English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
barrator U قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
corrupted U معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupt U معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupting U معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupts U معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
He is open to bribery. U اهل رشوه (رشوه گیری) است
corrupting U رشوه دادن رشوه خوار
corrupts U رشوه دادن رشوه خوار
corrupted U رشوه دادن رشوه خوار
corrupt U رشوه دادن رشوه خوار
manure U رشوه
payola U رشوه
bribes U رشوه
gifts and favours U رشوه
palmoil U رشوه
bribing U رشوه
bribe U رشوه
blackmailed U رشوه
blackmailing U رشوه
blackmails U رشوه
corruption U رشوه
boodle U رشوه
backhander U رشوه
bodle U رشوه
bribery U رشوه
baksheesh U رشوه
blackmail U رشوه
the golden U رشوه
bribed U رشوه
bribee U رشوه گیرنده
pay-off <idiom> U رشوه دادن
kickback <idiom> U رشوه دادن
briber U رشوه دهنده
bribable U رشوه گیر
corruptible U رشوه گیر
bribed U رشوه دادن
pull strings <idiom> U رشوه دادن
venality U رشوه گیری
bribery U رشوه خورای
bribery U رشوه دادن
superi or to bribery U رشوه با ارتشا
tamper with U رشوه دادن
clean fingered U رشوه نگرفته
corruptness U رشوه خواری
cottuptness U رشوه خواری
bribery U رشوه خواری
bribe U رشوه دادن
to get at U رشوه دادن
get at U رشوه دادن
give a bribe to U رشوه دادن به
tamper U رشوه دادن
receive a bribe U رشوه گرفتن
bribes U رشوه دادن
barrator U رشوه خوار
itchless U رشوه نخور
corruption U رشوه خواری
bribing U رشوه دادن
bribing U تطمیع کردن رشوه
itching palm U دست رشوه گیر
corruptible U رشوه خوار مرتشی
superi or to bribery U رشوه یا ارتشا مستغنی
buy over U با رشوه راضی کردن
bribe U تطمیع کردن رشوه
venal U فروتن رشوه خوار
rake off U رشوه یا پول غیرمشروع
the judgewas corrupted U داور به رشوه تطییع شد
rake-off U رشوه یا پول غیرمشروع
to oil one's hand U به کسی رشوه دادن
palms U کش رفتن رشوه دادن
palm U کش رفتن رشوه دادن
bribable U قابل رشوه بودن
bribed U تطمیع کردن رشوه
bribes U تطمیع کردن رشوه
greased U چرب کردن رشوه دادن
grease U چرب کردن رشوه دادن
bribe U رشوه پردازی پرداخت نامشروع
greasing U چرب کردن رشوه دادن
bribery U رشوه خواری پاره ستانی
bribes U رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribing U رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribed U رشوه پردازی پرداخت نامشروع
embracery U اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
To oil someones palm. U سبیل کسی را چرب کردن ( رشوه دادن )
He is a corrupt official . U مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
incorruptibly U با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
Every man has his price . U هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
treating U جمع اوری اراء با رشوه یا غذا و مشروب دادن به رای دهندگان
slush funds U بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush fund U بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
muck rack U کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
shipmaster U رئیس کشتی
mat chairman U رئیس تشک کشتی
figure head مجسمه ای که بر دماغه کشتی نصب میکنند [رئیس پوشالی]
curatorial U نگهبان یامتصدی کتابخانه یاموزه
arrest of judgment U سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general U رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
topgallant U سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
the d. take him U بلا بگیرد
to burn the food U بگذارند غذا ته بگیرد
he has raving mad U بودکه کسی جلواورانمیتوانست بگیرد
He muddles the water to catch fish . <proverb> U آب را گل آلود مى کند ماهى بگیرد .
cartful U انچه دریک گاری جا بگیرد
water bath U دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
double boiler U دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
confidence level U احتمالی که یک عدد در محدوده قرار بگیرد
water quench U دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
complete substitution U وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
waterbath U دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
bain-marie U دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
counter check U چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
alternatives U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
trundle bed U تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
alternative U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
CB U رادیوی موج کوتاه که میتواند این امواج را بگیرد
diaper pattern U طرح گل و بلبل تکراری [بطوری که کل متن فرش را در بر بگیرد.]
scuppered U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest U صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia U وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line U خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
hawse U سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship U کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
gunroom U مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
lazar housek U عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
waterline U خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
supercargo U نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
keel U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation U بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
dan runner U کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
bill of health U گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
You cannot make a silk purse out of a sows ear . <proverb> U هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
pretorian U قاضی
bencher U قاضی
judges U قاضی
recusatio judicis U رد قاضی
magistracy U قاضی
cadi U قاضی
judge U قاضی
pretor U قاضی
kadi or kadee U قاضی
judging U قاضی
judged U قاضی
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout U جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
betterment U خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
arbitrator U قاضی تحکیم
arbitrators U قاضی تحکیم
Chief Justices U قاضی اعظم
judging U قاضی دادرس
Chief Justice U قاضی اعظم
personal knowledge of the judge U علم قاضی
interrogators U قاضی تحقیق
chaplains U قاضی عسگر
holy joe U قاضی عسکر
chaplain U قاضی عسگر
Chief Justices U قاضی القضات
judged U قاضی دادرس
judge advocate U قاضی عسکر
examinating magistrate U قاضی تحقیق
judicial interrogator U قاضی تحقیق
examing magistrate U قاضی تحقیق
arbiters U قاضی داور
provost marshal U قاضی نظامی
judges U قاضی دادرس
the chief justice U قاضی القضات
arbiter U قاضی داور
judge U قاضی دادرس
padre U قاضی عسکر
interrogator U قاضی تحقیق
Chief Justice U قاضی القضات
padres U قاضی عسکر
stylists U قاضی سلیقه
stylist U قاضی سلیقه
before the jvdges U در حضور قاضی
Justices of the Peace U قاضی صلحیه
Justice of the Peace U قاضی صلحیه
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> U او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
regional breakpoint U نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
to reckon with out one's host U تنها به قاضی رفتن
Soc U اصل استقلال قاضی
coram judice U در حضور قاضی اصاع
magistrate U قاضی دادگاه جنحه
king's counsel U قاضی دادگاه پادشاه
magistrates U قاضی دادگاه جنحه
samson U قاضی قدیم اسرائیل
county magestrate U قاضی دادگاه استان
windjammer U یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
When we get this project off the ground we can relax. U وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
to bring somebody before the judge U کسی را در حضور قاضی آوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com