U ماشین حساب
computers U ماشین حساب کامپیوتر
computers U ماشین حساب
LCD U کریستال مایع که در صورت اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتهای مچی به ماشین حساب و سایر صفحات دیجیتال به کار می رود
arithmatic unit U قسمت حافظه ماشین حساب دستگاه محاسب کامپیوتر
arithmometer U ماشین حساب
comptometer U ماشین حساب
Babbage U nelrhC Babbage مخترع انگلیسی اولین ماشین حساب خودکار و قالب اصلی کامپیوترهای دیجیتالی امروز
calculating machine U ماشین حساب
calculator mode U مد ماشین حساب
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
electronic camputer U ماشین حساب الکترونیکی
eniac U ماشین حساب الکترونی
hand calculator U ماشین حساب دستی
industrial electronic computer U ماشین حساب الکترونیکی صنعتی
multiplier U وسیله افزایش ماشین حساب
programmable calculator U ماشین حساب قابل برنامه نویسی
pocket calculator U ماشین حساب جیبی
hand calculator U ماشین حساب جیبی
solar calculator U ماشین حساب جیبی خورشیدی
to cross-check the result with a calculator U حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
Other Matches
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
self binder U ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal U نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . U نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinists U ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist U ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
account U حساب صورت حساب
cybernetics U مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading U معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
bench lathe U ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined U 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine U ماشین کردن با ماشین رفتن
machine U 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined U ماشین کردن با ماشین رفتن
machines U ماشین کردن با ماشین رفتن
machines U 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
faxes U مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed U مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax U مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler U کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxing U مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler U برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill U ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembled U ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble U ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles U ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler U یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
d.c. machine U ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
automated teller machine U ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
the machine is in operation U ماشین در گردش است ماشین دایر است
Jacquard loom U ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
tab U حساب
scoreless U بی حساب
accountant U ذی حساب
science of numbers U حساب
incalculable U بی حساب
tabs U حساب
account U حساب
accountants U ذی حساب
arithmetic U حساب
to my a U به حساب من
to keep score U حساب
incomputable U بی حساب
tallying U حساب
score U حساب
tally U حساب
tallies U حساب
algorism U حساب
dam design U حساب سد
scored U حساب
tallied U حساب
in favour of U به حساب
scores U حساب
reckoning U حساب
reckonings U حساب
checking out U تسویه حساب
have it out with someone <idiom> U تصفیه حساب
cash account U حساب نقدی
account U حساب کردن
account U حساب پس دادن
imprest U حساب تنخواه
closing of account U تفریغ حساب
certificate of clearance U مفاصا حساب
certificate of expenditure U صورت حساب
make much of U حساب بردن از
accountable U مسئول حساب
withdraw U برداشت از حساب
credit account حساب اعتباری
A rough (crude)estimate. U حساب سر انگشتی
To concoct accounts. U حساب تراشیدن
sums U حساب کردن
sum U حساب کردن
liquidating U حساب را واریزکردن
liquidates U حساب را واریزکردن
liquidated U حساب را واریزکردن
call to account U حساب خواستن از
detailing U حساب ریز
detail U حساب ریز
capital account U حساب سرمایه
unguarded U حساب نشده
the bill U صورت حساب
differential calulus U حساب فاضله
calculates U حساب کردن
calculated U حساب کردن
calculate U حساب کردن
fluxion U حساب فاضله
loan account حساب وام ها
joint account U حساب مشترک
integral calculvs U حساب جامعه
cyphers U حساب کردن
ciphers U حساب کردن
cipher U حساب کردن
integral calculus U حساب جامعه
in f.of U به حساب بنفع
differential calculus U حساب فاضله
design assumption U فرضیه حساب
day of r U روز حساب
cost accountant U حساب دار
computes U حساب کردن
computed U حساب کردن
compute U حساب کردن
account cuurent U حساب جاری
crypto account U حساب رمز
deposit accounts U حساب پس انداز
deposit accounts U حساب سپرده
deposit account U حساب پس انداز
deposit account U حساب سپرده
liquidate U حساب را واریزکردن
figures U حساب کردن
acalculia U ناتوانی در حساب
account book U دفتر حساب
savings account U حساب پس انداز
science of numbers U علم حساب
account card U کارت حساب
account number U شماره حساب
accoutn balance U مانده حساب
balance of account U مانده حساب
arithmetic unit U واحد حساب
arithmetician U حساب دان
stability calculation U حساب پایداری
arithmeticlal U مربوط به حساب
stock account U حساب موجودی
current accounts U حساب جاری
saving account U حساب پس انداز
figure U حساب کردن
production account U حساب تولید
profit and loss a U حساب سودوزیان
figuring U حساب کردن
propositional calculus U حساب گزارهای
realization account U حساب تسویه
residuary account U حساب ترکه
return account U حساب بازگشت
rule of thumb U حساب انگشت
calculation U حساب براورد
bank accounts U حساب بانکی
bank account U حساب بانکی
rule of thumb U حساب سر انگشتی
pridicate calculus U حساب مسندات
rule off U بستن حساب
balance sheet account U حساب ترازنامه
bank overdraft U حساب جاری
count U حساب کردن
tripos U امتحان حساب
scorers U حساب نگهدار
scorer U حساب نگهدار
box score U حساب بازی
calculable U حساب کردنی
undercharge U کم حساب کردن
vidimus U بازرسی حساب
miscast U حساب غلط
miscalculating U بد حساب کردن
miscalculates U بد حساب کردن
miscalculated U بد حساب کردن
miscalculate U بد حساب کردن
numerate U حساب کردن
includes U به حساب اوردن
calculus of variations U حساب تغییرات
include U به حساب اوردن
counted U حساب کردن
boolean calculus U حساب بولی
bank pass book U دفترچه حساب
current account U حساب جاری
checking accounts U حساب جاری
notcher U حساب نگهدار
binary arithmetic U حساب دودویی
checking account U حساب جاری
binary arithmetic U حساب دودوئی
to bring to book U حساب پس گرفتن
to cast up U حساب کردن
to count up U حساب کردن
to figure up U حساب کردن
misreckon U بد حساب کردن
minculculate U بد حساب کردن
counts U حساب کردن
counting U حساب کردن
withdraws U برداشت از حساب
calculators U حساب کننده
to count [as] U به حساب رفتن
expense account U حساب هزینه
account with [at] a bank U حساب بانکی
offset U حساب تهاتر
algorism [rare] U حساب [ریاضی]
Count me in! U روی من حساب کن!
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com