Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
treaties
U
قرار داد پیمان نامه
treaty
U
قرار داد پیمان نامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
written agreement
U
موافقت نامه پیمان نامه
written contract
U
پیمان نامه
convention
U
پیمان نامه انجمن
conventions
U
پیمان نامه انجمن
brucsels treaty organization
U
سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
Lease (rental) agreement.
U
اجاره نامه (قرار داد اجاره )
concordat
U
پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
post script
U
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent
U
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparley
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts
U
بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
contract
U
پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
libeled
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
affidavits
U
شهادت نامه قسم نامه
certificate
U
رضایت نامه شهادت نامه
credential
U
گواهی نامه اعتبار نامه
certificates
U
رضایت نامه شهادت نامه
accent mark
U
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments
U
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment
U
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
posture
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
to a. letter
U
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy
U
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
surface mount technology
U
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error
U
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classifies
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
league
U
پیمان
agreement
U
پیمان
federating
U
هم پیمان
federates
U
هم پیمان
promises
U
پیمان
leagues
U
پیمان
confederates
U
هم پیمان
confederate
U
هم پیمان
promise
U
پیمان
lague
U
پیمان
federated
U
هم پیمان
in league
U
هم پیمان
hand
U
پیمان
handing
U
پیمان
testaments
U
پیمان
allying
U
هم پیمان
ally
U
هم پیمان
oaths
U
پیمان
oath
U
پیمان
acted
U
پیمان
vow
U
پیمان
allied
U
هم پیمان
testament
U
پیمان
pacts
U
پیمان
pact
U
پیمان
act
U
پیمان
troth
U
پیمان
vowed
U
پیمان
compact
U
پیمان
covenants
U
پیمان
deed of covenant
U
پیمان
covenant
U
پیمان
convenant
U
پیمان
treaty
U
پیمان
vows
U
پیمان
contract
U
پیمان
vowing
U
پیمان
treaties
U
پیمان
obstriction
U
پیمان
allegiant
U
هم پیمان
compacted
U
پیمان
agreements
U
پیمان
federate
U
هم پیمان
avow
U
پیمان
compacting
U
پیمان
avows
U
پیمان
compacts
U
پیمان
compaction
U
پیمان
avowing
U
پیمان
contractor
U
پیمان کار
offensive alliance
U
پیمان تهاجمی
contractors
U
پیمان کار
compacts
U
پیمان معاهده
compacted
U
پیمان معاهده
compacting
U
پیمان معاهده
nonaligned
U
ناهم پیمان
abjurer or abjuror
U
پیمان شکن
locarno treaty
U
پیمان لوکارنو
treason
U
پیمان شکنی
perfidy
U
پیمان شکنی
perfidiousness
U
پیمان شکنی
peace pact
U
پیمان صلح
violation
U
پیمان شکنی
abjuration
U
پیمان شکنی
affiance
U
پیمان ازدواج
handfast
U
پیمان عروسی
accords
U
مصالحه پیمان
concord
U
یکجوری پیمان
compact
U
پیمان معاهده
contract
U
: پیمان بستن
contract
U
کنترات پیمان .
perjured
U
پیمان شکن
accorded
U
مصالحه پیمان
covenants
U
پیمان بستن
covenant
U
پیمان بستن
accord
U
مصالحه پیمان
conspired
U
هم پیمان شدن
conspiring
U
هم پیمان شدن
conspires
U
هم پیمان شدن
warsaw treaty
U
پیمان ورشو
purchase notice agreements
U
پیمان خرید
faith
U
دین پیمان
to give ones faith
U
پیمان دادن
faiths
U
دین پیمان
to pawn one's word
U
پیمان بستن
tripartite pact
U
پیمان سه جانبه
conspire
U
هم پیمان شدن
warlock
U
پیمان شکن
dunkrik treaty
U
پیمان دونکرک
perfidious
U
پیمان شکن
reneger
U
پیمان شکن
renewal of the convention
U
تجدید پیمان
violaor
U
پیمان شکن
allied
U
کشورهای هم پیمان
Bilateral contract.
U
پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
allied headquarters
U
قرارگاه کشورهای هم پیمان
to stand in with any one
U
با کسی هم پیمان بودن
adhesion
U
الحاق دولتی به یک پیمان
pacific security pact
U
پیمان امنیت پاسفیک
capitulating
U
پیمان تسلیم بستن
pact of non aggression
U
پیمان عدم تجاوز
perjurious
U
ناشی از پیمان شکنی
confederacies
U
ایالات هم پیمان هم پیمانی
alliance
U
پیمان بین دول
alliances
U
پیمان بین دول
capitulate
U
پیمان تسلیم بستن
capitulated
U
پیمان تسلیم بستن
forswearing
U
پیمان شکنی یانقض
forswear
U
پیمان شکنی یانقض
perfidiously
U
ازروی پیمان شکنی
capitulates
U
پیمان تسلیم بستن
locarno treaty
U
پیمان منعقدبین المان
confederacy
U
ایالات هم پیمان هم پیمانی
quadruple pact
U
پیمان چهار جانبه
promise of marriage
U
قول یا پیمان عروسی
to forswear oneself
U
پیمان شکنی کردن
forswears
U
پیمان شکنی یانقض
forswore
U
پیمان شکنی کرد
cento
U
سازمان پیمان مرکزی
treaties
U
قرارداد پیمان نظامی
casus fofderis
U
سبب انعقاد پیمان
to fly away from an agreement
U
پیمان شکنی کردن
nato forces
U
نیروهای پیمان ناتو
casus fofderis
U
هدف انعقاد پیمان
pact
U
معاهده پیمان بستن
contractor plant
U
کارخانه پیمان کار
brian kellogg
U
پیمان بریان کلوگ
Old Testament
U
پیمان یا وصیت قدیم
to keep to one's word
U
درست پیمان بودن
pacts
U
معاهده پیمان بستن
treaty
U
قرارداد پیمان نظامی
to pledge one's word
U
قول یا پیمان دادن
breach of promise
U
شکستن پیمان ازدواج
contracting officer
U
افسر متصدی پیمان
countershaft
U
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
stipulating
U
پیمان بستن تصریح کردن
stipulates
U
پیمان بستن تصریح کردن
stipulate
U
پیمان بستن تصریح کردن
to enter into an agreement
U
پیمان یا قراردادی منعقد کردن
to strike hands
U
دست پیمان بهم دادن
they are sworn frends
U
با هم پیمان دوستی بسته اند
to plight oneself to a person
U
پیمان نامزدی با کسی بستن
to forfeit ones word
U
پیمان پکستن بدقول درامدن
leagues
U
هم پیمان شدن گروه ورزشی
accord
U
پیمان غیررسمی بین المللی
value cost contract
U
پیمان بستن با قیمتهای پایه
league
U
هم پیمان شدن گروه ورزشی
accords
U
پیمان غیررسمی بین المللی
north atlantic treaty organization (nato
U
سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
promises
U
قول دادن پیمان بستن
promise
U
قول دادن پیمان بستن
in treaty
U
مشغول مذاکره و عقد پیمان
accorded
U
پیمان غیررسمی بین المللی
to vow
U
عهد کردن
[پیمان دادن]
abjuratory
U
پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
to perform one's oromise
U
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
hagiographa
U
بخش سوم کتاب پیمان کهن
privity in contract
U
انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
recredential
U
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
handfast
U
دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
NATO
U
مخفف ناتو سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
covenantor
U
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com