English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indiscreet U فاقد حس تشخیص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unqulified U فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
single track U فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
micr U سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
acentrous U فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
exception U روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exceptions U روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification U تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe U سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
freed U فاقد
freeing U فاقد
anurous U فاقد دم
frees U فاقد
bankrupt of U فاقد
free U فاقد
ex U فاقد
scentless U فاقد بو
ex- U فاقد
sans U فاقد
paratactic U فاقد روابط
unmannered U فاقد رفتارشایسته
incoordinate U فاقد حس همکاری
incompetent U فاقد صلاحیت
ad hoc U فاقد عمومیت
inertialess U فاقد لختی
toom U فاقد لاغر
shorthanded U فاقد کارگرکافی
lack U فاقد بودن
unobtrusively U فاقد جسارت
unobtrusive U فاقد جسارت
dishonest U فاقد امانت
intestable U فاقد صلاحیت
inertialess U فاقد اینرسی
unmeet U فاقد صلاحیت
impassible U فاقد احساس
exhaust bin level U فاقد موجودی
without U انطرف فاقد
lacked U فاقد بودن
lacks U فاقد بودن
antipathetic U فاقد تمایل
impersonal U فاقد شخصیت
inexpert U فاقد خبرگی
abulic U فاقد اراده
stolidly U فاقد احساس
stolid U فاقد احساس
acholic U فاقد صفرا
acholous U فاقد صفرا
ametabolic U فاقد دگردیسی
ametabolous U فاقد دگردیسی
astomatal U فاقد دهان
acolous U فاقد اعضاء
dis qualified U فاقد شرایط
dis qualified U فاقد قابلیت
homely U فاقد جمال
unmennerly U فاقد رفتارشایسته
undocumented U فاقد ویزا
visionless U فاقد دید
landlessness U فاقد زمین
landless U فاقد زمین
burdened U فاقد حق تقدم
without engagement U فاقد تعهد
intestate U فاقد وصیت نامه
inexpessive U فاقد قوه فهماندن
irretentive U فاقد قوه ضیط
inerrancy U فاقد غلط و اشتباه
irretractile U فاقد قوه قبض
depersonalize U فاقد شخصیت کردن
asexual U فاقد خاصیت جنسی
undocumented U فاقد مدارک قانونی
duty free U فاقد حقوق گمرکی
deafest U فاقد قوه شنوایی
deafer U فاقد قوه شنوایی
deaf U فاقد قوه شنوایی
unnerving U فاقد عصب کردن
unnerves U فاقد عصب کردن
unnerved U فاقد عصب کردن
imperscriptible U فاقد اجازه نوشته
unnerve U فاقد عصب کردن
stereotyped U فاقد نبوغ وابتکار
incapacitation U فاقد صلاحیت کردن
denitrify U فاقد نیترات کردن
unmanning U فاقد مردانگی کردن
aplacental U فاقد جفت جنین
shapeless U فاقد شکل معین
unqualified U فاقد شرایط لازم
unmans U فاقد مردانگی کردن
unman U فاقد مردانگی کردن
systemoless U فاقد سیستم صحیح
ineligible U فاقد شرایط لازم
unfeeling U بیحس فاقد احساسات
agamous U فاقد الت جنسی
untune U فاقد هم اهنگی کردن
moneyless economy U اقتصاد فاقد پول
unthinking U فاقد قوهی تفکر
fatherless U فاقد مولف معلوم
acheiria U فاقد قوهء لامسه
nonage U فاقد اهلیت قانونی
one track U فاقد قوه ارتجاعی
azoic U فاقد نشان زندگی
insolvent U فاقد توانایی پرداختن دیون
cleans U هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleanest U هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleaned U هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
color blind U فاقد حساسیت نسبت برنگ
abranchiate U فاقد برانشی یادستگاه تنفس
inert U فاقد نیروی جنبش بیروح
desex U فاقد قوه جنسی کردن
desexualize U فاقد قوه جنسی کردن
coreless induction furnace U کوره القائی فاقد هسته
achordata U جانوران فاقد ستون فقرات
clean U هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
moron U فرد فاقد رشد فکری
visionless U فاقد حس بینش ومال اندیشی
non cohesive soil U خاکی که فاقد چسبندگی باشد
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
indign U فاقد شایستگی خشمگین کردن
inartistic U فاقد اصول هنری بی هنر
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
morons U فرد فاقد رشد فکری
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
unaccounted U حساب نشده فاقد توضیح
tone deaf U فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
albino U شخص فاقد مواد رنگ دانه
albinos U شخص فاقد مواد رنگ دانه
He is only half a man . U مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
tone-deaf U فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
apteral U ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
despiritualize U فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
undemonstrative U فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
disbud U غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight U دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness U خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
zooflagellate U اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
virtual temperature U دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
open jet tunnel U تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
clear air turbulence U اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
serfs U درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
bow wave U موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
vortex tube U وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
serf U درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
distinction U تشخیص
diagnoses U تشخیص
discretion U تشخیص
assessment U تشخیص
assessments U تشخیص
diagnosis U تشخیص
distinctions U تشخیص
diagnostic U تشخیص
indistinctively U بی تشخیص
denotation U تشخیص
discernment U تشخیص
diagnostics U تشخیص ها
In my judgement. As I see it. U به تشخیص من
percipience U حس تشخیص
contradistinction U تشخیص
specification U تشخیص
stateless person U شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
espying U تشخیص دادن
assessing U تشخیص دادن
blind diagnosis U تشخیص بی نام
espy U تشخیص دادن
indiscrete U غیرقابل تشخیص
espies U تشخیص دادن
identification of friend from foe U دستگاه تشخیص
espied U تشخیص دادن
moral sense U حس تشخیص خوب و بد
handwriting recognition U تشخیص دست خط
i.f.f. system U دستگاه تشخیص
identification signs U علائم تشخیص
Power of distiction. U قوه تشخیص
voice recognition U تشخیص صوتی
assesses U تشخیص دادن
assessed U تشخیص دادن
vertification of debts U تشخیص مطالبات
to know right from wrong U تشخیص دادن
flair U قوه تشخیص
speech recogintion U تشخیص کلام
speech recogintion U تشخیص گفتار
visual identification U تشخیص بصری
vision recognition U تشخیص بصری
psychodiagnosis U تشخیص روانی
pattern recognition U تشخیص الگو
pattern recognitation U تشخیص الگو
moral perception U حس تشخیص اخلاقی
voice recognition U تشخیص صدا
indiscrimination U عدم تشخیص
assess U تشخیص دادن
verification of debt U تشخیص مطالبات
discern U تشخیص دادن
discerned U تشخیص دادن
recognises U تشخیص دادن
diacritic U نشان تشخیص
designator code U کد تشخیص یکان
descry U تشخیص دادن
corrective maintenance U عمل تشخیص
spotting U تشخیص دادن
collision detection U تشخیص تصادم
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com