English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
heavy metal U فلز سنگین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
onerous U سنگین
overweight U سنگین تر از حد
drag U سنگین وبی روح
dragged U سنگین وبی روح
drags U سنگین وبی روح
tax U تحمیل تقاضای سنگین
taxed U تحمیل تقاضای سنگین
taxes U تحمیل تقاضای سنگین
ham fisted U سنگین دست
ham handed U سنگین دست
ham-fisted U سنگین دست
gravely U بطور سنگین
lightweight U آنچه سنگین نیست
lightweights U آنچه سنگین نیست
heavy handed U سنگین دست
heavy-handed U سنگین دست
stump U بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stump U قطع کردن سنگین افتادن
stumped U بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumped U قطع کردن سنگین افتادن
stumping U بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumping U قطع کردن سنگین افتادن
stumps U بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumps U قطع کردن سنگین افتادن
earnest U سنگین علاقه شدید به چیزی
rumble U صدای ریز و سنگین دراوردن غریدن
rumbled U صدای ریز و سنگین دراوردن غریدن
rumbles U صدای ریز و سنگین دراوردن غریدن
outweigh U سنگین تر بودن از مهمتربودن از
outweighed U سنگین تر بودن از مهمتربودن از
outweighing U سنگین تر بودن از مهمتربودن از
outweighs U سنگین تر بودن از مهمتربودن از
hard of hearing U سنگین گوش
lug U سنگین حرکت کردن
lugged U سنگین حرکت کردن
lugging U سنگین حرکت کردن
lugs U سنگین حرکت کردن
massive U سنگین
massively U سنگین
dead weight U کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weights U کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
laden U سنگین پر
laden U سنگین بار
burden U سنگین بارکردن
burdens U سنگین بارکردن
weightier U سنگین
weightiest U سنگین
weighty U سنگین
pressure U بار سنگین مصائب وسختیها
pressure U سنگین
pressured U بار سنگین مصائب وسختیها
pressured U سنگین
pressures U بار سنگین مصائب وسختیها
pressures U سنگین
pressuring U بار سنگین مصائب وسختیها
pressuring U سنگین
fuller U سنگین کننده
lumber U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbering U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
exacting U سنگین
heavier U سنگین
heavier U دل سنگین
heavies U سنگین
heavies U دل سنگین
heaviest U سنگین
heaviest U دل سنگین
heavy U سنگین
heavy U دل سنگین
dull U کند سنگین
dulled U کند سنگین
duller U کند سنگین
dullest U کند سنگین
dulling U کند سنگین
dulls U کند سنگین
waterlogged U سنگین
ballast U سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
ballast U فلز سنگین کف قایق برای حفظ تعادل
slug U ضربت سنگین زدن به
slugged U ضربت سنگین زدن به
slugs U ضربت سنگین زدن به
sheet anchor U لنگر سنگین کمر کشتی نقطه اتکاء
sheet anchors U لنگر سنگین کمر کشتی نقطه اتکاء
load U سنگین کردن
loads U سنگین کردن
overtax U مالیات سنگین بستن بر
overtax U مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtaxed U مالیات سنگین بستن بر
overtaxed U مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtaxes U مالیات سنگین بستن بر
overtaxes U مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtaxing U مالیات سنگین بستن بر
overtaxing U مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
encumber U سنگین کردن
encumbered U سنگین کردن
encumbering U سنگین کردن
encumbers U سنگین کردن
slam U ضربت سنگین
slammed U ضربت سنگین
Other Matches
heavy lift U حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heft U سنگین
high proof U سنگین
hulky U سنگین
cumbersome U سنگین
lumpish U سنگین
hefty U سنگین
ponderous U سنگین
heftiest U سنگین
extensive U سنگین
staid U سنگین
unwieldy U سنگین
weighted U سنگین
mim U سنگین
lumberingly U سنگین
lumpier U سنگین
saturnine U سنگین
heftier U سنگین
burdensome U سنگین
weight ton U تن سنگین
largo a U سنگین
loggy U سنگین
logy U سنگین
stodgy U سنگین
lumpy U سنگین
lumpiest U سنگین
navol U اب سنگین
carking U سنگین
cloggy U سنگین
hard water U اب سنگین
heavy water U اب سنگین
heavy footed U دل سنگین
heavy hydrogen U هیدروژن سنگین
heavy industries U صنایع سنگین
hard colors U رنگهای سنگین
demure U جدی سنگین
stodgy U سنگین وکندرو
loggy U سنگین در فکروحرکت
heavy industry U صنایع سنگین
light heavyweight U نیم سنگین
millstones U بار سنگین
millstone U بار سنگین
outbalance U سنگین تر بودن از
gravitate U سنگین کردن
gravitated U سنگین کردن
gravitates U سنگین کردن
gravitating U سنگین کردن
heavy drop U بارریزی سنگین
heavy concrete U بتن سنگین
heavy goods U کالاهای سنگین
heavy artillery U توپخانه سنگین
heavy armed U سنگین اسلحه
heavy arm U سلاح سنگین
heavy alloy U الیاژ سنگین
mackinaw U کت کوتاه و سنگین
heavy hended U سنگین دست
naphtha U بنزین سنگین
light heavy U نیم سنگین
overbalance U سنگین تر بودن از
heavy soil U خاک سنگین
emcumber U سنگین کردن
deep mourning U عزاداری سنگین
d. of hearing U سنگین گوش
colored crystal U بلور سنگین
centrosphere U سنگین کره
heavy weight U سنگین وزن
heavyish U کمی سنگین
behave prettily U سنگین باش
high proof spirit U عرق سنگین
heavy particle U ذره سنگین
high polymer U بسپار سنگین
high interest U بهره سنگین
high dollar value U سنگین قیمت
baryon U ذره سنگین
incumber U سنگین کردن
heavy shapes U پروفیلهای سنگین
overbalanced U سنگین تر بودن از
overbalances U سنگین تر بودن از
overbalancing U سنگین تر بودن از
clog U : سنگین کردن
gravity abutment U گرانپایه سنگین
clogged U : سنگین کردن
clogs U : سنگین کردن
grand opera U اپرای سنگین
weight U سنگین کردن
clump U ضربه سنگین
heavy oil U روغن سنگین
clumped U ضربه سنگین
clumping U ضربه سنگین
clumps U ضربه سنگین
heavyish U سنبته سنگین
overburdensome U زیاد سنگین
heavyweights U سنگین وزن
heavyweights U بزرگ و سنگین
heavyweight U سنگین وزن
heavyweight U بزرگ و سنگین
heavy petroleum U نفتخام سنگین
to weigh heavy U سنگین بودن
to sit heavy on the stomach U سنگین بودن
heavy traffic U ترافیک سنگین
be off hand with someone <idiom> U سر سنگین بودن
traffic congestion U راهبندان سنگین
tie-up U راهبندان سنگین
dense traffic U ترافیک سنگین
soberly U سنگین موقر
sledgehammers U چکش سنگین
slugfest U مسابقه سنگین
sadiron U اتوی سنگین
sober U سنگین موقر
preponderate U سنگین تر بودن
grave U موقر سنگین
graves U موقر سنگین
gravest U موقر سنگین
overweigh U سنگین تر بودن از
overpoise U سنگین تر بودن از
profound sleep U خواب سنگین
slams U ضربت سنگین
slamming U ضربت سنگین
to pound a long U سنگین رفتن
titan crane U جرثقیل سنگین
sledgehammer U چکش سنگین
homely [British E] <adj.> U سنگین [واژه تحقیری]
There is heavy traffic. U ترافیک سنگین است.
overlade U بار زیاد سنگین
heavy goods U محصول صنایع سنگین
heavy goods U ماشین الات سنگین
heavy machinery U ماشین الات سنگین
in the case of traffic jam [congestion] U هنگام راهبندان سنگین
The traffic is heavy. U ترافیک سنگین است.
heavy plate U ورق فلزی سنگین
lollop U سنگین راه رفتن
lop sided U یکسو سنگین یک سوسبک
to lie heavy on one's heart U بار سنگین بر دل بودن
stowage U حمل بار سنگین
sidewinder U ضربت سنگین از پهلو
saraband U رقص سنگین اسپانیولی
overladen U زیر بار سنگین
pavan U یکجور رقص سنگین
pash U سقوط برف سنگین
major pieces U سوارهای سنگین شطرنج
overtask U کارزیاد سنگین دادن به
logy U سنگین درفکر وحرکت
tympany U مبالغه صدای سنگین
larrup U سنگین حرکت کردن
to impose conditions U با شرایط سنگین بارکردن
high rate of interest U نرخ سنگین بهره
She is a dignified woman. U زن سنگین وموقری است
She has become rather off hand. U سایه اش سنگین شده
principal types of foot فشرده کننده آب سنگین
wain U ارابه سنگین و بزرگ
onerously U بطور سنگین یا شاق
trade-offs U سبک و سنگین کردن
preponderance U فزونی سنگین تری
squid U قلاب سنگین ماهیگیری
squids U قلاب سنگین ماهیگیری
slough U ضربه سنگین زدن
waddling U کج و سنگین راه رفتن
machetes U کارد بزرگ و سنگین
trade-off U سبک و سنگین کردن
trade off U سبک و سنگین کردن
hulks U کشتی سنگین وکندرو
clodhopper U کفشهای زمخت سنگین
clodhoppers U کفشهای زمخت سنگین
machete U کارد بزرگ و سنگین
waddles U کج و سنگین راه رفتن
aerodyne U هواپیمای سنگین تر از هوا
hulk U کشتی سنگین وکندرو
full and down U ناو پر بار و سنگین
heavier than air aircraft U هواپیمای سنگین تر از هوا
flump U سنگین راه رفتن
dull of hearing U دارای گوش سنگین
delibration U سبک سنگین کردن
waddled U کج و سنگین راه رفتن
waddle U کج و سنگین راه رفتن
heavy piece U سوار سنگین شطرنج
the army lost heavily U ارتش تلفات سنگین داد
tenpins U بولینگ 01 میلهای با گوی سنگین
overmasted U دارای دکلهای زیادبلند یا سنگین
overtask U زیاد سنگین بودن برای
unwielly U سنگین گنده بد هیکل دیرجنب
change down U به دنده سنگین حرکت کردن
samite U پارچه زربفت ابریشمی سنگین
operator of heavy machinery U اپراتور ماشین الات سنگین
heavy weapon U سلاح و جنگ افزار سنگین
hoist U بلند کردن وسایل سنگین
hoisted U بلند کردن وسایل سنگین
hoists U بلند کردن وسایل سنگین
heavy zinc coating U روش کاری روی سنگین
solemnity U ایین تشریفات مراسم سنگین
heavy fire team U تیم اتشهای زمینی سنگین
heavy cruiser U ناو زره شکن سنگین
plunge U سقوط سنگین فرو بردن
nitroglycerin U ترکیب روغنی سنگین بفرمول 3
plunged U سقوط سنگین فرو بردن
plunges U سقوط سنگین فرو بردن
heavy assault weapon U جنگ افزار هجومی سنگین
avoirdupois U مقیاس وزن اجناس سنگین
heavily armed U مسلح به جنگ افزار سنگین
She was off hand with me today. U امروز بامن سر سنگین بود ( بی اعتنا ء )
To bear heavy expenses. U سرب فلز سنگین وزنی است
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com