English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
drop by the wayside <idiom> U قبل از اتمام کار ،ویران شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ultimata U اتمام حجت
ultimatum U اتمام حجت
ultimatums U اتمام حجت
goal U 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goals U 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
phase-out U اتمام یک سری
fulfilment U اتمام
material U مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
materials U مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
return U آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
returned U آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
returning U آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
returns U آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
accomplishment U اتمام
print U پس از اتمام کار جاری
printed U پس از اتمام کار جاری
prints U پس از اتمام کار جاری
overhead U مقدار پردازش مورد نیازبرای اتمام یک کار معین بالاسری
completion U اتمام
end U توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
ended U توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
ends U توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
cleco fastener U وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
compietion U اتمام
completion code U رمز اتمام
engineered performance U زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
exhaust bin level U اتمام موجودی
finalization U اتمام
hole in one U اتمام یک بخش با یک ضربه
last word U اتمام حجت
parent program U در حین اجرا. مراحل اصلی که به برنامه پدر بر می گردد پس از اتمام کار برنامه فرزند
permanent structures U به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
sockdolager U اتمام حجت جواب
sockdologer U اتمام حجت جواب
supplementation U اتمام
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
cord yarn U نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
filikli U [نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
loop pile U پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
move of pattern U [وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
plaiting U [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
post knotting U پشت زنی [تعویض گره ها بعد از اتمام فرش] [گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.]
selvage U شیرازه فرش [اتمام لبه های طولی فرش با اضافه مخ پود به روش های مختلف جهت محکم شدن و تزئین]
to be over something U به اتمام رساندن چیزی
to phase out something U اتمام یک سری
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
Other Matches
in a ruined condition U ویران
ravager U ویران گر
subversive U ویران
desolate <adj.> U ویران
subversives U ویران
galley west U ویران
desolator U ویران گر
dilapidated U ویران
desolater U ویران گر
ruined U ویران
deserted <adj.> U ویران
wastry U ویران
ruinous U ویران
wastery U ویران
bleak <adj.> U ویران
barren <adj.> U ویران
blasted [uninhabitable] <adj.> U ویران
tear down <idiom> U ویران کردن
devastator U ویران کننده
to lay in ruin U ویران کردن
to fall to decay U ویران شدن
to make havoc of U ویران کردن
to play havoc among U ویران کردن
to pull down U ویران کردن
ruinate U ویران کردن
lay waste U ویران کردن
do in <idiom> U ویران کردن
eat away <idiom> U ویران کردن
give way <idiom> U ویران شدن
to lie in ruin U ویران بودن
make havoc with U ویران کردن
harrier U ویران کننده
raze U ویران کردن
razing U ویران کردن
razes U ویران کردن
demolishes U ویران کردن
demolishing U ویران کردن
razed U ویران کردن
gaunt U ویران کردن
havoc U ویران کردن
throws U ویران کردن
throwing U ویران کردن
throw U ویران کردن
devastate U ویران کردن
demolished U ویران کردن
demolish U ویران کردن
harry U ویران کردن
ravage U ویران کردن
ravages U ویران کردن
ravaging U ویران کردن
ravaged U ویران کردن
harried U ویران کردن
harries U ویران کردن
rubble U ویران کردن
harrying U ویران کردن
desolate U ویران کردن
devastates U ویران کردن
wrack U ویران شدن
demolitions U ویران سازی انهدام
demolition U ویران سازی انهدام
fall U افتادن ویران شدن
fordo U کشتن ویران ساختن
foredo U کشتن ویران ساختن
ravaging U ویران یا غارت کردن
unbuild U بکلی ویران کردن
to be toast [American E] <idiom> U ویران شدن [کسی]
raze or rase U پاک ویران کردن
ravaged U ویران یا غارت کردن
ravage U ویران یا غارت کردن
desolately U بطور ویران یا پریشان
to lay waste U ویران یا غارت کردن
ravages U ویران یا غارت کردن
destroys U ویران کردن نابود ساختن
destroying U ویران کردن نابود ساختن
knockouts U ویران کردن ضربت قاطع
knockout U ویران کردن ضربت قاطع
utterly tuined U یکسر ویران پاک خراب
destroy U ویران کردن نابود ساختن
vandalising U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalised U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
iconoclastic U مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی
vandalize U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalises U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalized U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalizing U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalizes U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
done for <idiom> U ویران کردن ،به حالت نزار درآمدن
hunnish U دارای خوی ویران سازی و غارت گری
wrecks U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecking U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wreck U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
to tumble in ruin U خراب شدن ویران شدن فرو ریختن
desolater U ویران کننده متروک کننده
desolator U ویران کننده متروک کننده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com