English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
Other Matches
to rate up U بیمه زیاد گرفتن از
overrent U اجاره زیاد گرفتن از
To keep one s distmce from some one . U از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
to be on the razzle U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a binge U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequent U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
increased U زیاد کردن
propagates U زیاد کردن
propagated U زیاد کردن
propagate U زیاد کردن
to run rup U زیاد کردن
propagating U زیاد کردن
increases U زیاد کردن
overloaded U زیاد پر کردن
overstock U زیاد پر کردن
overloads U زیاد پر کردن
overload U زیاد پر کردن
increase U زیاد کردن
heightens U زیاد کردن
add زیاد کردن
heighten U زیاد کردن
heightened U زیاد کردن
grnish U زیاد کردن
heightening U زیاد کردن
intensification U زیاد کردن
strains U کوشش زیاد کردن
overestimate U زیاد براورد کردن
overworking U کار زیاد کردن
overheats U زیاد گرم کردن
overrate U زیاد براورد کردن
overworked U کار زیاد کردن
overestimates U زیاد براورد کردن
overheated U زیاد گرم کردن
overheat U زیاد گرم کردن
to overwork oneself U زیاد کار کردن
overload U زیاد بار کردن
overfreight U زیاد بار کردن
to overstrain oneself U تقلای زیاد کردن
propagates U زیاد کردن پروردن
to overexert U تقلای زیاد کردن
propagate U زیاد کردن پروردن
propagated U زیاد کردن پروردن
elevation of security U زیاد کردن تامین
strain U کوشش زیاد کردن
overworks U کار زیاد کردن
propagating U زیاد کردن پروردن
overpress U زیاد پافشاری کردن در
overestimated U زیاد براورد کردن
overestimating U زیاد براورد کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
ransacked U زیاد کاوش کردن
ransacking U زیاد کاوش کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
oversimplifying U زیاد ساده کردن
expanded , capacity U زیاد کردن گنجایش
oversimplification U زیاد ساده کردن
add U زیاد کردن برد
adding U زیاد کردن برد
oversimplify U زیاد ساده کردن
adds U زیاد کردن برد
oversimplified U زیاد ساده کردن
overloads U زیاد بار کردن
ransacks U زیاد کاوش کردن
over refine U زیاد موشکافی کردن
ransack U زیاد کاوش کردن
over excite U زیاد تحریک کردن
oversimplifies U زیاد ساده کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
raises U پروراندن زیاد کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
make much of U استفاده زیاد کردن از
superheat U گرم کردن زیاد
overrating U زیاد براورد کردن
overwork U کار زیاد کردن
overloaded U زیاد بار کردن
overrates U زیاد براورد کردن
overrated U زیاد براورد کردن
raise U پروراندن زیاد کردن
To live a long life . U عمر طولانی (زیاد ) کردن
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
to bolt U با سرعت زیاد حرکت کردن
extort U اخاذی کردن زیاد ستاندن
overpress U زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
extorts U اخاذی کردن زیاد ستاندن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
gap U اختلاف زیاد شکافدار کردن
gaps U اختلاف زیاد شکافدار کردن
extorted U اخاذی کردن زیاد ستاندن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
extorting U اخاذی کردن زیاد ستاندن
haunts U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
slashed U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarging U توسعه دادن زیاد بحث کردن
overset U زینت دادن زیاد بار کردن
slash U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
haunt U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
enlarge U توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overrun oneself U از دویدن زیاد خود را خسته کردن
overbear U مغلوب کردن زیاد میوه دادن
enlarged U توسعه دادن زیاد بحث کردن
tasks U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to overeach oneself U زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
task U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
enlarges U توسعه دادن زیاد بحث کردن
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
overwind U بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
to dwell on U زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflating U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
inflate U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
to work hard U سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
inflates U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrated U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
multiple U حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
overrate U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrates U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
religionize U دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
overrating U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
shim U واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
strike root U ریشه کردن گرفتن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
educe U گرفتن استخراج کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
fog U تیره کردن مه گرفتن
circling U گرفتن احاطه کردن
circle U گرفتن احاطه کردن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
obtain U فراهم کردن گرفتن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com