English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
outclearing U فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concerns U بنگاه
instituting U بنگاه
institute U بنگاه
businesses U بنگاه
business U بنگاه
instituted U بنگاه
corporations U بنگاه
institutes U بنگاه
concern U بنگاه
firms U بنگاه
firmest U بنگاه
establishment U بنگاه
establishments U بنگاه
firm U بنگاه
firmer U بنگاه
institution U بنگاه
corporation U بنگاه
hydrotherapeutic U بنگاه اب درمانی
foundation U بنیان بنگاه
instituting U بنداد بنگاه
pawnshop U بنگاه رهنی
mont de piete U بنگاه رهنی
business enterprise U بنگاه بازرگانی
industrial concern U بنگاه صنعتی
carpooling center [American E] U بنگاه همسفری
state enterprise U بنگاه دولتی
hydropath establishment U بنگاه اب درمانی
exchange service U بنگاه معاوضه
competitive firm U بنگاه رقابتی
business enterprise U بنگاه تجاری
pawnbrokers U بنگاه رهنی
pawnbroker U بنگاه رهنی
enterprise U بنگاه اقتصادی
serviced U بنگاه سرویس
institute U بنداد بنگاه
news agency U بنگاه خبرگزاری
news agencies U بنگاه خبرگزاری
head-hunters U بنگاه کاریاب
service U بنگاه سرویس
enterprises U بنگاه اقتصادی
instituted U بنداد بنگاه
head-hunter U بنگاه کاریاب
institutes U بنداد بنگاه
enterprises U موسسه یا بنگاه اقتصادی
real estate agency U بنگاه معاملات املاک
nonprofit firm U بنگاه غیر انتفاعی
rectorate U ریاست بنگاه مذهبی
representative firm U بنگاه تولیدی نمونه
enterprise U موسسه یا بنگاه اقتصادی
institution U اصل حقوقی بنگاه
pawnbrokers U دلال در بنگاه رهنی
settlement U حل و فصل توافق بنگاه
settlements U حل و فصل توافق بنگاه
pawnbroker U دلال در بنگاه رهنی
hacienda U بنگاه کشاورزی یا معدن ومانند ان
open shop U بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
user cost of capital U هزینه سرمایه برای بنگاه تولیدی
two input firm U بنگاه تولیدی باد و عامل تولید
BBC U مخفف بنگاه سخن پراکنی بریتانیا
out relief U دستگیری مردمی که در بنگاه اعانه بودباش ندارند
subvention U اعانه نقدی دولت به بنگاه عام المنفعه
imperial institute U بنگاه امپراطوری است در لندن برای پیشرفت بازرگانی
turnover U تعداد دفعاتی درسال که موجودی انبار یک بنگاه فروخته میشود
expansion path U مسیر افزایش حجم عملیات بنگاه گر یک نقشه منحنیهای متساوی التولید
to serve a subpoena on U فرستادن
to send off U فرستادن
send out U فرستادن
send round U فرستادن
send U فرستادن
remitting U فرستادن
sending U فرستادن
dispatches U فرستادن
dispatched U فرستادن
pack U فرستادن
packs U فرستادن
despatched U فرستادن
despatches U فرستادن
despatching U فرستادن
give off <idiom> U فرستادن
dispatch U فرستادن
remitted U فرستادن
to send off U فرستادن
remits U فرستادن
dispateh U فرستادن
consigning U فرستادن
consigned U فرستادن
to a. letter U فرستادن
hand over U فرستادن
consigns U فرستادن
despatch U فرستادن
sends U فرستادن
send in U فرستادن
send back U پس فرستادن
to send back U پس فرستادن
consign U فرستادن
remit U فرستادن
break even point U نقطه سربسر سطحی از تولیدکه در ان سطح کل درامدبنگاه با کل هزینه ان برابربوده و سود بنگاه صفر است
corporations U شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporation U شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
send on U جداگانه فرستادن
imparadise U به بهشت فرستادن
missend U اشتباها فرستادن
to send a message U پیام فرستادن
to send for a person U بی کسی فرستادن
to send down rain U باران فرستادن
call for some one U پی کسی فرستادن
to send on fools errand U پی نخودسیاه فرستادن
to call for anyone U پی کسی فرستادن
transmissibility U قابلیت فرستادن
missions U بماموریت فرستادن
mission U بماموریت فرستادن
consignments U امانت فرستادن
consignment U امانت فرستادن
remittances U فرستادن پول
remittance U فرستادن پول
circularize U بخشنامه فرستادن به
retransmit U دوباره فرستادن
pulsing U فرستادن موج
mail U باپست فرستادن
forwarded U فرستادن رساندن
mails U باپست فرستادن
delegating U به نمایندگی فرستادن
jamming U پارازیت فرستادن
issue U نشریه فرستادن
returning U پس فرستادن عودت
issued U نشریه فرستادن
send up U بزندان فرستادن
send-up U بزندان فرستادن
send-ups U بزندان فرستادن
delegates U به نمایندگی فرستادن
returns U پس فرستادن عودت
returned U پس فرستادن عودت
return U پس فرستادن عودت
issues U نشریه فرستادن
forward U فرستادن رساندن
delegated U به نمایندگی فرستادن
delegate U به نمایندگی فرستادن
despatched U روانه کردن فرستادن
despatching U روانه کردن فرستادن
despatches U عزیمت فرستادن پیام
order about U پیوسته پی فرمان فرستادن
follow the ball U دنبال توپ فرستادن
despatches U روانه کردن فرستادن
despatched U عزیمت فرستادن پیام
despatching U عزیمت فرستادن پیام
to send for a person U عقب کسی فرستادن
to e. carpets to the europe U فرش به اروپا فرستادن
transmissibility U فرا فرستادن پذیری
dispatches U عزیمت فرستادن پیام
dispatches U روانه کردن فرستادن
dispatched U عزیمت فرستادن پیام
dispatched U روانه کردن فرستادن
dispatch U عزیمت فرستادن پیام
refer U فرستادن بازگشت دادن
referred U فرستادن بازگشت دادن
dispatch U روانه کردن فرستادن
refers U فرستادن بازگشت دادن
re export U دوباره بیرون فرستادن
radiographic U پیام رادیوتلگرافی فرستادن
red herring U پی نخود سیاه فرستادن
red herrings U پی نخود سیاه فرستادن
radioing U پیام رادیویی فرستادن
radio U پیام رادیویی فرستادن
radioed U پیام رادیویی فرستادن
delivers U فرستادن توپ به هدف
to send something to my friend U چیزی را به دوستم فرستادن
to send soldiers into the streets U سربازان را به خیابانها فرستادن
afforce U نیروی کمکی فرستادن به
radios U پیام رادیویی فرستادن
to post a letter [British English] U نامه ای را با پست فرستادن
deliver U فرستادن توپ به هدف
fades U کج فرستادن گوی گلف
to mail a letter [American English] U نامه ای را با پست فرستادن
to send to the press U برای چاپ فرستادن
circularize U پرسش نامه فرستادن
fade U کج فرستادن گوی گلف
to call somebody to [for] something U پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
schools U بمدرسه فرستادن درس دادن
ships U باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ships U با کشتی حمل کردن فرستادن
ship U باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship U با کشتی حمل کردن فرستادن
serve a notice on someone U برای کسی اخطار فرستادن
wirephoto U بوسیله بی سیم عکس فرستادن
fool's errand U فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errands U فرستادن دنبال نخود سیاه
dispatchment U ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
accred it U با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
school U بمدرسه فرستادن درس دادن
to send a message to somebody U پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
supplying U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplied U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
to send for a person U پیغام برای کسی فرستادن که بیا
railroads U با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
disseminating U توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
radiograph U پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
franks U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frank U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com