English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
collision frequency U فراوانی برخورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
channel U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
head crash U برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
frequencies U فراوانی
profusion U فراوانی
lavish U فراوانی
abondance U فراوانی
abundance ratio U فراوانی
amphleness U فراوانی
ampleness U فراوانی
effusiveness U فراوانی
abundance U فراوانی
generously U به فراوانی
lavishing U فراوانی
lavishes U فراوانی
lavished U فراوانی
flushing U فراوانی
flushes U فراوانی
frequency U فراوانی
affluence U فراوانی
exuberance U فراوانی
lashongs U فراوانی
redundance U فراوانی
plentifulness U فراوانی
plentitude U فراوانی
profuseness U فراوانی
rampancy U فراوانی
super abundance U فراوانی
rifeness U فراوانی
plenteousness U فراوانی
flush U فراوانی
plenitude U فراوانی
plenty U فراوانی بسیاری
Excess Distribution U توزیع فراوانی
glut U فراوانی کالا
redundancy U زائد فراوانی
glut U فراوانی وفور
frequencies U فراوانی تردد
gluts U فراوانی کالا
gluts U فراوانی وفور
abundance U نسبت فراوانی
frequency U فراوانی تردد
abundance ratio U نسبت فراوانی
bountifully U بطور فراوانی
frequency distribution U توزیع فراوانی
frequency curve U منحنی فراوانی
feracity U باراوری فراوانی
absolute frequency U فراوانی مطلق
cumulative frequency U فراوانی متراکم
accumulated frequency U فراوانی تراکمی
luxuriance U فراوانی پربرکتی
accumulated frequency U فراوانی تجمعی
plentifulyear U سال فراوانی
amplitude U فراخی فراوانی
affluence U فراوانی ثروت
redundancies U زائد فراوانی
natural abundace U فراوانی طبیعی
cumulative frequency distribution U توزیع فراوانی تراکمی
superfluity U فراوانی بیش ازحد
expected frequency U فراوانی مورد انتظار
abundantly U به فراوانی بحد وفور
collision U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collisions U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
I benefited greatly from the english course. U از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
intersects U برخورد
clash U برخورد
collision U برخورد
clashed U برخورد
ill favored U بد برخورد
osculation U برخورد
intersect U برخورد
intersected U برخورد
collisions U برخورد
confliction U برخورد
tangency U برخورد
clashes U برخورد
criss-cross U برخورد
criss-crossed U برخورد
appulse U برخورد
criss-crossing U برخورد
criss-crosses U برخورد
conflicts U برخورد
attitude U برخورد
impact U برخورد
reception U برخورد
receptions U برخورد
strikingly U برخورد
contacted U برخورد
contacting U برخورد
conflict U برخورد
contact U برخورد
strike U برخورد
strikes U برخورد
attitudes U برخورد
striking U برخورد
conflicted U برخورد
incidence U برخورد
impacts U برخورد
stop U برخورد
stopping U برخورد
approach U برخورد
contacts U برخورد
stopped U برخورد
approaches U برخورد
approached U برخورد
stops U برخورد
crossing points U محل برخورد دو خط
crossing point U محل برخورد دو خط
affable U خوش برخورد
head on collision U برخورد رودررو
effective collision U برخورد موثر
greeted U درود برخورد
greets U درود برخورد
conflux U همریزگاه برخورد
contiguity U برخورد تماس
impact U برخورد کردن
head oncollision U برخورد رویاروی
collision rate U سرعت برخورد
electron impact U برخورد الکترونها
collision energy U انرژی برخورد
elastic collision U برخورد الاستیک
conflict of interest U برخورد منافع
elastic collision U برخورد کشسان
impact hardness U سختی برخورد
collision rate U میزان برخورد
impacts U برخورد کردن
collision rate U نرخ برخورد
meets U برخورد کردن
take the blade U برخورد شمشیرها
chattering U برخورد کردن
jct U محل برخورد
greet U درود برخورد
My pride was wounded ( hurt) . U به غیرتم برخورد
fall on <idiom> U برخورد (بامشکلات)
osculate U برخورد کردن
chattered U برخورد کردن
chatter U برخورد کردن
tolerates U برخورد هموارکردن
meeter U برخورد کننده
chatters U برخورد کردن
probability of collision U احتمال برخورد
touche U اعلام برخورد
unsporting conduct U برخورد ناجوانمردانه
zone of contact U محل برخورد
tolerate U برخورد هموارکردن
tolerated U برخورد هموارکردن
tolerating U برخورد هموارکردن
knock up U برخورد کردن
knock-up U برخورد کردن
knock-ups U برخورد کردن
affects U احساسات برخورد
accessible U خوش برخورد
intersection point U محل برخورد
meet U برخورد کردن
affect U احساسات برخورد
impact test U ازمون برخورد
tilts U منازعه برخورد
tilted U منازعه برخورد
impact strength U استحکام برخورد
tilt U منازعه برخورد
impact sound U صدای برخورد
impact parameter U پارامتر برخورد
impact effect U اثر برخورد
impact factor U ضریب برخورد
coincidence U تطبیق برخورد
coincidences U تطبیق برخورد
impact force U نیروی برخورد
inelastic collision U برخورد ناکشسان
criterion U مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
contact U اتصال الکتریکی برخورد
maladdress U برخورد بد ترک ادب
noncontact sports U ورزشهای بدون برخورد
contacted U اتصال الکتریکی برخورد
warm up <idiom> U دوستانه برخورد کردن
glad hand <idiom> U بااهمییت برخورد کردن
he was provoked by my words U سخنان من باو برخورد
contacting U اتصال الکتریکی برخورد
inelastic cross section U مقطع برخورد ناکشسان
contacts U اتصال الکتریکی برخورد
collision of the second kind U برخورد نوع دوم
snag U بمانعی برخورد کردن
smashes U برخورد خرد کردن
smash U برخورد خرد کردن
front U نما طرز برخورد
meeting U اتصال برخورد میتینگ
snags U بمانعی برخورد کردن
chatters U ضربه زدن برخورد
chattering U ضربه زدن برخورد
spume U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sea foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
chattered U ضربه زدن برخورد
chatter U ضربه زدن برخورد
fronting U نما طرز برخورد
meet U : برخورد کردن یافتن
meetings U اتصال برخورد میتینگ
collision of the first kind U برخورد نوع اول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com