English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
can U قدرت داشتن
canning U قدرت داشتن
cans U قدرت داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
radioactivity U قابلیت پخش امواج هستهای رادیواکتیویته داشتن قدرت تشعشع اتمی
Other Matches
empowered U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
creativeness U قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat U اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
radar discrimination U قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit U مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
powers U قدرت
powering U قدرت
powered U قدرت
capability U قدرت
strong-arm U قدرت
commanding U با قدرت
godown U قدرت
posse U قدرت
posses U قدرت
strong arm U قدرت
zing U قدرت
power U قدرت
strenght U قدرت
sovereignty U قدرت
energies U قدرت
strength U قدرت
nerve U قدرت
strengths U قدرت
energy U قدرت
tensions U قدرت
tension U قدرت
vigor U قدرت
vim U قدرت
vis U قدرت
power takeoff U قدرت
might U قدرت
authority U قدرت
forcing U قدرت
force U قدرت
vigour U قدرت
inauthoritative U بی قدرت
potency U قدرت
nerves U قدرت
abilities U قدرت
ability U قدرت
forces U قدرت
will power <idiom> U قدرت
stock-car U قدرت و دوام
stock-cars U قدرت و دوام
authoritarians U قدرت طلب
power failures U قطع قدرت
power failure U قطع قدرت
authoritarian U قدرت طلب
useful power U قدرت مفید
countervailing power U قدرت همسنگ
super power U ابر قدرت
rating plate U پلاک قدرت
receptivity U قدرت پذیرش
stock car U قدرت و دوام
monopoly power U قدرت انحصاری
creativity U قدرت ابداع
reflecting power U قدرت انعکاس
full U تمام قدرت
diagonal power U قدرت قطری
fullest U تمام قدرت
acidity U قدرت اسیدی
dielectric power U قدرت دی الکتریکی
authority figure U مظهر قدرت
staying power U طاقت قدرت
low power transistor U ترانزیستور با قدرت کم ترانزیستور کم قدرت
creativity U قدرت خلاقه
detection range U قدرت اکتشافی
conveying capacity U قدرت انتقال
rods U میله قدرت
rod U میله قدرت
authority U مرجع قدرت
on U در اوج قدرت
palgwe U فوق قدرت
damping power U قدرت میرایی
like a ton of bricks <idiom> U به شدت یا با قدرت
puissance U توان قدرت
power transmission U انتقال قدرت
power test U ازمون قدرت
bearing capacity U قدرت تحمل
almightiness U قدرت کامل
power supplay U منبع قدرت
power structure U ساخت قدرت
power stroke U مرحله قدرت
adhesive stress U قدرت چسبندگی
will-power U قدرت اراده
deglutition U قدرت بلع
purchasing power U قدرت خرید
prepotency U قدرت کامل
prepotence U قدرت کامل
authoritarianism U قدرت طلبی
cutting power U قدرت برش
power source U منبع قدرت
power outege U قطع قدرت
power consumption U مصرف قدرت
resolutions U قدرت تشخیص
power cable U کابل قدرت
resolution U قدرت تشخیص
will to power U قدرت خواهی
voltage source U منبع قدرت
pi accepting U قدرت پی پذیری
hands U قدرت توپگیری
world power U قدرت دنیوی
destructivity U قدرت تخریب
power loss U گمگشتگی قدرت
power loss U تلف قدرت
omnipotence U قدرت تام
power function U تابع قدرت
omnipotence U قدرت مطلق
power factor U ضریب قدرت
power distribution U پخش قدرت
power dissipation U اتلاف قدرت
world power U قدرت جهانی
cutting capacity U قدرت برش
sight U قدرت دید
powered U قدرت نیرو
economic power U قدرت اقتصادی
sea power U قدرت بحری
effective power U قدرت موثر
seapower U قدرت دریایی
emissive power U قدرت صدور
engine performance U قدرت موتور
engine power U قدرت موتور
economic potential U قدرت اقتصادی
cogency U قدرت عقیده
sights U قدرت دید
posse U قدرت قانونی
retentivity U قدرت نگهداری
saber rattling U قدرت نمایی
powering U قدرت نیرو
scattering power U قدرت پراکندگی
scepter U قدرت یا اقتدارسلطنتی
circuit breaking capacity U قدرت قطع
accelerating power U قدرت شتاب
power U قدرت نیرو
absorption power U قدرت جذب
superpower U ابر قدرت
the finger of god U قدرت خدا
firepower U قدرت شلیک
detectability U قدرت اشکارسازی
fire power U قدرت اتش
fire power U قدرت تیراندازی
bond strength U قدرت پیوند
generator output U قدرت مولد
dynamism U قدرت تحرک
superpowers U ابر قدرت
great power U کشور با قدرت
absorbency U قدرت جذب
explosive energy U قدرت انفجار
social power U قدرت اجتماعی
explosive force U قدرت انفجار
source of power U منبع قدرت
strenght U قدرت شدت
fasces U قدرت مجازات
benumb U بی قدرت کردن
gripping power U قدرت مهارکنندگی
fluxing power U قدرت سیلان
authority symbol U نماد قدرت
high power transistor U ترانزیستور قدرت
high power transformer U ترانسفورماتور قدرت
heavens U قدرت پروردگار
heaven U قدرت پروردگار
enterprises U قدرت اقدام
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com