English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
outsight U فاهر بینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
snub nosed U دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed U دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub-nosed U دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
septum U حفرههای بینی پره بینی
guided propagation U تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer U استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
anaglyph U عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
weather forecasts U پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anticipated stock losses U تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
weather forecast U پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
appearance U فاهر
mien U فاهر
superficial U فاهر
squalid U بد فاهر
guise U فاهر
guises U فاهر
groomed U فاهر
appearances U فاهر
manifests U فاهر
on the surface U در فاهر
outsides U فاهر
outside U فاهر
externals U فاهر
exteriority U فاهر
external U فاهر
apparent U فاهر
sensations U فاهر
sensation U فاهر
manifesting U فاهر
manifested U فاهر
manifest U فاهر
rind U فاهر
surfaced U فاهر
ostensible U فاهر
face U فاهر
faces U فاهر
the outward state U فاهر
guize U فاهر
rinds U فاهر
surfaces U فاهر
superficies U فاهر
semblable U فاهر
externally U فاهر
surface U فاهر
turned out U فاهر لباسیکهفردیبرتندارد
personal appearance U وضع فاهر
surfaced U رویه فاهر
the outward man U انسان فاهر
exposed U فاهر شده
the out ward eye U چشم فاهر
surface U رویه فاهر
springs U فاهر شدن
spring U فاهر شدن
hue U تصویر فاهر
garb U کسوت فاهر
surfaces U رویه فاهر
looks U فاهر شدن
looked U فاهر شدن
look U فاهر شدن
to make ones a U فاهر شدن
hues U تصویر فاهر
simulations U فاهر سازی
simulation U فاهر سازی
trumpery U خوش فاهر
semblance U صورت فاهر
nominally U بصورت فاهر
turn up U فاهر شدن
outwardly U برحسب فاهر
turn-ups U فاهر شدن
seem U فاهر شدن
appearance U فاهر نمایش
seemed U فاهر شدن
to out ward seeming U برحسب فاهر
appearances U فاهر نمایش
seems U فاهر شدن
pro forma U از لحاظ فاهر
outward show U نمایش فاهر
aspects U صورت فاهر
hermaphrodite U خنثی فاهر
hermaphrodites U خنثی فاهر
face U فاهر منظر
aspect U صورت فاهر
setting U وضع فاهر
faces U فاهر منظر
outward show U صورت فاهر
settings U وضع فاهر
outside appearance U صورت فاهر
gloss U جلوه فاهر
similitude U بیرون فاهر
merged U دشمن فاهر شد
habits U مشرب فاهر
habit U مشرب فاهر
in outward show U بصورت فاهر
formalist U فاهر پرست
affecter U فاهر ساز
predicting interval U فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
phantoms U منظر فاهر فریبنده
outed U رفتن فاهر شدن
out- U رفتن فاهر شدن
out U رفتن فاهر شدن
pro forma U منباب فاهر فاهری
phantom U منظر فاهر فریبنده
judge by appearances U حکم به فاهر کردن
verisimilar U دارای فاهر حقیقی
affectedly U از روی فاهر سازی
pro forma U برای صورت فاهر
on the surface U درصورت فاهر از بیرون
of the surface U در صورت فاهر از بیرون
seeming U فاهر نما زیبایی
prima facie evidence U مدرک به فاهر قاطع
to keep up appearances U حفظ فاهر کردن
the outer man U وضع فاهر شخص
show up <idiom> U فاهر شدن ،رسیدن
resurface U دوباره فاهر شدن
resurfaced U دوباره فاهر شدن
develops U فاهر کردن عکس
for a sake U برای حفظ فاهر
develop U فاهر کردن عکس
outward things U جهان برونی یا فاهر
resurfaces U دوباره فاهر شدن
phantasm U فاهر فریبنده سایه
exposures U فاهر شدن عکس
exposure U فاهر شدن عکس
turn up <idiom> U به طور ناگهانی فاهر شدن
aspect U روش فاهر سازی چیزی
to evolve a fact U چگونگی امری را فاهر کردن
paradoxical U در فاهر مهمل و درواقع درست
aspects U روش فاهر سازی چیزی
looks U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
stuffed shirts U ادم خوش فاهر وتوخالی
looked U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
stuffed shirt U ادم خوش فاهر وتوخالی
specious U دارای فاهر زیبا وفریبنده
look U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
sterling U فاهر وباطن یکی واقعی
scarious U دارای فاهر خشک وپلاسیده
notations U که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
notation U که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
project U فاهر کردن نشان دادن
cycle U :بصورت دورانی فاهر شدن
cycle U بصورت متناوب فاهر شدن
cycles U بصورت متناوب فاهر شدن
cycled U بصورت متناوب فاهر شدن
cycles U :بصورت دورانی فاهر شدن
opportunity target U هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
cycled U :بصورت دورانی فاهر شدن
reasonable and probable cause U علت معقول و به فاهر درست
projected U فاهر کردن نشان دادن
acronichal U فاهر شونده در غروب افولی
hued U دارای فاهر ونمای مخصوص
acronical U فاهر شونده در غروب افولی
rounding U ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
projects U فاهر کردن نشان دادن
deponont U در فاهر مجهول و در باطن معلوم
successive U آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
i did it for show U برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
developer U فاهر کننده عکس توسعه دهنده
pop up <idiom> U غیر منتظره یا ناگهانی فاهر شدن
developers U فاهر کننده عکس توسعه دهنده
proteranthous U دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
deusexmachina U شخص یا چیزی که بطور غیرمترقبه فاهر میشود
whited U ادم بد باطن و خوش فاهر چیز گرانبها
outwardness U کیفیت فاهر دلبستگی بچیزهای خارجی یامادی
pages U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
disposure U درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
paged U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
page U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
exposing U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
printed U فاهر نوشتن در برخی چاپگرها یا برای متنهای خاص
print U فاهر نوشتن در برخی چاپگرها یا برای متنهای خاص
textualism U اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
exposures U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposure U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
expose U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposes U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
clothes horse U کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
formalism U اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
exteriorize U بصورت فاهرفهمیدن یا فهاندن صورت فاهر یا وجودخارجی دادن
clothes horses U کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
prints U فاهر نوشتن در برخی چاپگرها یا برای متنهای خاص
generation U زبان هایی که فاهر خوب برای کاربردارند و هوشمند نیستند
clustering U مجموعهای از عناصر که در یک خط ترتیبی فاهر می شوند و یک جدول دستیابی دارند
transients U وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
transient U وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
latensification U تقویت عکس فاهر شده عکاسی بوسیله مواد شیمیایی
generations U زبان هایی که فاهر خوب برای کاربردارند و هوشمند نیستند
damask U سیاهی و یارنگی که براثر خوردگی روی فولاد صیقلی فاهر میشود
drop down menu U منویی که زیر عنوان منور دیگر در هنگام انتخاب فاهر میشود
previewer U خصوصیاتی که به کاربر امکان می دهند تا فاهر کاغذ را پیش از چاپ ببیند
mysticism U مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
timed U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
times U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
debutant U نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم فاهر میشود
VBScript U مجموعه دستورات برنامه نویسی که در یکک صفحه وب معمولی فاهر می شوند,
architecture U فاهر و اتصالات سخت افزار داخلی کامپیوتر و ارتباطات منط قی بین CPU
cursors U علامتی در صفحه نمایش که محل بعدی فاهر شدن حرف را نشان میدهد
cursor U علامتی در صفحه نمایش که محل بعدی فاهر شدن حرف را نشان میدهد
responses U و نتیجه فاهر شده روی صفحه . 2-سرعتی که یک سیستم به محرک پاسخ میدهد
blue key U نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com