Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
acculturate
U
فرهنگ پذیرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
onomasticon
U
فرهنگ نامهای خاص فرهنگ اسامی مردم
lexicons
U
فرهنگ
lowbrow
U
بی فرهنگ
dictionaries
U
فرهنگ
dictionary
U
فرهنگ
kultur
U
فرهنگ
lexicon
U
فرهنگ
culture
U
فرهنگ
culturing
U
فرهنگ
cultures
U
فرهنگ
gradus
U
فرهنگ عروضی
iranism
U
فرهنگ ایرانی
ministry education
U
وزارت فرهنگ
ministry of education
U
وزارت فرهنگ
national culture
U
فرهنگ ملی
graecism
U
فرهنگ یونانی
rhyming dictionary
U
فرهنگ قوافی
thesauruses
U
فرهنگ جامع
gazetteer
U
فرهنگ جغرافیایی
etymologicon
U
فرهنگ مشتقات
educative
U
فرهنگ بخش
lexicography
U
فرهنگ نویسی
folklore
U
فرهنگ قومی
abclution
U
فرهنگ ناپذیری
an a to a dictionary
U
ضمیمه فرهنگ
armenian
U
فرهنگ ارمنی
data dictionary
U
فرهنگ داده ها
deculturation
U
فرهنگ زدایی
deculturation
U
فرهنگ باختگی
enculturation
U
فرهنگ اموزی
class culture
U
فرهنگ طبقهای
encyclopaedia
U
فرهنگ جامع
thesaurus
U
فرهنگ جامع
subcultures
U
خرده فرهنگ
vocabulary
U
فرهنگ لغات
vocabularies
U
فرهنگ لغات
Arabic
U
فرهنگ عربی
dictionary
U
فرهنگ لغات
glossary
U
فرهنگ لغات
lexicon
[dictionary]
U
فرهنگ لغات
word book
U
فرهنگ لغات
wordbook
U
فرهنگ لغات
dictionaries
U
فرهنگ لغات
dictionary
U
فرهنگ لغات
acculturation
U
فرهنگ پذیری
urbiculture
U
شهر فرهنگ
subculture
U
فرهنگ فرعی
subculture
U
خرده فرهنگ
subcultures
U
فرهنگ فرعی
walking dictionary
U
فرهنگ متحرک
take by storm
<idiom>
U
پذیرفتن
admitting
U
پذیرفتن
admits
U
پذیرفتن
embracing
U
پذیرفتن
take in
U
پذیرفتن
to take in
U
پذیرفتن
admit
U
پذیرفتن
hears
U
پذیرفتن
allows
U
پذیرفتن
accept
U
پذیرفتن
embraced
U
پذیرفتن
embraces
U
پذیرفتن
accepting
U
پذیرفتن
vouchsafing
U
پذیرفتن
allowing
U
پذیرفتن
vouchsafe
U
پذیرفتن
vouchsafed
U
پذیرفتن
allow
U
پذیرفتن
vouchsafes
U
پذیرفتن
embrace
U
پذیرفتن
accepts
U
پذیرفتن
hear
U
پذیرفتن
culture bound tests
U
ازمونهای فرهنگ- بسته
chung shin sooyak
U
فرهنگ اخلاقی تکواندو
culture free tests
U
ازمونهای فرهنگ- نابسته
lexical
U
وابسته به فرهنگ لغات
glossaries
U
فرهنگ لغات دشوار
glossary
U
فرهنگ لغات دشوار
eeglish persian dictionary
U
فرهنگ انگلیسی به فارسی
culture fair tests
U
ازمونهای فرهنگ- نابسته
lexical
U
وابسته به فرهنگ نویسی
hellenist
U
متخصص فرهنگ یونان
an a to a dictionary
U
ذیل یاملحقات فرهنگ
dictionary program
U
برنامه فرهنگ لغات
co opt
U
بهمکاری پذیرفتن
snap up
U
بیدرنگ پذیرفتن
stretch a point
<idiom>
U
اتفاقی پذیرفتن
co-opt
U
بهمکاری پذیرفتن
to run away with
U
باشتاب پذیرفتن
to snatch at
U
باشتیاق پذیرفتن
co-opted
U
بهمکاری پذیرفتن
co-opting
U
بهمکاری پذیرفتن
acceptance of goods
U
پذیرفتن کالا
honor
U
پذیرفتن برات
hearken
U
بگوش دل پذیرفتن
co-opts
U
بهمکاری پذیرفتن
risks
U
پذیرفتن خطر
adoption
U
به فرزندی پذیرفتن
filiate
U
بفرزندی پذیرفتن
receive
U
رسیدن پذیرفتن
risked
U
پذیرفتن خطر
deign
U
لطفا پذیرفتن
risking
U
پذیرفتن خطر
risk
U
پذیرفتن خطر
deigned
U
لطفا پذیرفتن
deigning
U
لطفا پذیرفتن
deigns
U
لطفا پذیرفتن
adopt
U
به فرزندی پذیرفتن
adopting
U
به فرزندی پذیرفتن
receives
U
رسیدن پذیرفتن
adopts
U
به فرزندی پذیرفتن
it is ministerial to culture
U
وسیله ترقی فرهنگ است
glossaries
U
فرهنگ لغات فنی سفرنگ
occidentalism
U
پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
germanist
U
دانشمند فرهنگ و زبان المانی
Brahmin
U
آدم با فرهنگ از طبقات بالا
lexicography
U
فرهنگ نویسی واژه نگاری
slavicist
U
محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
slavist
U
محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
vocabular
U
مربوط به فرهنگ لغات زبان
glossary
U
فرهنگ لغات فنی سفرنگ
americanist
U
متخصص زبان یا فرهنگ امریکایی
Brahmins
U
آدم با فرهنگ از طبقات بالا
co-opted
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
listens
U
پذیرفتن استماع کردن
co-opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
listened
U
پذیرفتن استماع کردن
to snap at an invitation
U
دعوتی را فورا پذیرفتن
to toe the line
U
برنامه حزبی را پذیرفتن
adopts
U
درمیان خود پذیرفتن
co opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
listen
U
پذیرفتن استماع کردن
pig in a poke
<idiom>
U
چشم بسته پذیرفتن
listening
U
پذیرفتن استماع کردن
to take a bet
U
پذیرفتن گرویا شرط
adopting
U
درمیان خود پذیرفتن
to accept a job
U
کاری
[شغلی]
را پذیرفتن
westernized
U
تمدن غربی را پذیرفتن
westernizes
U
تمدن غربی را پذیرفتن
affiliates
U
به فرزندی پذیرفتن مربوط
co option
U
پذیرفتن بعنوان همکار
co optation
U
پذیرفتن بعنوان همکار
westernizing
U
تمدن غربی را پذیرفتن
matriculates
U
قبول کردن پذیرفتن
affiliate
U
به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliated
U
به فرزندی پذیرفتن مربوط
adhibit
U
ترتیب دادن پذیرفتن
affiliating
U
به فرزندی پذیرفتن مربوط
westernize
U
تمدن غربی را پذیرفتن
allowing
U
پذیرفتن اعطاء کردن
matriculate
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculated
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculating
U
قبول کردن پذیرفتن
westernised
U
تمدن غربی را پذیرفتن
co-opting
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
adopt
U
درمیان خود پذیرفتن
co-opts
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
allows
U
پذیرفتن اعطاء کردن
to grant an application
U
درخواست نامه ای را پذیرفتن
westernises
U
تمدن غربی را پذیرفتن
westernising
U
تمدن غربی را پذیرفتن
allow
U
پذیرفتن اعطاء کردن
A dictionary tell you what words mean .
U
فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
intercultural
U
وابسته به فرهنگ دو کشور بین فرهنگی
philistia
U
ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
philistines
U
ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
culturist
U
فرهنگ خواه هواخواه تهذیب وپرورش
philistine
U
ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
to accept this token of my esteem
U
پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
judaize
U
اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
U
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
eat humble pie
<idiom>
U
پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
takes
U
پذیرفتن موثر واقع شدن
take
U
پذیرفتن موثر واقع شدن
Indian style
U
[سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
Don't touch me!; Don't you touch me!
U
به من خیلی نزدیک نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
acquisitions
U
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
to take the fall
[American English]
U
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
acquisition
U
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
to take the fall for somebody
U
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
Take somebody at his word.
U
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
to snap up
U
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
strike out
<idiom>
U
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
face up to
<idiom>
U
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
acculturate
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
This dictionary has many examples of how idioms are used .
U
این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
Don't touch me!; Don't you touch me!
U
وارد منطقه شخصی من نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
humanism
U
مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
accept as true
U
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
bosoms
U
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
To accpt the consequences . to face the music .
U
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to overtax oneself
U
بیش از ظرفیت خود مسئولیتی
[کاری]
پذیرفتن
to bite the bullet
<idiom>
U
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
bosom
U
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
occidentalist
U
کسیکه فرهنگ و اداب باختریان را جستجو میکند باختر شناس
This dictionary is published(printed) in three volumes.
U
این فرهنگ زبان درسه جلد منتشر گردیده است
billet
U
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeting
U
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeted
U
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets
U
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com