English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deculturation U فرهنگ زدایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
onomasticon U فرهنگ نامهای خاص فرهنگ اسامی مردم
error trapping U اشتباه زدایی غلط زدایی
dehydroisomerization U همپارش با هیدروژن زدایی ایزومر شدن با هیدروژن زدایی
deglaciation U یخ زدایی
de icing U یخ زدایی
dehydration U اب زدایی
undoing U عمل زدایی
descaling U پوسته زدایی
desensitization U حساسیت زدایی
deforestation U جنگل زدایی
desegregation U جدایی زدایی
debugs U اشکال زدایی
debugged U اشکال زدایی
debug U اشکال زدایی
desulfurization U گوگرد زدایی
dispergation U لخته زدایی
disinhibition U بازداری زدایی
discoloration U رنگ زدایی
desulphurizing U گوگرد زدایی
unlearning U یادگیری زدایی
decentralization U مرکزیت زدایی
genocide U نژاد زدایی
blanching U رنگ زدایی
desalting U نمک زدایی
desalinization U نمک زدایی
decolourization U رنگ زدایی
demagnetization U مغناطیس زدایی
degasify U گاز زدایی
demodulation U تحمیل زدایی
dehumidification U رطوبت زدایی
deionization U یون زدایی
dehydrogenation U هیدروژن زدایی
decolorization U رنگ زدایی
decarboxylation U کربوکسیل زدایی
decarbonylation U کربونیل زدایی
desalination U نمک زدایی
deoxygenation U اکسیژن زدایی
demythologization U اسطوره زدایی
de escalation U تشنج زدایی
dealkylation U الکیل زدایی
deamination U امین زدایی
debug aids U ابزاراشکال زدایی
dehydrohalogenation U هیدروهالوژن زدایی
detente U تشنج زدایی
debugging U اشکال زدایی
decolonization U مستعمره زدایی
demystify U راز زدایی
accretion of silt U رسوب زدایی
depolarization U قطبش زدایی
stain removed U لکه زدایی
demystified U راز زدایی
demystifies U راز زدایی
demystifying U راز زدایی
unconditioning U شرطی زدایی
trubleshoot U عیب زدایی
sterilization U گند زدایی
mechanical de icing U یخ زدایی مکانیکی
peptization U لخته زدایی
decoloration U رنگ زدایی
troubleshoot U عیب زدایی
desegregates U تفکیک زدایی کردن
desegregated U تفکیک زدایی کردن
desegregate U تفکیک زدایی کردن
pyrolytic dehydrogenation U هیدروژن زدایی تفکافتی
desegregating U تفکیک زدایی کردن
debug aids U ادوات اشکال زدایی
bleaching U رنگ زدایی الیاف
debugging a program U اشکال زدایی یک برنامه
debugging aids U ادوات اشکال زدایی
debugging aids U وسائل اشکال زدایی
demagnetization factor U ضریب مغناطیس زدایی
defuses U تشنج زدایی کردن
defused U تشنج زدایی کردن
defuse U تشنج زدایی کردن
debugs U اشکال زدایی کردن
debugged U اشکال زدایی کردن
debug U اشکال زدایی کردن
systematic desensitization U حساسیت زدایی منظم
program debugging U اشکال زدایی برنامه
hydrodesulfurizing U گوگرد زدایی با هیدروژن
desulfurization unit U واحد گوگرد زدایی
defusing U تشنج زدایی کردن
de-escalating U تشنج زدایی کردن
bleaching powder U گرد رنگ زدایی
deskew U اریب زدایی کردن
demodulation U کشف تحمیل زدایی
de-escalate U تشنج زدایی کردن
de-escalated U تشنج زدایی کردن
acid depolarization U قطبش زدایی اسیدی
de-escalates U تشنج زدایی کردن
de escalate U تشنج زدایی کردن
kultur U فرهنگ
culturing U فرهنگ
cultures U فرهنگ
dictionary U فرهنگ
dictionaries U فرهنگ
lexicon U فرهنگ
lowbrow U بی فرهنگ
lexicons U فرهنگ
culture U فرهنگ
dehydrocyclization U حلقهای شدن با هیدروژن زدایی
walking dictionary U فرهنگ متحرک
thesauruses U فرهنگ جامع
subcultures U خرده فرهنگ
rhyming dictionary U فرهنگ قوافی
urbiculture U شهر فرهنگ
thesaurus U فرهنگ جامع
vocabulary U فرهنگ لغات
dictionaries U فرهنگ لغات
dictionary U فرهنگ لغات
subculture U خرده فرهنگ
subculture U فرهنگ فرعی
wordbook U فرهنگ لغات
word book U فرهنگ لغات
lexicon [dictionary] U فرهنگ لغات
glossary U فرهنگ لغات
dictionary U فرهنگ لغات
subcultures U فرهنگ فرعی
vocabularies U فرهنگ لغات
national culture U فرهنگ ملی
data dictionary U فرهنگ داده ها
encyclopaedia U فرهنگ جامع
class culture U فرهنگ طبقهای
abclution U فرهنگ ناپذیری
iranism U فرهنگ ایرانی
Arabic U فرهنگ عربی
educative U فرهنگ بخش
lexicography U فرهنگ نویسی
gazetteer U فرهنگ جغرافیایی
etymologicon U فرهنگ مشتقات
graecism U فرهنگ یونانی
folklore U فرهنگ قومی
enculturation U فرهنگ اموزی
gradus U فرهنگ عروضی
deculturation U فرهنگ باختگی
ministry of education U وزارت فرهنگ
ministry education U وزارت فرهنگ
acculturation U فرهنگ پذیری
acculturate U فرهنگ پذیرفتن
armenian U فرهنگ ارمنی
an a to a dictionary U ضمیمه فرهنگ
an a to a dictionary U ذیل یاملحقات فرهنگ
chung shin sooyak U فرهنگ اخلاقی تکواندو
eeglish persian dictionary U فرهنگ انگلیسی به فارسی
glossaries U فرهنگ لغات دشوار
glossary U فرهنگ لغات دشوار
culture bound tests U ازمونهای فرهنگ- بسته
culture free tests U ازمونهای فرهنگ- نابسته
culture fair tests U ازمونهای فرهنگ- نابسته
lexical U وابسته به فرهنگ نویسی
lexical U وابسته به فرهنگ لغات
dictionary program U برنامه فرهنگ لغات
hellenist U متخصص فرهنگ یونان
Brahmins U آدم با فرهنگ از طبقات بالا
lexicography U فرهنگ نویسی واژه نگاری
americanist U متخصص زبان یا فرهنگ امریکایی
it is ministerial to culture U وسیله ترقی فرهنگ است
slavicist U محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
vocabular U مربوط به فرهنگ لغات زبان
glossary U فرهنگ لغات فنی سفرنگ
Brahmin U آدم با فرهنگ از طبقات بالا
germanist U دانشمند فرهنگ و زبان المانی
occidentalism U پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
glossaries U فرهنگ لغات فنی سفرنگ
slavist U محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
transversal U اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
philistines U ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
culturist U فرهنگ خواه هواخواه تهذیب وپرورش
philistine U ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
philistia U ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
intercultural U وابسته به فرهنگ دو کشور بین فرهنگی
A dictionary tell you what words mean . U فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
Indian style U [سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
Don't touch me!; Don't you touch me! U به من خیلی نزدیک نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
humanism U مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
Don't touch me!; Don't you touch me! U وارد منطقه شخصی من نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
This dictionary has many examples of how idioms are used . U این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
occidentalist U کسیکه فرهنگ و اداب باختریان را جستجو میکند باختر شناس
This dictionary is published(printed) in three volumes. U این فرهنگ زبان درسه جلد منتشر گردیده است
gradus U فرهنگ نظم ونثر لاتین و یونانی که سابقادر انگلستان تدریس میشده
lore U فرهنگ نژادی افسانه هاوروایات قومی فاصله بین چشم ومنقار
synonymize U الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
homestay U خانواده مهمان دار [کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
sinologue U چین شناس ویژه گر فرهنگ وادبیات وتاریخ چین
external symbol dictionary U فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
sinologist U چین شناس ویژه گر فرهنگ وادبیات وتاریخ چین
Japonaiserie U [از بعد از نیمه قرن نوزدهم میلادی طراحی ژاپنی متاثر از فرهنگ غرب بویژه در صنایع دستی و زیبایی شناسی بوجود آمد.]
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
grecism U طرز یونانی فرهنگ یونانی
tribial rugs U فرش های عشایری [فرش های ایلی] [اینگونه فرش ها ریشه در آداب و رسوم و فرهنگ هر منطقه داشته و تابلوئی از زندگی ایشان را به نقش می کشد.]
atlas U فرهنگ جهان نما نقشه جهان نما
atlases U فرهنگ جهان نما نقشه جهان نما
floral design U طرح گل و بته [قدیمی ترین فرش بافته شده با این طرح مربوط به قرن هجدهم میلادی در منطقه قفقاز روسیه می باشد. این طرح به گونه های مختلف بافته شده و ریشه در فرهنگ کشور دارد مثل گل لاله در فرش ترکیه.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com