English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
procedural law U قانون شکلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
Other Matches
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
isodimorphism U هم دو شکلی
trimorphous U سه شکلی
for love or money <idiom> U به هر شکلی
trimorphism U سه شکلی
amorphism U بی شکلی
distortion U کج شکلی
distortions U کج شکلی
monotropy U تک شکلی
informity U بی شکلی
formlessness U بی شکلی
unification U یک شکلی
dimorphism U دو شکلی
triform U سه شکلی
conformity U هم شکلی
deformation U بد شکلی
canons U قانون کلی قانون شرع
say's law U قانون سی . براساس این قانون
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
canon U قانون کلی قانون شرع
form utility U مطلوبیت شکلی
allotriomorphism U چند شکلی
(the) size of it <idiom> U به شکلی که است
allotropism U چند شکلی
judgment on technicalities U حکم شکلی
judgment on procedural matters U حکم شکلی
isodimorphism U تقارن دو شکلی
allotropy U چند شکلی
deformation U دگر شکلی
unification U یگانگی یک شکلی
trial on procedural matters U رسیدگی شکلی
trial on technicalities U رسیدگی شکلی
multiform U چند شکلی
trimorph U سه شکلی سه وجهی
figural openness U گشودگی شکلی
figural aftereffect U رد حسی شکلی
modal dispersion U شکلی از پراکندگی پالس ها
crystal allotropy U چند شکلی بلور
triskelion U شکلی مرکب از سه پره یا سه انشعاب
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
figurine algebraic notation U ثبت جبری و شکلی حرکات شطرنج
baluster-side U [شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
isodimorphism U تقارن و هم شکلی بین دو چیز دوشکل
triskele U شکلی مرکب ازسه پره یا سه انشعاب
guard cell U یکی از دو سلول لوبیایی شکلی که منافذ
right out <idiom> U به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
quincunx U شکلی دارای پنج واحد یا نفش یکجور
streamline U دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
foreshortening U نمایش خطوط واقعی شکلی بصورت کوچک تر
pleomorphic U چند شکلی دارای اشکال وصور مختلف
streamlines U دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
streamlining U دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
chart U شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند
charts U شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند
charted U شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند
charting U شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند
What does he look like? U او [مرد] چه شکلی به نظر می آید؟ [شکل ظاهری]
trommel U غربال سیمی استوانه شکلی مخصوص سنگ معدن
humeral veil U پارچه مستطیل شکلی که کشیشان بر روی شانه می اندازند
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
charted U شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
chart U شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
pausal form U دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
charts U شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
charting U شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
bravo, pattern U شکلی که حرارت سنج اب درعمق کمتر از 001 فاتوم نشان میدهد
dentil-band U [بخش مستطیلی شکلی از لایه ی گچ بری شده در قسمتی از پیشانی سرستون]
bracket U رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
vertical diagraph U شکلی از سیستم رمز دو حرفی است که یک حرف بالا و یکی پایین نوشته میشود
stratus U لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
phillips curve U شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
acrostolium U [قسمتی از دماغه کشتی در ناو جنگی باستان مه معمولا مدور، مارپیچ یا شکلی شبیه حیوانات داشته است.]
cable drum U قرقره استوانه شکلی که کابل کنترل به دور ان پیچیده شده و مقدار کابلی که با هرچرخش دسته حرکت میکند راافزایش میدهد
charts U شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
load module U یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
charting U شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
chart U شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charted U شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
polymorph U عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
shapes U قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن
shape U قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن
the long arm of the law U دست قانون [دست قدرتمند قانون]
whisker U کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است
law of constant heat sumation U قانون هس
act U قانون
lex U قانون
edicts U قانون
law U قانون
regardless of the law U به قانون
legal U قانون
acted U قانون
regulation U قانون
legislation U قانون
laws U قانون
enacment U قانون
statute U قانون
canons U قانون
edict U قانون
nisi U قانون
hess's law U قانون هس
canon U قانون
rule U قانون
statutes U قانون
code U قانون
kanoon U قانون
make law U وضع قانون
reflection law U قانون بازتاب
lawmaker U قانون گزار
lawbreaker U قانون شکن
law of gravitation U قانون گرانش
law of induced current U قانون لنتس
law of frequency U قانون بسامد
law of demand U قانون تقاضا
law of use U قانون استعمال
law of nations U قانون ملل
law of readiness U قانون امادگی
lenz' law U قانون لنز
law of recency U قانون تاخر
lextalionis U قانون قصاص
legist U قانون دان
legislatrix U قانون گذار زن
law of reflection U قانون بازتاب
lenz's law U قانون لنتس
law of scarcity U قانون کمیابی
legiskative U قانون گذار
left hand rule U قانون دست چپ
legislatress U قانون گذار زن
law of primacy U قانون تقدم
law of progression U قانون پیشروی
law of election U قانون انتخابات
economic law U قانون اقتصادی
graham's law U قانون گراهام
gresham's law U قانون گرشام
greshams law U قانون گرشام
hauy law U قانون هوی
hook's law U قانون هوک
hubble law U قانون هابل
ignorance of law U جهل به قانون
insolvent law U قانون درماندگی
insolvent law U قانون اعسار
introduce law U انشاء قانون
islamic law U قانون شرع
governing law U قانون حاکم
gay lussac's law U قانون گیلوساک
gas laws U قانون گاز
einstein's law U قانون اینشتاین
employment act U قانون اشتغال
enactment of law U وضع قانون
enactor U واضع قانون
engel's law U قانون انگل
engels law U قانون انگل
extralegal U ماورای قانون
faraday's law U قانون فاراده
fechner's law U قانون فخنر
five second rule U قانون 5 ثانیه
game law U قانون شکار
jachson's law U قانون جکسون
joiting law U قانون ژول
law breaker U قانون شکن
law fallen into desuetude U قانون متروک
law merchant U قانون تجارت
law of advantage U قانون امتیاز
law of analogy U قانون تمثیل
law of causation U قانون علیت
law of clouser U قانون بستار
ohm's law U قانون اهم
law of complimentarity U قانون مکملیت
law of contiguity U قانون مجاورت
law of contract U قانون قرارداد
law abidingness U پیروی قانون
laplace's law U قانون لاپلاس
joule's law U قانون ژول
jurisconsult U قانون دان
jurisprudent U قانون دان
juristic U قانون دان
labour act U قانون کار
labour code U قانون کار
faraday's law U قانون فارادی
labour law U قانون کار
lambert law U قانون لامبرت
law of effect U قانون اثر
cl U قانون مدون
plaintiff U خواهان [قانون]
complainant [British E] U خواهان [قانون]
pursuer [Scottish English] U خواهان [قانون]
claimant [arbitration proceedings] U خواهان [قانون]
petitioner [divorce proceedings] U خواهان [قانون]
Under the protection of the law. U درپناه قانون
brush with the law <idiom> U درگیری با قانون
to the letter <idiom> U طبق قانون
complainant [British E] U مدعی [قانون]
plaintiff U شاکی [قانون]
complainant [British E] U شاکی [قانون]
pursuer [Scottish English] U شاکی [قانون]
It's a rule that ... U قانون است که ...
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com