English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
arbitrable U قابل داوری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
justiceship U داوری
judgments U داوری
arbitration U داوری
judgements U داوری
umpirage U داوری
adjudication U داوری
judgement U داوری
umpired U حکمیت داوری
umpire U حکمیت داوری
umpires U داوری کردن
umpireship U داوری حکمیت
umpires U حکمیت داوری
arbiters U داوری کردن
umpire U داوری کردن
arbiter U داوری کردن
umpired U داوری کردن
judgements U دادرسی داوری
judgment U داوری دادرسی
arbitral tribunal U دیوان داوری
arbitral award U رای داوری
arbitrage U داوری کردن
value judgment U داوری ارزشی
arbitrated U داوری کردن
arbitrate U داوری کردن
adjudge داوری کردن
prejudice U پیش داوری
tribunal of arbitration U دیوان داوری
arbitration award U رای داوری
arbitration committee U کمیته داوری
misjudging U بد داوری کردن
misjudged U بد داوری کردن
misjudges U بد داوری کردن
misjudge U بد داوری کردن
vermifuge U داوری ضد کرم
frames of reference U چهارچوب داوری
arbitrating U داوری کردن
arbitrates U داوری کردن
ad hoc arbitration U داوری موردی
judgments U دادرسی داوری
arbitration clause U شرط داوری
judge U داوری کردن
adjudicates U داوری کردن
referees U داوری کردن
refereeing U داوری کردن
refereed U داوری کردن
referee U داوری کردن
adjudicating U داوری کردن
judgement day U روز داوری
appeal to arbitration U توسل به داوری
frame of reference U چهارچوب داوری
jurisdiction clause U شرط داوری
judging U داوری کردن
judges U داوری کردن
judged U داوری کردن
adjudicated U داوری کردن
umpiring U داوری کردن
umpiring U حکمیت داوری
infatuated U دارای داوری بد
prejudices U پیش داوری
agreement of arbitration U قرارداد داوری
adjudicate U داوری کردن
the great inquest U روز داوری
judgement U دادرسی داوری
d. of judgment U روز داوری
awarding U حکم هیات داوری
to put to the issue U در معرض داوری گذاشتن
decisions U حکم دادگاه داوری
judicial U قطعی داوری کننده
awards U حکم هیات داوری
arbitrate U به داوری ارجاع کردن
to hold the scales even U عادلانه داوری کردن
award U حکم هیات داوری
umpires U داوری عملیات بازرس
umpired U داوری عملیات بازرس
decision U حکم دادگاه داوری
awarded U حکم هیات داوری
prejudging U پیش داوری کردن
prejudges U پیش داوری کردن
prejudged U پیش داوری کردن
prejudge U پیش داوری کردن
he judged impartially U بیطرفانه داوری کرد
arbitrating U به داوری ارجاع کردن
minaei U از اصطلاحات داوری کاراته
you do me injustice U در حق من درست داوری نمیکنید
arbitrated U به داوری ارجاع کردن
arbitrates U به داوری ارجاع کردن
umpire U داوری عملیات بازرس
reference U ارجاع امر به داوری
references U ارجاع امر به داوری
umpiring U داوری عملیات بازرس
arbitration agreement U موافقت نامه داوری
judge U داوری کردن فتوی دادن
judges U داوری کردن فتوی دادن
judged U داوری کردن فتوی دادن
judging U داوری کردن فتوی دادن
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
which diffrence shall be settled only by U ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
permanent court of international arbitra U دیوان دایمی داوری بین المللی
coram non judice U درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
referee in case of need U داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
achievable U قابل وصول قابل تفریق
sensible U قابل درک قابل رویت
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
petty jury U هیئت داوری هیئت قضات
adjudged U داوری کردن محکوم کردن
doomsday U روز قیامت روز داوری
adjudging U داوری کردن محکوم کردن
adjudges U داوری کردن محکوم کردن
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
judges U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable U قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar U سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
ablest U قابل
apt U قابل
dissoluble U قابل حل
solvable U قابل حل
thorough paced U قابل
able U قابل
qualified U قابل
soluble U قابل حل
capable U قابل
acceptor U قابل
abler U قابل
good U قابل
sensible U قابل حس
incapable U نا قابل
macroscopic U قابل رویت
moot U قابل بحث
machinable U قابل تراش
maintainable U قابل نگاهداری
enforceable U قابل اجرا
drinkable U قابل اشامیدن
remittable U قابل پرداخت
enforceable U قابل اجراء
reimbursable U قابل پرداخت
digestible U قابل هضم
refractile U قابل انکسار
discernible U قابل تشخیص
medicable U قابل معالجه
discernible U قابل تمیز
merchantable U قابل معامله
reflexible U قابل انعکاس
merchantable U قابل فروش
mibeable U قابل استخراج
minable U قابل استخراج
refillable U قابل تعویض
refrangible U قابل انکسار
mentionable U قابل ذکر
registrable U قابل ثبت
meltable U قابل ذوب
objectionable U قابل اعتراض
selective U قابل انتخاب
mobilizable U قابل تجهیز
regulable U قابل تعدیل
redeemable U قابل ابتیاع
mistakable U قابل اشتباه
liveable U قابل زندگی
selectively U قابل انتخاب
substitutable U قابل تعویض
regrettable U قابل تاسف
replaceable U قابل تعویض
justiciable U قابل دادرسی
kenspeckle U قابل شناسایی
leviable U قابل تحمیل
licensable U قابل اجازه
repeatable U قابل تکرار
limit of inflammability U حد قابل اشتعال
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com