English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
graduation U فراغت از تحصیل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disembarrassment U فراغت
leisure U فراغت
vacuity U فراغت
deliveries U فراغت اززایمان
delivery U فراغت اززایمان
leisure time U اوقات فراغت
off hours U ساعات فراغت
quantity of leisure U مقدار فراغت
to be through U فراغت یافتن
relief U فراغت ازادی
at one's leisure U هنگام فراغت
cessation from work U فراغت ازکار
elbowroom U محل فراغت
comprehensively U از روی فراغت
peacetime U زمان فراغت از جنگ
vacant hours U ساعات بیکاری یا فراغت
opportunities U دست یافت فراغت
opportunity U دست یافت فراغت
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
acquisition U تحصیل
acquistion U تحصیل
acquirement U تحصیل
achievements U تحصیل
achievement U تحصیل
studies U تحصیل
study U تحصیل
securement U تحصیل
obtaining U تحصیل
schooling U تحصیل
acquisitions U تحصیل
studying U تحصیل
schoolfellow U تعلیم تحصیل
s.for study U ذوق تحصیل
achieve تحصیل کردن
s.for study U میل به تحصیل
he applied him self to study U مشغول تحصیل شد
impetration U تحصیل بدرخواست
nonresident U تحصیل مکاتباتی
educated U تحصیل کرده
securer U تحصیل کننده
self taught U تحصیل کرده
recovery U تحصیل چیزی
recoveries U تحصیل چیزی
getting U تحصیل شده
gets U تحصیل شده
get U تحصیل شده
schools U تحصیل در مدرسه
school U تحصیل در مدرسه
school age U سالهای تحصیل
school age U سن آغاز تحصیل
earns U تحصیل کردن
earned U تحصیل کردن
earn U تحصیل کردن
procuance U تحصیل چیزی خرید
scoolable U مشغول تحصیل اجباری
studiousness U عشق بخواندن یا تحصیل
schoolable U مشمول تحصیل اجباری
school drop out U ترک تحصیل کرده
to leave school U ترک تحصیل کردن
to obtain permission U تحصیل اجازه کردن
ineducable U غیر قابل تحصیل
to study for the bar U تحصیل حقوق کردن
toi mug at U سخت تحصیل کردن
procuration U تحصیل چیزی خرید
earned income U درامد تحصیل شده
degree U دیپلم یا درجه تحصیل
cultured U مهذب تحصیل کرده
serendipity U تحصیل نعمت غیرمترقبه
clerisy U طبقه تحصیل کرده
degrees U دیپلم یا درجه تحصیل
win U بدست اوردن تحصیل کردن
wins U بدست اوردن تحصیل کردن
yuppies U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
graft U از راه نادرستی تحصیل کردن
grafted U از راه نادرستی تحصیل کردن
yuppie U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
availability U سهولت و امکان تحصیل اعتبار
grafts U از راه نادرستی تحصیل کردن
gains U حصول تحصیل منفعت کردن
gained U حصول تحصیل منفعت کردن
to study persian U زبان فارسی تحصیل کردن
etymologize U تحصیل علم اشتقاق کردن
gain U حصول تحصیل منفعت کردن
dropout U کسی که ترک تحصیل میکند
school and college ability test آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
To neglect ones studies . U از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
my unwillingness to study U بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
convocation U جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
homecoming U عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings U عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
minor U در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
alumni U پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
graft U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
safe-conducts U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
co-eds U دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co ed U دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed U دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
achieving U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
procures U تحصیل کردن جاکشی کردن
procure U تحصیل کردن جاکشی کردن
procured U تحصیل کردن جاکشی کردن
studying U تحصیل کردن مطالعه کردن
procuring U تحصیل کردن جاکشی کردن
study U تحصیل کردن مطالعه کردن
get U حاصل کردن تحصیل کردن
gets U حاصل کردن تحصیل کردن
getting U حاصل کردن تحصیل کردن
studies U تحصیل کردن مطالعه کردن
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com