Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
instance
U
لحظه مورد
instances
U
لحظه مورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
snapshot
U
1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
snapshots
U
1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
zero hour
U
لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
cleans
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
seconds
U
لحظه
period
U
لحظه
periods
U
لحظه
momentarily
U
لحظه لحظه
minute
U
ان لحظه
second
U
لحظه
seconded
U
لحظه
momentarily
U
یک لحظه
moment
U
لحظه
seconding
U
لحظه
moments
U
لحظه
jiffy
U
یک لحظه
jiff
U
یک لحظه
flashes
U
لحظه
stound
U
لحظه
simultaneous
U
در یک لحظه
momently
U
هر لحظه
instant
U
لحظه
instants
U
لحظه
in two shakes
U
در یک لحظه
flashed
U
لحظه
flash
U
لحظه
trice
U
لحظه
nick of time
<idiom>
U
درآخرین لحظه
now
U
در این لحظه
chronoscope
U
لحظه شمار
instantaneous acceleration
شتاب لحظه ای
in an instant
U
دریک لحظه
takeoff
U
لحظه اغازپرش
takeoffs
U
لحظه اغازپرش
moments
U
لحظه گشتاور چرخشی
He entered at that very moment .
U
درهمان لحظه وارد شد
anon
U
چند لحظه بعد
spot
U
زمان مختصر لحظه
spots
U
زمان مختصر لحظه
moment
U
لحظه گشتاور چرخشی
last-minute hitch
U
گیریی در لحظه آخر
It was the work of a moment .
U
کا ریک لحظه بود
from now on
<idiom>
U
درست از همین لحظه به بعد
double touch
U
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double hi
U
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
sleep a wink
<idiom>
U
یه لحظه چشم روی هم گذاشتن
The moment I set eyes on you. ,
U
از آن لحظه که چشمم بتو افتاد
zero hour
<idiom>
U
لحظه دقیق حمله درجنگ
Let me think a moment .
U
بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
jobs
U
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
to go down to the wire
<idiom>
U
تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
simultaneous foul
U
خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
to go down to the wire
<idiom>
U
تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
pullout
U
لحظه بیرون امدن موج سواراز اب
half
U
مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
transient
U
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
transients
U
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
job
U
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
If you wI'll wait a moment.
U
اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
ultimate stress
U
تنش یک تکه از ماده در لحظه گسستگی یا شکست
maximum
U
بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
feeds
U
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feed
U
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
cps
U
تعداد حروفی که هر لحظه چاپ یا پردازش می شوند
maximum
U
بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
I just had dinner.
U
درست چند لحظه قبل شام خوردم
colder
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
zero point
U
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
stall
U
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
plumb point
U
نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
multi user system
U
سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
monoprogramming system
U
سیستم پردازش دستهای که در هر لحظه یک برنامه را اجرا میکند
cold
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
one address computer
U
ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
colds
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
stalling
U
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
coldest
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
vectors
U
پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
vector
U
پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
editor
U
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
modem
U
مودم خودکار که در هر لحظه قابل فراخوانی برای دستیابی به سیستم است .گ
block time
U
زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
heading crossing angle
U
زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
scrolls
U
متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
strong side
U
سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
editors
U
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
scroll
U
متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
area of operational interest
U
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
serials
U
مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
serial
U
مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
snapshots
U
چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
snapshot
U
چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
step
U
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
stepping
U
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
vertical
U
متن نمایش داده شده که بالا وپایین صفحه کامپیوتر حرکت میکند در هر لحظه یک خط
marketing
U
بررسی روشهای پخش و توزیع کالااز لحظه خروج از کارخانه تا رسیدن به دست مشتری
warm standby
U
وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
stand-off
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
traces
U
برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
trace
U
برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
traced
U
برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
pop down menu
U
منو قابل نمایش روی صفحه نمایش در هر لحظه با انتخاب کلید مناسب
step through
U
عمل برنامه رفع خطا که برای را خط به خط اجرا میکند تا خطا را در هر لحظه پیدا کند
edlin
U
در DOS-MS امکان سیستمی که به کاربر امکان می ددهد تغییرات را خط به خط در هر لحظه بر فایل اعمال کند
layer
U
استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
layers
U
استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
step frame
U
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
pop up window
U
پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
inapposite
U
بی مورد
occurence
U
مورد
case
U
مورد
out of place
U
بی مورد
object
U
مورد
occasion
U
مورد
occasioned
U
مورد
cases
U
مورد
objected
U
مورد
objects
U
مورد
occasioning
U
مورد
occasions
U
مورد
instance
U
مورد
instances
U
مورد
inopportune
U
بی مورد
oportuneness
U
مورد
unseasonably
U
بی مورد
unseasonable
U
بی مورد
open to question
<adj.>
U
مورد شک
direct objects
U
مورد
indirect objects
U
مورد
objecting
U
مورد
to make observations
[about]
[on]
U
نگریختن
[در مورد]
[به]
confutation
U
مورد تکذیب
noted
U
مورد ملاحظه
undue
U
ناروا بی مورد
taken
U
مورد قبول
taken
U
مورد تحسین
opportuneness
U
مورد مناسب
collector's item
U
مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
object of transaction
U
مورد معامله
received
U
مورد قبول
beloved
U
مورد علاقه
to make observations
[about]
[on]
U
اندیشیدن
[در مورد]
[به]
exploitation
[utilization]
U
مورد مصرف
usage
U
مورد مصرف
utilisation
[British]
U
مورد مصرف
utilization
U
مورد مصرف
savory
U
مورد پسند
schreber case
U
مورد شربر
sightly
U
مورد نظر
dubious
U
مورد شک مشکوک
under disccussion
U
مورد بحث
happy
[about]
<adj.>
U
خشنود
[در مورد]
expectative
U
مورد انتظار
laughing stock
U
مورد تمسخر
entitlements
U
مورد سزیدگی
entitlements
U
مورد استحقاق
entitlement
U
مورد سزیدگی
entitlement
U
مورد استحقاق
special case
U
مورد ویژه
unnecessary roughness
U
خشونت بی مورد
subject of hire
U
مورد اجاره
myrtaceae
U
تیره مورد
cases
U
مورد غلاف
cases
U
دعوی مورد
liable to prosecution
U
مورد تعقیب
dubitable
U
مورد شک مشکوک
case
U
دعوی مورد
case
U
مورد غلاف
myrtle
U
مورد سبز
usages
U
مورد استفاده
myrtle berry
U
مورد دانه
usage
U
مورد استفاده
utilized
U
مورد استفاده
savoury
U
مورد پسند
mytaceous
U
از تیره مورد
using
U
مورد مصرف
objcetionable
U
مورد ایراد
fishy
U
مورد تردید
As the case may be .
U
برحسب مورد( آن)
hold up
<idiom>
U
مورد هدف
case analysis
U
تحلیل مورد
in dispute
U
مورد بحث
undue
U
بی جهت بی مورد
case study
U
مورد پژوهی
case studies
U
مورد پژوهی
in no instance
U
در هیچ مورد
In this case ( instance) .
U
دراین مورد
requirement
U
مورد نیاز
involved
U
مورد بحث
neurasthenia
U
سر درد و حساسیت بی مورد
receptee
U
افراد مورد پذیرش
expectation value
U
مقدار مورد توقع
floor space occupied
U
فضای مورد نیاز
objective point
U
سمت مورد توجه
object point
U
سمت مورد توجه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com