English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
allow U پذیرفتن اعطاء کردن
listen U پذیرفتن استماع کردن
listened U پذیرفتن استماع کردن
listening U پذیرفتن استماع کردن
allowing U پذیرفتن اعطاء کردن
allows U پذیرفتن اعطاء کردن
listens U پذیرفتن استماع کردن
eat humble pie <idiom> U پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
admits U بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admitting U بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
bosom U بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
bosoms U بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
entertained U قبول کردن
accepts U قبول کردن
accord U قبول کردن
pass U قبول کردن
honouring U قبول کردن
adopting U قبول کردن
honours U قبول کردن
accords U قبول کردن
adopt U قبول کردن
adhibit U قبول کردن
passed U قبول کردن
honoured U قبول کردن
to take in U قبول کردن
accept U قبول کردن
entertain U قبول کردن
accorded U قبول کردن
entertains U قبول کردن
adopts U قبول کردن
honored U قبول کردن
honoring U قبول کردن
honors U قبول کردن
honour U قبول کردن
passes U قبول کردن
admits U قبول کردن
admit U قبول کردن
accepting U قبول کردن
admitting U قبول کردن
acceptance of goods U قبول کردن کالا
take to <idiom> U سریعا قبول کردن
honoured U یاحوالهای را قبول کردن
honouring U یاحوالهای را قبول کردن
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
accepts U پسندیدن قبول کردن
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
honored U یاحوالهای را قبول کردن
honour U یاحوالهای را قبول کردن
honors U یاحوالهای را قبول کردن
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
honoring U یاحوالهای را قبول کردن
disapprove U قبول نکردن رد کردن
disapproves U قبول نکردن رد کردن
honours U یاحوالهای را قبول کردن
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
to incur a risk U ریسکی را قبول کردن
accepting U پسندیدن قبول کردن
keep an appointment U قبول کردن قرار ملاقات
pass U تصویب کردن قبول شدن
passes U تصویب کردن قبول شدن
vicarious U به نیابت قبول کردن جانشین
passed U تصویب کردن قبول شدن
shell out U هزینه چیزی را قبول کردن
To adopt a child ( an infant ) . U کودکی را بفرزندی قبول کردن
refuse U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
adopts U قبول کردن اتخاذ کردن
adopting U قبول کردن اتخاذ کردن
ratifies U قبول کردن تصویب کردن
ratified U قبول کردن تصویب کردن
ratifying U قبول کردن تصویب کردن
ratify U قبول کردن تصویب کردن
pooler U وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
allows U پذیرفتن
embrace U پذیرفتن
admit U پذیرفتن
allowing U پذیرفتن
allow U پذیرفتن
vouchsafed U پذیرفتن
vouchsafe U پذیرفتن
accept U پذیرفتن
embracing U پذیرفتن
embraces U پذیرفتن
accepting U پذیرفتن
to take in U پذیرفتن
embraced U پذیرفتن
vouchsafes U پذیرفتن
admits U پذیرفتن
admitting U پذیرفتن
take in U پذیرفتن
accepts U پذیرفتن
hear U پذیرفتن
take by storm <idiom> U پذیرفتن
vouchsafing U پذیرفتن
hears U پذیرفتن
deigning U لطفا پذیرفتن
hearken U بگوش دل پذیرفتن
acceptance of goods U پذیرفتن کالا
risked U پذیرفتن خطر
snap up U بیدرنگ پذیرفتن
co opt U بهمکاری پذیرفتن
receive U رسیدن پذیرفتن
to run away with U باشتاب پذیرفتن
deign U لطفا پذیرفتن
acculturate U فرهنگ پذیرفتن
co-opt U بهمکاری پذیرفتن
adopt U به فرزندی پذیرفتن
co-opted U بهمکاری پذیرفتن
risk U پذیرفتن خطر
risking U پذیرفتن خطر
deigns U لطفا پذیرفتن
stretch a point <idiom> U اتفاقی پذیرفتن
adoption U به فرزندی پذیرفتن
deigned U لطفا پذیرفتن
co-opts U بهمکاری پذیرفتن
filiate U بفرزندی پذیرفتن
adopts U به فرزندی پذیرفتن
to snatch at U باشتیاق پذیرفتن
receives U رسیدن پذیرفتن
adopting U به فرزندی پذیرفتن
co-opting U بهمکاری پذیرفتن
honor U پذیرفتن برات
risks U پذیرفتن خطر
westernizing U تمدن غربی را پذیرفتن
pig in a poke <idiom> U چشم بسته پذیرفتن
westernizes U تمدن غربی را پذیرفتن
co option U پذیرفتن بعنوان همکار
to accept a job U کاری [شغلی] را پذیرفتن
to snap at an invitation U دعوتی را فورا پذیرفتن
to take a bet U پذیرفتن گرویا شرط
co opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
affiliating U به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliates U به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliated U به فرزندی پذیرفتن مربوط
adopts U درمیان خود پذیرفتن
co-opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
affiliate U به فرزندی پذیرفتن مربوط
co optation U پذیرفتن بعنوان همکار
westernised U تمدن غربی را پذیرفتن
to grant an application U درخواست نامه ای را پذیرفتن
co-opts U بعنوان همقطار پذیرفتن
westernises U تمدن غربی را پذیرفتن
to toe the line U برنامه حزبی را پذیرفتن
westernized U تمدن غربی را پذیرفتن
adopt U درمیان خود پذیرفتن
westernize U تمدن غربی را پذیرفتن
adhibit U ترتیب دادن پذیرفتن
adopting U درمیان خود پذیرفتن
westernising U تمدن غربی را پذیرفتن
co-opted U بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting U بعنوان همقطار پذیرفتن
naturalize U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
judaize U اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
to accept this token of my esteem U پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
take U پذیرفتن موثر واقع شدن
takes U پذیرفتن موثر واقع شدن
strike out <idiom> U رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to take the fall for somebody U مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
face up to <idiom> U پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
to take the fall [American English] U مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
acquisitions U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisition U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
to snap up U بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
to bite the bullet <idiom> U پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
accept as true U گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
to overtax oneself U بیش از ظرفیت خود مسئولیتی [کاری] پذیرفتن
To accpt the consequences . to face the music . U پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
communication U بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
billeting U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
to carry a motion by acclamation U درخواستی [رأیی] را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billeted U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billet U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
declare U پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declares U پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declaring U پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
acknowledgment U قبول
acceptance U قبول
compliance U قبول
admission U قبول
intromission U قبول
reception U قبول
receptions U قبول
admissions U قبول
adoption U قبول
imprimatur U قبول
acceptances U قبول
acknowladgement of debt U قبول بدهی
offer and acceptance U ایجاب و قبول
embracement U قبول اتخاذ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com