Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
provable
U
قابل اثبات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
demonstrable
U
قابل شرح یا اثبات
demonstrably
U
قابل شرح یا اثبات
veritable
U
قابل اثبات حقیقت
authentication
U
به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
indemonstrable
U
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
I'll take a leap of faith.
U
من آن را باور میکنم
[می پذیرم]
[چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
Other Matches
affirmatory
U
کلمه اثبات عبارت اثبات
shows
U
اثبات
showed
U
اثبات
ascertainment
U
اثبات
vindication
U
اثبات
subantiation
U
اثبات
proving
U
اثبات
substantiation
U
اثبات
show
U
اثبات
assertion
U
اثبات
proofs
U
اثبات
verification
U
اثبات
agument
U
اثبات
proof
U
اثبات
positiveness
U
اثبات
positivity
U
اثبات
demonstration
U
اثبات
demonstrations
U
اثبات
hold up
<idiom>
U
اثبات حقیقت
corroborated
U
اثبات کردن
proof
U
اثبات
[ریاضی]
substantiate
U
اثبات کردن
substantiates
U
اثبات کردن
corroborates
U
اثبات کردن
corroborating
U
اثبات کردن
program proving
U
اثبات برنامه
substantiated
U
اثبات کردن
corroborate
U
اثبات کردن
ontology probandi
U
بار اثبات
supporting
U
اثبات کردن
theorem proving
U
اثبات نظریه
proved
U
اثبات کردن
proves
U
اثبات کردن
documentation
U
اثبات بامدرک
provability
U
قابلیت اثبات
burden of proof
U
بار اثبات
affirm
اثبات کردن
indemonstrable
U
اثبات نا پذیر
prove
U
اثبات کردن
substantiating
U
اثبات کردن
onus probandi
U
بار اثبات
demonstrator
U
اثبات کننده
demonstrators
U
اثبات کننده
burden of proof
U
وفیفه اثبات
ascertainable
U
اثبات پذیر
onus of proof
U
بار اثبات
deraign
U
اثبات کردن
asserts
U
اثبات کردن
asserting
U
اثبات کردن
asserted
U
اثبات کردن
assert
U
اثبات کردن
demonstrations
U
اثبات تجربی
demonstration
U
اثبات تجربی
manifestative
U
اثبات کننده
verifiability
U
اثبات پذیری
demonstrating
U
اثبات کردن
demonstrates
U
اثبات کردن
demonstrate
U
اثبات کردن
demonstrated
U
اثبات کردن
positivism
U
اثبات گرایی
affirmation
U
تصدیق اثبات
affirmations
U
تصدیق اثبات
demonstrative
U
اثبات کننده
demonstratively
U
ازراه اثبات
prover
U
اثبات کردن
in proof of
U
برای اثبات
in order to prove
U
برای اثبات
proven
U
اثبات شده
positivist
U
اثبات گرا
self-evident
U
بی نیاز از اثبات
proving
U
اثبات کردن
predication
U
اثبات موعظه
justificatory
U
اثبات کننده
vindicate
U
اثبات بیگناهی کردن
proving a will
U
اثبات صحت وصیتنامه
provably
U
بطور اثبات پذیر
vindicates
U
اثبات بیگناهی کردن
come in handy
<idiom>
U
اثبات مفید بودن
logical positivism
U
اثبات گرایی منطقی
burden of proof
U
مسئوولیت اثبات ادعا
vindicated
U
اثبات بیگناهی کردن
mend one's ways
<idiom>
U
اثبات عادت شخصی
probatory
U
دال بر اثبات مشروط
to demonstrate a proposition
U
قضیهای را اثبات کردن
bear record to
U
تصدیق یا اثبات کردن
probative
U
دال بر اثبات مشروط
evidance in substanttiation of claims
U
ادله اثبات دعوی
vindication
U
اثبات بیگناهی توجیه
self evidence
U
بی نیازی از اثبات بدیهیت
vindicating
U
اثبات بیگناهی کردن
in proof of his statement
U
برای اثبات گفته خود
disproved
U
اثبات کذب چیزی راکردن
disprove
U
اثبات کذب چیزی راکردن
substantiate
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
disproves
U
اثبات کذب چیزی راکردن
refute
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
in p of my statement
U
برای اثبات گفته خودم
refuting
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
refuted
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
disproving
U
اثبات کذب چیزی راکردن
refutes
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
substantiated
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiates
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
premised
U
قضیه ثابت یا اثبات شده
premise
U
قضیه ثابت یا اثبات شده
proves
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
premisses
U
قضیه ثابت یا اثبات شده
make out
<idiom>
U
باعث اعتماد،اثبات شخص
prove
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
substantiating
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
evincibly
U
بطوریکه بتوان اثبات کردن
ordeals
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
refutation
U
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
realia
U
وسایل تعلیم و اثبات دروس کلاسی
substantiative
U
بادلیل اثبات شده تجسم یافته
in duly substantiated cases
U
در موارد طبق مقررات اثبات شده
where there is a valid reason
U
در موارد طبق مقررات اثبات شده
hold down
U
برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
ordeal
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
the burden of proof rests with
U
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
the burden of proof rests of claimant
U
بار اثبات بر عهده شاکی است
where justified
U
در موارد طبق مقررات اثبات شده
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
U
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
single combat
U
اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
program verification
U
عمل اثبات صحت کار یک برنامه داده شده
probative
U
حقایقی که مالا" به اثبات مساله اصلی منجر شود
archival quality
U
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
inducing
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induce
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
reductive ad absurdum
U
روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
escrow
U
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
to prove an a
U
اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
metagnosticism
U
عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
tender
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tenderest
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendering
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendered
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
observable
U
قابل مشاهده قابل گفتن
adducible
U
قابل اضهار قابل ارائه
sensible
U
قابل درک قابل رویت
elastic
U
قابل کش امدن قابل انعطاف
presumable
U
قابل استنباط قابل استفاده
changeable
U
قابل تعویض قابل تبدیل
tenable
U
قابل مدافعه قابل تصرف
thankworthy
U
قابل تشکر قابل شکر
exigible
U
قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible
U
قابل تقاضا قابل ادعا
bilable
U
قابل رهایی قابل ضمانت
flexile
U
قابل تغییر قابل تطبیق
transferable
U
قابل واگذاری قابل انتقال
achievable
U
قابل وصول قابل تفریق
presentable
U
قابل نمایش قابل تقدیم
presentable
U
قابل معرفی قابل ارائه
combustible
U
قابل سوزش قابل تراکم
capacity
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
visual display unit
U
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
U
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
res ipsa loquitur
U
این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد
indiscoverable
U
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable
U
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible
U
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
irrefrangible
U
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
averred
U
اثبات کردن تصدیق کردن
aver
U
اثبات کردن تصدیق کردن
affirmed
U
اثبات کردن تصریح کردن
averring
U
اثبات کردن تصدیق کردن
avers
U
اثبات کردن تصدیق کردن
affirming
U
اثبات کردن تصریح کردن
affirms
U
اثبات کردن تصریح کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
adobe type manager
U
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
U
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
U
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
U
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
U
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
dissoluble
U
قابل حل
apt
U
قابل
incapable
U
نا قابل
solvable
U
قابل حل
sensible
U
قابل حس
thorough paced
U
قابل
good
U
قابل
ablest
U
قابل
able
U
قابل
acceptor
U
قابل
abler
U
قابل
qualified
U
قابل
soluble
U
قابل حل
capable
U
قابل
returnable
U
قابل برگشت
comprehensible
U
قابل درک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com