English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2356 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
Laugh and the world laghs with you, weep and you w. <proverb> U بخندى ,دنیا با تو مى خندد گریه کنى باید بتنهایى گریه گنى.
sobbing U گریه گریه کردن
sobbed U گریه گریه کردن
sob U گریه گریه کردن
sobs U گریه گریه کردن
Laugh and the world laughs with you , weep and you wepp alone. <proverb> U بخند تا دنیا با تو بخندد گریه کن تا تنها گریه کنى.
weeping succeeds laughter U گریه پس ازخنده می اید از پی خنده گریه است
to pipe one's eye U گریه کردن
bemoaned U گریه کردن
bemoan U گریه کردن
cry U گریه کردن
cries U گریه کردن
bemoaning U گریه کردن
give U گریه کردن
weeps U گریه کردن
weep U گریه کردن
giving U گریه کردن
bemoans U گریه کردن
gives U گریه کردن
to gulp down ones tears U گریه رادرگلوحبس کردن
boohooing U هقهق گریه کردن
boohoos U هقهق گریه کردن
boohooed U هقهق گریه کردن
boohoo U هقهق گریه کردن
to play the woman U گریه کردن ترسیدن
To weep and wail . U گریه وزاری کردن
sobbing U همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobbed U همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sob U همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobs U همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
to turn on the waters U یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
dole U ماتم
I was amazed ( petrified , astounded) . U ماتم برد ( زد )
mournfully U ماتم دارانه
mourning U ماتم عزا
to wear mourning U جامه ماتم
to wear willow U ماتم داربودن
wellaway U ماتم زاری
in mourning U جامه ماتم پوشیده
lovelorn U ماتم زده عشق شیدا
complimentary mourning U جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد
whimpered U نالیدن زار زار گریه کردن
whimpering U نالیدن زار زار گریه کردن
whimpers U نالیدن زار زار گریه کردن
whimper U نالیدن زار زار گریه کردن
tears U گریه
greet U گریه
greeted U گریه
greets U گریه
bawls U گریه
bawling U گریه
tear U گریه
bawled U گریه
bawl U گریه
weeping U گریه
tearjerker U گریه اور
sobs U بغض گریه
f. tears U گریه زورکی
sobbing U بغض گریه
crybabies U زود گریه کن
slobbers U گریه بچگانه
sobbed U بغض گریه
slobbered U گریه بچگانه
To begin to weep . to burst into tears . U گریه افتا دن
slobber U گریه بچگانه
sob U بغض گریه
tear jerking U گریه اور
slobbering U گریه بچگانه
musk cat U گریه زیاد
weeper U گریه کننده
they mingle their tears U با هم گریه می کنند
tear-jerker U گریه انگیز
tear-jerkers U گریه انگیز
cries U فریاد گریه
crybaby U زود گریه کن
cry U فریاد گریه
weeping U گریه کننده
he wept involuntarily U بی اختیار گریه کرد
sob story U داستان گریه اور
crying is useless U گریه سودی ندارد
sob stories U داستان گریه اور
Tears remedy every irremediable ailment. <proverb> U گریه بر هر درد بى درمان دواست .
To burst into tears (laughter). U زیر گریه ( خنده ) زدن
She looks pathetic in that dress . U این لباس به تنش گریه می کند
She wept herself to sleep . U آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
It is no use crying over spilt milk . <proverb> U بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
circle U گرفتن احاطه کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
circling U گرفتن احاطه کردن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
strike root U ریشه کردن گرفتن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
fog U تیره کردن مه گرفتن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
educe U گرفتن استخراج کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
obtain U فراهم کردن گرفتن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
hug U بغل کردن محکم گرفتن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
hysterics U حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
overestimated U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
slurs U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
To pick up (to lose) the thread of conversation. U رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1گج
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com