English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
head start U فرصت برتری
head starts U فرصت برتری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
sinistrality U چپ برتری
beat out U برتری
excellence U برتری
privilege U برتری
trancscendent U برتری
transcendence or cy U برتری
unidextrality U یک سو برتری
supremacy U برتری
vantage U برتری
hegemony U برتری
profits U برتری
advantage U برتری
precedence U برتری
Excellencies U برتری
primacy U برتری
paramountcy U برتری
paramountey U برتری
preference U برتری
preferences U برتری
priorities U برتری
pre eminence U برتری
priority U برتری
predomination U برتری
preemimence U برتری
Excellency U برتری
profited U برتری
profit U برتری
powered U برتری
powering U برتری
powers U برتری
superiority U برتری
transcendence U برتری
momentum U برتری
power U برتری
preponderance U برتری
ecellency U برتری
Majesties U برتری
Majesty U برتری
headship U بزرگی برتری
superiority U برتری قوا
transcend U برتری یافتن
prominence U پیشامدگی برتری
overtop U برتری جستن از
overmaster U برتری یافتن بر
outvie U برتری جستن از
outreach U برتری یافتن
transcended U برتری یافتن
outclassing U برتری داشتن بر
outclasses U برتری داشتن بر
outclass U برتری داشتن بر
dextrality U راست برتری
transcending U برتری یافتن
handedness U دست برتری
absolute advantage U برتری مطلق
outclassed U برتری داشتن بر
fire superiority U برتری اتش
antecede U برتری جستن
ascendance U تفوق برتری
cerebral dominance U سو برتری نیمکره مخ
comparative advantage U برتری نسبی
ocular dominance U چشم برتری
predominance U برتری علو
hemispherical dominance U برتری نیمکره
lateral dominance U برتری جانبی
transcends U برتری یافتن
mixed cerebral dominance U برتری نامتمایز مخ
maritime lien U برتری دریایی
manual dominance U دست برتری
overridden U برتری جستن بر
override U برتری جستن بر
headships U بزرگی برتری
overrode U برتری جستن بر
laterality U برتری جانبی
eye dominance U چشم برتری
influencing U برتری تفوق
preminence U برتری علو
distinctions U برتری ترجیح
distinction U برتری ترجیح
influences U برتری تفوق
one up <idiom> U برتری داشتن
influenced U برتری تفوق
influence U برتری تفوق
supremacists U برتری گرای
supremacist U برتری گرای
predominancy U برتری علو
to have the pull of U برتری داشتن بر
excels U برتری داشتن بر
excelling U برتری داشتن بر
excelled U برتری داشتن بر
excel U برتری داشتن بر
best U برتری جستن
overrides U برتری جستن بر
opportunities U فرصت
chare U فرصت
deliberate attack U تک با فرصت
occasions U فرصت
opportunity U فرصت
deliberations U فرصت
at one's leisure U سر فرصت
times U فرصت
timed U فرصت
time U فرصت
space U فرصت
spaces U فرصت
chars U فرصت
breather U فرصت
breathers U فرصت
seasons U فرصت
oportunity U فرصت
charring U فرصت
char U فرصت
deliberating U با فرصت
season U فرصت
deliberates U با فرصت
deliberate U با فرصت
occasioning U فرصت
deliberated U با فرصت
deliberation U فرصت
occasioned U فرصت
seasoned U فرصت
occasion U فرصت
rate of time preference U نرخ برتری زمانی
saliency U جلو امدگی برتری
upper hand U برتری دست بالا
manoptoscope U برتری سنج بینایی
right handedness U دست راست برتری
salience U جلو امدگی برتری
to gain a over U برتری یاتفوق جستن بر
anti air U ضد برتری هوایی دشمن
pulls U برتری جزئی و مختصر
humdinger U دارای برتری فاحش
humdingers U دارای برتری فاحش
pull U برتری جزئی و مختصر
deliberate defense U پدافند با فرصت
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
foot in the door <idiom> U گشایش یا فرصت
time U فرصت موقع
breathing gap U فرصت سر خاراندن
betimes U در اولین فرصت
get a break <idiom> U فرصت داشتن
time U فرصت مجال
opportunism U فرصت طلبی
timed U فرصت موقع
last-ditch U آخرین فرصت
occasion U فرصت مناسب
market opportunity U فرصت بازار
times U فرصت مجال
times U فرصت موقع
occasioning U فرصت مناسب
occasions U فرصت مناسب
vantage U تفوق فرصت
opportunity cost U هزینه فرصت
timed U فرصت مجال
opportunist U فرصت طلب
at leisure U فرصت دار
chance U فرصت بل گرفتن
tidewaiter U مترصد فرصت
occasioned U فرصت مناسب
chanced U فرصت مجال
tidewaiter U درانتظار فرصت
chanced U فرصت بل گرفتن
chance U فرصت مجال
deliberate breaching U نفوذ با فرصت
chances U فرصت مجال
leisure U فرصت مجال
chances U فرصت بل گرفتن
make time U فرصت کردن
chancing U فرصت مجال
chancing U فرصت بل گرفتن
out maneuver U برتری مانور پیدا کردن
teutonism U عقیده برتری نژادی المان
outguess U در حدس و گمان برتری داشتن بر
outdistancing U غلبه بر حریفان با برتری بسیار
outdistanced U غلبه بر حریفان با برتری بسیار
sovereignty U اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
outdistance U غلبه بر حریفان با برتری بسیار
outdistances U غلبه بر حریفان با برتری بسیار
papalism U فرصاغراق امیزنسبت به برتری پاپ
look down on someone <idiom> U باحقارت واحساس برتری نگریستن
snapat the chance U فرصت را در اغوش بگیر
to miss the buy U فرصت را ازدست دادن
deadlines U سررسید اخرین فرصت
to seize the opportunity U فرصت را غنیمت شمردن
watch one's time U مراقب فرصت بودن
to cathan an opportunity U فرصت راغنیمت شمردن
opportunity to invest U فرصت سرمایه گذاری
on the first occasion U در نخستین وهله یا فرصت
To take advantage of an opportunity. U از فرصت استفاده کردن
Go while the going is good . U تا فرصت با قی است برو
miss out on <idiom> U ازدست دادن فرصت
lurk U درانتظار فرصت بودن
miss the boat <idiom> U ازدست دادن فرصت
lurked U درانتظار فرصت بودن
lurking U درانتظار فرصت بودن
lurks U درانتظار فرصت بودن
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com