English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to impinge on something U تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
impact U اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
impacts U اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
rezone U محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
move U تغییر دادن محل چیزی
movement U تغییر دادن محل چیزی
moves U تغییر دادن محل چیزی
moved U تغییر دادن محل چیزی
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
make an impression U تاثیر گذاشتن
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
counteracting U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracts U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteract U متقابلا" تاثیر گذاشتن
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
changed U تغییر کردن تغییر دادن
changes U تغییر کردن تغییر دادن
change U تغییر کردن تغییر دادن
changing U تغییر کردن تغییر دادن
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
ammoniate U با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
adapting U تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts U تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapt U تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
counter march U تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
commmute U تغییر دادن مبادله کردن
edit U اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited U اماده چاپ کردن تغییر دادن
transmuted U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmutes U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
edited U تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
to refresh oneself U تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
edit U تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
transmuting U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmute U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
bytes U حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
byte U حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
electrifying U تحت تاثیر برق قرار دادن
electrifies U تحت تاثیر برق قرار دادن
electrified U تحت تاثیر برق قرار دادن
electrify U تحت تاثیر برق قرار دادن
corrupting U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupt U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
to jink [colloquial] [British English] U در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
volcanize U تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
maintenance U فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
To leave something hanging. U چیزی رابلاتکلیف گذاشتن
to advertise for bids U چیزی را به مزایده گذاشتن
to invite tenders for something U چیزی را به مناقصه گذاشتن
to put something on the shelf <idiom> U چیزی را به کنار گذاشتن
to put something into cold storage <idiom> U چیزی را به کنار گذاشتن
to advertise for bids U چیزی را به مناقصه گذاشتن
to invite tenders for something U چیزی را به مزایده گذاشتن
algebra U ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
crutch U دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
crutches U دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
to weather something U چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
To give it an appearance ( a semblance ) of leagality . To ligitimize something . U کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
To put a price on something . U روی چیزی قیمت گذاشتن
play a legal trick U کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
images U تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image U تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
ends U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
implement U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implemented U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implementing U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
end U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
implements U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
ended U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
to put something at somebody's disposal U چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
to sow the seeds of something U تخم چیزی راکاشتن بنیادچیزی را گذاشتن
change [in something] [from something] U تغییر [در یا از چیزی]
To submit something to someone. U چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
to pick and choose U درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
underrating U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrate U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
converts U تغییر چیزی به دیگری
converting U تغییر چیزی به دیگری
convert U تغییر چیزی به دیگری
converted U تغییر چیزی به دیگری
herald U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
missed U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
miss U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
misses U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
modification U تغییر اعمال شده به چیزی
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
fall back U تغییر موضع به عقب دادن عقب نشینی کردن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
certify U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
hereditaments U هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
shakedown [of something] [American English] U تغییر پایه سیستم کاری [چیزی]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
adjustment U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustments U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
throw in <idiom> U اضافه دادن یا گذاشتن
attaching U نسبت دادن گذاشتن
attaches U نسبت دادن گذاشتن
attach U نسبت دادن گذاشتن
pawns U گرو گذاشتن رهن دادن
pawned U گرو گذاشتن رهن دادن
pawn U گرو گذاشتن رهن دادن
pawning U گرو گذاشتن رهن دادن
shunted U تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
exposing U درمعرض گذاشتن نمایش دادن
exposes U درمعرض گذاشتن نمایش دادن
shunts U تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
shunt U تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
expose U درمعرض گذاشتن نمایش دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
afair U تاثیر کردن
impress U تاثیر کردن بر
influencing U تاثیر کردن بر
impressed U تاثیر کردن بر
impresses U تاثیر کردن بر
impressing U تاثیر کردن بر
influences U تاثیر کردن بر
influenced U تاثیر کردن بر
influence U تاثیر کردن بر
out argue U در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
realign U تغییر دادن
realigned U تغییر دادن
to turn [into] U تغییر دادن
mutating U تغییر دادن
shifts U تغییر دادن
realigning U تغییر دادن
realigns U تغییر دادن
change U تغییر دادن
amending U تغییر دادن
modifies U تغییر دادن
changed U تغییر دادن
modify U تغییر دادن
shift U تغییر دادن
shifted U تغییر دادن
to turn something into something U تغییر دادن به
alter U تغییر دادن
changing U تغییر دادن
amended U تغییر دادن
amend U تغییر دادن
modifying U تغییر دادن
mutates U تغییر دادن
transact U تغییر دادن
to convert something into something U تغییر دادن به
reset U تغییر دادن
convert U تغییر دادن
changes U تغییر دادن
permute U تغییر دادن
alters U تغییر دادن
altering U تغییر دادن
altered U تغییر دادن
mutate U تغییر دادن
mutated U تغییر دادن
redeploy [staff] U تغییر دادن
transfigure U تغییر صورت دادن
transfigured U تغییر صورت دادن
discolours U تغییر رنگ دادن
transfigure U تغییر شکل دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com