English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
subdividable U قابل تقسیم بچند بخش بخشیزه پذیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subdivider U تقسیم کننده باجزاء فرعی بخشیزه گر
polychotomous U تقسیم شده بچند قسمت
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
segmentation U تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
sector U تقسیم دیسک به شیارهای آدرس پذیر
sectors U تقسیم دیسک به شیارهای آدرس پذیر
divisible U قابل تقسیم
dividable U قابل تقسیم
indivisible U غیر قابل تقسیم
divisibly U بطور قابل تقسیم
indivisibility U غیر قابل تقسیم بودن
miscible U قابل اختلاط حل پذیر
pracitcable U قابل اجرا صورت پذیر
pardoable U امرزش پذیر قابل بخشش
divisible U قابل قسمت بخش پذیر
propitiable U قابل تسکین استمالت پذیر
dependable U قابل اعتماد توکل پذیر
hereditable U قابل توارث وارثت پذیر
commutable U دگرگونی پذیر قابل تبدیل
ductile U قابل انبساط شکل پذیر
filterable U قابل پالایش تصفیه پذیر
filtrable U قابل پالایش تصفیه پذیر
reproducible U قابل تولید مجدد تجدید پذیر
inelastic U غیر قابل انعطاف تغییر نا پذیر
imparity U غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
bondable U قابل تبدیل به اوراق قرضه وثیقه پذیر
transpirable U قابل ترشح فاش شدنی رخنه پذیر
interleaving U تقسیم فضای ذخیره سازی به قسمتهایی به طوری که هر یک جداگانه قابل دستیابی اند
carriers U حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
carrier U حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
subdivisions U بخشیزه
subdivision U بخشیزه
segments U تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
segment U تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
partition U تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partitions U تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
subdivides U بخشیزه کردن
subdividing U بخشیزه کردن
subdivided U بخشیزه کردن
subdivide U بخشیزه کردن
partitions U تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
partition U تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
polyglot U متکلم بچند زبان
departmentalize U بچند قسمت کردن
polyglots U متکلم بچند زبان
polyandrous U چند شوهره وابسته بچند شوهر
monolater U قائل بچند خداو پرستنده یکی
polyandric U چند شوهره وابسته بچند شوهر
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
allotrope U جسمی که مستعدتبدیل بچند صورت یا ماده باشد
cards U فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
card U فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
postscript U زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
postscripts U زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
exhaustable resources U منابع پایان پذیر منابع طبیعی که میزان عرضه انها ثابت بوده و قابل جایگزینی نمیباشدمانند نفت سنگ اهن
plastic U تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
shapable U شکل پذیر قابل شکل گیری
fragmentation U حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
programmable read only memory U حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
ducks and drakes U پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
duck and drake U پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
inferrible U قابل استنتاج استنتاج پذیر
inferable U قابل استنتاج استنتاج پذیر
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
mixable U امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendable U تفوق پذیر فراز پذیر
educatable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
reparable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
repairable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendible U تفوق پذیر فراز پذیر
educable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
adaptable organism U موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
sensible U قابل درک قابل رویت
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
achievable U قابل وصول قابل تفریق
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
admensuration U تقسیم
divisions U تقسیم
division U تقسیم
allocate U تقسیم
dealing U تقسیم
distribution U تقسیم
cleavages U تقسیم
cleavage U تقسیم
distributions U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
allocating U تقسیم
allocates U تقسیم
allotments U تقسیم
dispensation U تقسیم
repartition U تقسیم
sharing U تقسیم
branch U تقسیم
branches U تقسیم
dispensations U تقسیم
allotment U تقسیم
apportionment U تقسیم
admeasurement U تقسیم
frequency distribution U تقسیم فرکانس
sortition U تقسیم با قرعه
subdivisions U تقسیم مجدد
frequency division U تقسیم فرکانس
subdivision U تقسیم مجدد
administers U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
sharing the market U تقسیم بازار
distribute U تقسیم کردن
indistributable U تقسیم نشدنی
dividing U تقسیم بندی
dichotomy U تقسیم به دو بخش
administer U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
frequency domulipliction U تقسیم فرکانس
division of labour U تقسیم کار
dichotomies U تقسیم به دو بخش
frequency alloment U تقسیم فرکانس
administering U تقسیم کردن
divisions of labour U تقسیم کار
short division U تقسیم باختصار
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
hyphenation U تقسیم کلمه
regionalism U تقسیم کشوربنواحی
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
line graduation U تقسیم بندی خط
quartile U تقسیم شده به 4/3و 4/1
allotment U پخش تقسیم
allotments U پخش تقسیم
division U تقسیم [ریاضی]
partition function U تابع تقسیم
separate U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
junction boxes U جعبه تقسیم
junction box U جعبه تقسیم
partings U تقسیم تجزیه
parting U تقسیم تجزیه
o o line U خط تقسیم دیدبانی
divides U تقسیم کردن
division sign U نماد تقسیم
intersects U تقسیم کردن
to share out U تقسیم کردن
zeradivide U تقسیم بر صفر
load distribution U تقسیم بار
water point U نقطه تقسیم اب
severability U قابلیت تقسیم
compartment U تقسیم کردن
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
divide U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
scissor U قطع تقسیم
meiosis U تقسیم سلولی
meiosis U تقسیم کاهشی
market segmentation U تقسیم بازار
intersect U تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
compart U تقسیم کردن
demultiplexer U تقسیم کننده
aminister U تقسیم کردن
distribution of the estate U تقسیم ترکه
distribution pannel U تابلوی تقسیم
divide exception U استثناء تقسیم
delay allowance U زمان تقسیم
divide exception U خطای تقسیم
divisibility U قابلیت تقسیم
distribution of forces U تقسیم نیروها
division U عمل تقسیم
divisions U عمل تقسیم
graduates U بدرجات تقسیم
graduating U بدرجات تقسیم
busbar U جعبه تقسیم
distributing box U جعبه تقسیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com